eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دریغ کاش تو را خوی چون خیال بُدی که خرّمم ز خیال تو و ز خوی تو نه! دل من آرزوی وصل می‌کـنـد چه کنم که آرزوی من این است و آرزوی تو نه!
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
غزل شمارهٔ ۳۷۰ دشوار عشق بر دلم آسان نمی‌کنی درد مرا به بوسی درمان نمی‌کنی بسیار گفتمت که زیان دلم مخواه گفتن چه سود با تو که فرمان نمی‌کنی هجر توام ز خون جگر طعمه می‌دهد گر تو به خوان وصلش مهمان نمی‌کنی با تو حدیث بوسه همان به که کم کنم کالا حدیث زر فراوان نمی‌کنی جان می‌دهم به‌جای زر این نادره که تو از زر حدیث می‌کنی از جان نمی‌کنی یک چشم‌زد نباشد کز بهر چشم‌زخم قرب هزار جان که تو قربان نمی‌کنی چون زور آزما شده دست جنون تو خـاقـانـیـا تـو فـکـر گریبان نمی‌کنی
غزل شمارهٔ ۴۴   ای باد صبح، بین که کجا می‌فرستمت نزدیک آفتاب وفا می‌فرستمت این سر به مهر نامه بدان مهربان رسان کس را خبر مکن که کجا می‌فرستمت تو پرتو صفائی از آن، بارگاه انس هم سوی بارگاه صفا می‌فرستمت باد صبا دروغ‌زن است و تو راست‌گوی آنجا به رغم باد صبا می‌فرستمت زرین‌قبا زره‌زن از ابر سحرگهی کانجا چو پیک بسته‌قبا می‌فرستمت دست هوا به رشتهٔ جانم گره زده است نزد گره‌گشای هوا می‌فرستمت جان یک نفس درنگ ندارد گذشتنی است ورنه بدین شتاب چرا می‌فرستمت؟ این دردها که بر دل خاقانی آمده است یک یک نگر که بهر دوا می‌فرستمت
ندارم دل خلق و گر راست خواهی سر صحبت خویشتن هم ندارم
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت ما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن او او خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشت ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت گفتند خرم است شبستان وصل او رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت گفتم که بر پرم سوی بام سرای او چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت
رخ تو  رونق قمر      بشکست لب توقیمت شکر     بشکست        
جان پیش کشم چرا که "جانان منی"
رمانتیک بودن و قربون صدقه یار رفتن رو از یاد بگیرید. اونجا که میگه: از گُلِ سرخ رسته اى نرگسِ دسته بسته اى نرخِ شكر شكسته اى پسته دهانِ كيستى؟
سنگ‌دلا، ستمگرا! آفت جان کیستی؟
﴿حاشا که مَرا جُز تو دَر دیده کَسی باشد یا جُز غَمِ عِشقِ تو دَر دِل هَوسی باشَد…﴾
🌱پیغام غمت سوی دلم می‌آید زخمت همه بر روی دلم می‌آید دل پیش درت به خاک خواهم کردن کز خاک درت بوی دلم می‌آید🌱
💠 گفتی ز جهان چه غصه داری آخر؟! آن غصه که در جهان نگنجد دارم... 🖋
بر زخم‌های جانم هم درد و هم دوائی ✍
🍃🌼🍃 🌼🌸 🍃 ‌‌‌‌‌ حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشدـ یا جز غم عشق تو در دل هوسی باشد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
ما را شکار کرد و بیفکند و بر نداشت
ای آتش سودای تو خون کرده جگرها بر باد شده در سر سودای تو سرها در گلشن امید به شاخ شجر من گلها نشکفند و برآمد نه ثمرها ای در سر عشاق ز شور تو شغب ها وی در دل زهاد ز سوز تو اثرها آلوده به خونابه هجر تو روان ها پالوده ز اندیشه وصل تو جگرها وی مهره امید مرا زخم زمانه در ششدر عشق تو فرو بسته گذرها کردم خطر و بر سر کوی تو گذشتم بسیار کند عاشق ازین گونه خطرها
ای دوست غم تو سر به سر سوخت مرا
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف تو شمع فروزنده و گیتی شب یلدا
پیغامِ غمت سوی دلم می‌آید زخمت همه بر روی دلم می‌آید دل پیش دَرَت به خاک خواهم کردن کز خاکِ درت بوی دلم می‌آید
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت ما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن او او خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشت ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت گفتند خرم است شبستان وصل او رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت گفتم که بر پرم سوی بام سرای او چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت
جانیم نه قدر وار منه جانان سن اولارسان جاندان دا عزیز اولسا بیر اینسان سن اولارسان سن ایندیه دک قلبیم اوچون قلب دین ای یار بون دان سورادا جانیم اوچون جان سن اولارسان هر یاره م ایر اولسا اونون مرهمی سن سن هر دردیم اولارسا اونا درمان سن اولارسان کونلون نئجه ایسترسه ائیله ور منه فرمان عومروم نه قدر وار منه سولطان سن اولارسان ائیلرسم اگر شرحینی ایمانیله کوفرون باش حرفیله سر لوحه دیوان سن اولارسان بوندان بئله آلادتما منی کوفرله دین له خاقانیه هم کوفر و هم ایمان سن اولارسان خاقانی نه دیر گلسن اگر ای گوزو شهلا البته کی خاقانیه خاقان سن اولارسان
خیال روی توام غم‌گسار و روی تو نه به هر سوئی که کنم راه، راه سوی تو نه خیال تو همه شب ره به کوی من دارد اگرچه بخت مرا رهنما به کوی تو نه دریغ کاش تو را خوی چون خیال بُدی که خرمم ز خیال تو و ز خوی تو نه دل من آرزوی وصل می‌کند چه کنم که آرزوی من این است و آرزوی تو نه...
ای هجر! مردمی کن، پای از میان برون نِه تا وصلِ بی‌تکلف دست از میان برآرد
زجان‌ خوشتر چه باشد؟ آن، تو باشی @abadiyesher
‌زِ جان خوشتر چه باشد؟ آن تو باشی 💚 @abadiyesher