بسم الله الرحمن الرحیم
ضریح
نه فقط عرش حصیر قدم فاطمه است
علت خلق دوعالم علم فاطمه است
سر سجاده بهجایی نرسیده است کسی
هرچه دادند به ما از کرم فاطمه است
ذکر یافاطمه نقش است به سربند علی
یاعلی ذکر دموبازدم فاطمه است
به دفاع از ولی و شان ولایت برخاست
خطبهی فاطمه تیغ دودم فاطمه است
سر نامش همهی اهلکرم حساسند
استجابت به خدا در قسم فاطمه است
دیگر از آتش دوزخ چه هراسی داریم؟
تا اماننامهی ما با قلم فاطمه است
ظاهرا خلوتوخاکیست، ولی در باطن
دل هرشیعه ضریح حرم فاطمه است
#مجتبی_خرسندی
#ایّام_فاطمیه
#حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها
#اللهم_عجّل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
لاجرم
بدون لطفتو شادی بهفکر غمشدن است
وجود یکسره در معرض عدم شدن است
به جلوه آمده در تو تمام "کن فیکون"
جواب خواستههای تو لاجرم"شدن"است
به بودن تو گره خورده است بودن ما
بهشوقتوستکه دمفکر بازدمشدن است
بهمجلسیکهدرآن حرفی ازفضائلتوست
کدام آینه را قدرت علم شدن است؟
برای از تو نوشتن درختهای جهان
تمام حسرتشان کاغذ و قلم شدن است
عزیز میشود از همنشینی گل، خار
که فضّهی تو سزاوار محترم شدن است
تویی که آینهی کعبهای و آن عملی
کهدر برابر تو واجباست، خمشدن است
کمال مرتبهی شاعران دورهی ما
در آستان تو عمان و محتشم شدن است
چگونه درک کنم بخشش تو را؟ وقتی
که منصب پسرت اسوهیکرم شدن است
به گردوخاک بقیعت قسم که در آنجا
تمام حسرت ما زائر حرم شدن است
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها
#اللهم_عجّل_لولیک_الفرج
رخت عزا بر تن، عرش مُعَّلی شد
گهوارهی محسن، تابوت زهرا شد
مولای ما هرچند، مظلوم و تنها بود
با رفتن زهرا، تنهای تنها شد
بر تن فراوان داشت، زخم از دوروییها
کاریترین اما، حالا هویدا شد
شب شمع ماه آورد، پای بساط او
هر روز تاریکش، با گریه فردا شد
آنشب علی خود را، در خاک تدفین کرد
یعنی برای او، پایان دنیا شد
راز کبودیها، شد برملا در غسل
با گریهی مولا، حل معما شد
ما شمع بودیم و، در داغ او سوزان
پروندهی این عشق، با اشک امضا شد
یکروز میآید، مردی و میگویند؛
زخمی که بر دل بود، حالا مداوا شد.
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها
#اللهم_عجّل_لولیک_الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم
ترکیببند مدح فاطمی-مهدوی؛
کوثر ساقی
بدون لطف تو شادی به فکر غم شدن است
وجود یکسره در معرض عدم شدن است
به جلوه آمده در تو تمام "کن فیکون"
جواب خواستههای تو لاجرم "شدن" است
به بودن تو گره خورده است بودن ما
به شوق توست که دم فکر بازدم شدن است
برای از تو نوشتن درختهای جهان
تمام حسرتشان کاغذ و قلم شدن است
تویی که آینهی کعبهای و آن عملی
که در برابر تو واجب است، خمشدن است
کمال مرتبهی شاعران دورهی ما
در آستان تو عمان و محتشم شدن است
عزیز میشود از همنشینی گل، خار
که فضّهی تو سزاوار محترم شدن است
رسیده است به لطف تو تا خدا زهرا
کسیکه ذکر لبش بودهاست؛ "یازهرا"
خبر رسیده به شب موقع سپیده شده
که روح صبح به جان سحر دمیده شده
گناه راه ندارد به هردلی که بر آن
نسیم مرحمت فاطمه وزیده شده
کدام فاطمه؟ آن فاطمه که با لطفش
گناهکارترین بندهها خریده شده
کدام فاطمه؟ آن فاطمه که در معراج
صدای شوهرش از هر طرف شنیده شده
کدام فاطمه؟ آن فاطمه که بیمثل است
همان که هیچکجا مثل او ندیده شده
کدام فاطمه؟ آن که برای اهل زمین
غبار معبر او سرمهی دودیده شده
فضائل تو زیادند، کم نباید گفت
به این دلیل غزلهای ما قصیده شده
خوشآمدی بهجهان ای تمام جان جهان
فدای مقدم تو جان شاعران جهان
برای بردن نامت وضو گرفت قلم
که از قبال تو نام نکو گرفت قلم
تو را ندیده و یکعمر از تو دم زده است
اگر سراغ تو را کو به کو گرفت قلم
همین که نام تو را تا همیشه یاس سرود
برای ساحت خود رنگوبو گرفت قلم
به هیچ واژهی دیگر نمیشود آرام
که از همان اول با تو خو گرفت قلم
از آن زمان که به اجبار از غم تو نوشت
چه بغضهای بدی در گلو گرفت قلم
به نام دشمن تو میرسید و میدیدم
که از نوشتن آن نام رو گرفت قلم
به روسیاهی خود راه چاره پیدا کرد
نوشت فاطمه و آبرو گرفت قلم
در آسمان امامت وجود تو بدر است
که درک فضل تو درک فضیلت قدر است
بهجز تو رخت محبت به تن نداشت کسی
توجهی به مقامات زن نداشت کسی
اگر تو همسر مولا علی نمیبودی
در این جهان پسری چون حسن نداشت کسی
به سینه سنگ تو را میزنند عاشقها
وگرنه مستمع سینهزن نداشت کسی
قسم به آیهی فصلالخطاب خطبهی تو
که در حضور تو طبع سخن نداشت کسی
اگر که ذرهای از برکت تو را میدید
علاقهای به پسر داشتن نداشت کسی
اگر که قابل تقدیم خاک پای تو بود
بدیهی است که سر در بدن نداشت کسی
اگر تقاص ستمهای رفته بر تو نبود
به زیرلب دم یابنالحسن نداشت کسی
خدا کند که بیایی به ما سری بزنی
به آسمان زمین رنگ دیگری بزنی
زمانهایست که شان امام گم شده است
هزار رکن در این یک مقام گم شده است
غبار شبهه نشستهست روی آینهها
چرا که فرق حلالوحرام گم شده است
چه روزگار بدی شد که فیض گمنامی
میان این همه "دنبال نام" گم شده است
چنان بدون تو بیارزش است این دنیا
که بین پیر و جوان احترام گم شده است
نشستهایم که صبح رسیدنت برسد
نشستهایم و شکوه قیام گم شده است
مگر که چشم امید زمین به غیر از تو
در انتظار ظهور کدام گمشده است؟
بیا که بی تو شب عید را نمیدانیم!
که ماه بر سر این پشت بام گم شده است
به شام دنیا، صبح ظهور، خاتمه است
میآید آنکه دعایقنوت فاطمه است.
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها
#اللهم_عجّل_لولیک_الفرج
بسم الله القاسم الجبارین
" بغض مرد "
گاه حتی در مصیبت آه کم می آورد
پیش بغض مرد گاهی چاه کم می آورد
زخم کاری باعث تحلیل نیرو می شود
شیر بین چند تا روباه کم می آورد
تکیه بر دیوار دادن چاره ی ناچاري است
سینه ی مجروح بین راه کم می آورد
در سپر بودن برای ضربه های بی هوا
مطمئنا قامت کوتاه کم می آورد
خانه بی مادر شبیه گور دسته جمعی است
مثل توحیدی که "الا الله" کم می آورد
چند روزی پشت ابر آستین پنهان شده
صورتی که پیش نورش ماه کم می آورد
داغ زهرا کوه را هم از کمر خم می کند
زانوی خیبر گشا هم گاه کم می آورد
فاطمه پشت و پناه اشک های حیدر است
بعد سرلشگر ، سپاه شاه کم می آورد
هیچ کاری بر نمی آید بغیر از صبر از
آنکه در احقاق حق همراه ، کم می آورد
#حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها
#فاطمیه
#علی_کاوند
47.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحيم
مدد
سلام بر دل پاک و به چشم بد لعنت
به هرکسی که هدايت نمیشود لعنت
قسم به اصل برائت که در کتاب خداست
به دشمنان خداوند، مستند لعنت
چقدر خوب! که هر روز قبل صد صلوات
به دشمنان بفرستی هزار و صد لعنت
به دشمنان نبی، دشمنان آلالله
به دشمنان، همه از مهد تا لحد لعنت
"مدد زغير تو ننگ است" پس بههرکسکه
گرفته غير علی از کسی مدد لعنت
به هر فراری غاصب که شد خلیفه بهزور!
ولی دوآیهی قرآن نشد بلد! لعنت
به هر حرامی پستی که بين هرکوچه
مسير را به زنوبچه کرده سد لعنت
به آن زنی که امام مرا اذيت کرد!
به آن زنی که به تابوت تير زد! لعنت
حسين! دشمن تو دشمن خداوند است
به دشمنان تو بیحد و بیعدد لعنت
برائت از دشمن از شعائرالله است
به منکران برائت الیألابد لعنت...
#حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها
#کربلایی_جواد_مقدم
#مجتبی_خرسندی
رخت عزا بر تن، عرش مُعَّلی شد
گهوارهی محسن، تابوت زهرا شد
مولای ما هرچند، مظلوموتنها بود
با رفتن زهرا، تنهای تنها شد
بر تن فراوان داشت، زخم از دوروییها
کاریترین اما، حالا هویدا شد
شب شمع مآه آورد، پای بساط او
هر روز تاریکش، با گریه فردا شد
آنشب علی خود را، در خاک تدفین کرد
یعنی برای او، پایان دنیا شد
راز کبودیها، شد برملا در غسل
با گریهی مولا، حل معما شد
ما شمع بودیم و، در داغ او سوزان
پروندهی این عشق، با اشک امضا شد
یکروز میآید، مردی و میگویند؛
زخمی که بر دل بود، حالا مداوا شد.
#مجتبی_خرسندی
#امام_زمان
#حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها