eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
52 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
آه از دمی كه تنها با داغ او چو لاله در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا صیدی كه از كمندت آزاد رفته باشد...
در عشق دو چیز است که پایانش نیست اول سر زلف یار و اخر شب ماست...
در كالبد مرده دمد جان، چو مسيحا! آن لب كه زمين بوسی درگاه رضا(ع) كرد..
نیَم به هجر تو تنها ، دو همنشین دارم دل شكسته یكی ، جان بی قرار یکی!
در كالبدِ مُرده دَمَد جان ، چو مسيحا آن لب كه زمين بوسیِ درگاهِ رضا كرد 🌱
صد نامه نوشتیم و نخواندیم جوابی ای عهد فراموش، ز پیمان چه نویسیم؟
گله از تو «آه» دارم که چه کرده‌ای تو با من به فلک تو را رساندم که اثر کنی، نکردی
در عشق دو چیز است که پایانش نیست اول سرِ زلفِ یار و آخر شبِ ماست
عشق در دل، چه خیال است که پنهان گردد؟ پرده پوشی نتــوان ، آتش سوزانی را دستم از دامن دلدار، جدا ماند حزین چه کنـــــم گر نکنم پاره، گریبانی را؟ 🌾
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ ‌ خدا کوتاه سازد عمر ایام جدایی را... ━━━━💠🌸💠━━━━
🍂 مزار عاشقــــان را ماتــم افروزی نمی‌باشد مگر گیسو پریشان کرده باشد بید مجنونی
📝 ز دیر و کعبه فارغ ساخت ما را طاعتِ عشقت سجود بندگی کردیم در محرابِ ابرویت
نِیَم به هجر تو تنها؛ دو همنشین دارم دلِ‌شكسته یكی، جانِ‌ بی‌قرار یکی...
✨ در عشق دو چیز است که پایانش نیست اول سرِ زلفِ یار و آخر شبِ ماست...
مگر دل را فرستم، وَرنه از قاصد نمی‌آید شکایت‌های هجرانی کز آن نامهربان دارم ‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌
یا رب! چه علاج است پریشانیِ دل را؟ زلفش به کف و خاطر مأیوس همان است ♥️
نیَم به هجر تو تنها، دو همنشین دارم دل شكسته یكی، جان بی قرار یکی! 😔
گاهی کِشم سری به گریبانِ خویشتن از بس دلم ز تنگی دنیا گرفته است آشوب محشری‌ست، دلش نام کرده‌ام این قطره‌ای که شورش دریا گرفته است
دلبر کجاست کاین دل صد ره شکسته را از یک نگاه مست، دگر بار بشکند؟ لب در همین دعاست من دلشکسته را هر دل که بشکند به کف یار بشکند
دیرینــه بوَد الفــتِ دیوانه بـه زنـجـیر با سلسله ی زلفِ تو یار است دل ما 🌷
بستیم چو از ردّ و قبولِ دگرانْ چشم تشریفِ قبولِ نظرِ یار گرفتیم...
با آنکه ز ما هیچ زمان یاد نکــردی ای آنکه نرفتی دمـی از یاد، کجایی؟
شرابِ شوقِ هرکس، جلوه در پیمانه‌ای دارد که مجنون مَحوِ لیلی بود و من دیوانه‌ی چشمی
ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ قاصد برسان مژده‌ی دیدار و دگر هیچ هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان دل مانده، همین عقده‌ی دشوار و دگر هیچ ما از طمع وصل تو در عشق گذشتیم بگذر ز هم آغوشی اغیار و دگر هیچ طرفی که من از عشق بتان بسته‌ام این است در خاک برم حسرت دیدار و دگر هیچ سهل است اگر چرخ نگردد به مرادم محروم نگردد کسی از یار و دگر هیچ مستی ست،که درمان دل سوخته‌ی ماست ساقی برسان ساغر سرشار و دگر هیچ برتاب حزین ، از دو جهان دیده‌ی دل را عشق است در این دایره، در کار و دگر هیچ
4_5985472947760927943.mp3
3.69M
" مجنون " آید چو زِ دشتِ کربلا یاد، حزین عاقل به کُدام حیله مَجنون نَشَود؟