از کجا این همه زیبا بلدی حبس کنی
دل دیوانهی ما را وسط سینهی خود ...
#اکرم_نورانی
ابری ام ، بارانی ام، دریا شو در آغوش من
لذتی دارد ببارم ،،، بوسه بوسه بر تنت
#اکرم_نورانی
♥️°•
عطر من از آغوش تو هرگز نخواهد رفت
گیسوی من از دوش تو هرگز نخواهد رفت
آدم تویی ،حوا منم دنیا بهشت ماست
سر مستی ام از نوش تو هرگز نخواهد رفت
#اکرم_نورانی
.
عطر من از آغوش تو هرگز نخواهد رفت
گیسوی من از دوش تو هرگز نخواهد رفت
آدم تویی، حوا منم دنیا بهشت ماست
سرمستیام از نوش تو هرگز نخواهد رفت
#اکرم_نورانی
جهان تا کی کند حاشا حضور تلخ طوفان را
به بغض خود بیفزاید شکایت از زمستان را
به دریا دل کند خوش تا عمیقِ باورش وقتی
صدف ها عشق میرویند نگاه سبز مرجان را
به طغیان می کشد کم کم سکوت قطره را حتی
اگر دستی نپیچاند سر مغرور عصیان را
مرمت کی کند سیلی که ویرانی مرام اوست
به سر باید نگه داری ز هر چه فتنه سامان را
به کوچ تلخ کنجشکان ؛قسم خوردن نمی خواهد
که من میترسم از آهی که آجر میکند نان را
دو فنجان قهوه میریزد به رسم عهد قاجاری
تعارف میکند مرگی سراسر عشق مهمان را
قلم در دست میگیرد به رسم دلبری اما
نمیداند چه آغازد به خط نور عنوان را
خراشی می زند شیرین به بغض تلخ ناکامی
خزان هم میرود اما چه سازد سوز ایمان را
هزاران فتنه انگیزد بنام پاک آزادی
بحکم حضرت یزدان بران از خویش شیطان را
#اکرم_نورانی
مرا یک یار جانی چون تو عشق است
که جز من نیست در حال و هوایی
#اکرم_نورانی
میخواستم چیزی بگویم...! لیک میترسم
از اضطراب و لغزش و تشکیک میترسم
ای جادهی ابریشم مویت به سمت باد
من از میانبُرهای بس نزدیک میترسم!
پل بسته تیغ ابروانت تاصف محشر
یارب... من ازاین جادهی باریک میترسم!
تا آیه ی تُبلی السٓرائر روز رسوایی
وقت جدایی ها... من از تفکیک میترسم!
چشم آبیِ کشمیری ای روشن ترین خورشید
بامن بمان... از خانهی «تاریک » میترسم!
من از قلندرهای شب رو ، ره نمی پرسم
از زاهدان خرقه پوشِ«شیک »میترسم!
جغرافیای شانه ام راتیر میبوسد
من از صدای مرگ...از شلیک میترسم!
#اکـرم_نورانی
گل به تن کردهایی و لهجه ی بلبل داری
توی باغ دهنت سوسن وسنبل داری
شکر از نای تو دارد صفت شیرینی
در هوای نفست رایحه ی مُل داری
بر دو ابروی فریبای به هم پیوسته
عاشقان را به صراط الغزلت پُل داری
رحمت منتشری...جاذبه ی مانایی
تو به مضمون بقا مُهرِتکامل دا ری
قدکشیدی ولب عرش اقامت کردی
قبله ایی روبه خدا شوقِ تمایل داری
باغ رضوان شده این شعر و تو در هر بیتش
دست هر قافیه یک شاخه گِلایُل داری
#اکرم_نورانی
از رفتن تو لب نگشایم به گلایه
از ماندن خود در عجبم بی تو چگونه؟
#اکــرم_نورانی
به شوق، تا خودِ دارالعباده خواهم رفت
به سمت کعبه ی کویت پیاده خواهم رفت
چو جام سبزِ مرصع به بزمِ دلبریات
لبالب از غزل و شعر و باده خواهم رفت
به رنگهای جهان بی تفاوتم اما
به اعتکافِ تو آرام وساده خواهم رفت
حدیث آهن وآتش همیشه مستغنی ست
اگرچه حل شده در خود؛ براده خواهم رفت
به سجده مینهم این سر که توتیای درم
چو خاک تا سر کویت به جاده خواهم رفت
دلم اگرچه به تنگی نفسنفس آه است
چو غنچه چاکِ گریبان گشاده خواهم رفت
گهی به پا و گهی با دلم از این معبر
سری به شانهی نیزه نهاده خواهم رفت
چو ذره گرچه به دور تو میشوم خورشید
به عشق تو ز تنم جان نداده، خواهم رفت
#اکــرم_نورانی
🆔@abadiyesher
یک دست لطیف و دلربایی ای صبح
آیینهی روی حقنمایی ای صبح
آنقدر که دلبری و زیبا منظر
زیباتر از آنکه مینمایی ای صبح
#اکرم_نورانی
یا امام زمان ع
و حلقه حلقه زمین در هبوط؛ زنجیر است
زمان به حصر سکون پای بند تقصیر است
پراست بغض گلو از نفیر سالوسی
دلم از اینهمه بیهوده زیستن سیر است
هزار قصه و صد خاطره بیان کردیم
که دوری تو فقط کار و بارِ تقدیر است
کسی به صفحهی اقرار جملهایی ننوشت
گناه ما همه «انکار و شرک و تکفیر» است
خمیده پشت رکوع از نماز«مدعیان»
دراین نماز شکسته دعا زمینگیر است
بیا که پرشده از گریه چشم آهوها!!!
بیا که نغمه ی هر عصر جمعه دلگیر است
نیامدی و به راهت نگاهمان ابری است
دعای منتظرانت بدون تأثیر است
#اکــرم_نورانی
@abadiyesher
مرا هوای تو برده به عمق آغوشت
تمام ذهن من آکنده از بر و دوشت
شیوع هُرم تنت خانمان برانداز است
مرا به خلسه کشانده مخدّر هوشت
به داغیِ تو زمین و زمان عرق ریزان
چقدر ابر سیاه از حریر تنپوشت
ندیدمت که چگونه مرا ز خود بردی
امان از اینهمه شعله به شمع خاموشت
شکسته کوزه ی صبرم به سنگ بیمهری
خدا کند که بریزم به کام مدهوشت
#اکـرم_نورانی
@abadiyesher