eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 تبسمت چه نجیب است، کیستی؟ بانو شبیه مردم این شهر نیستی بانو شنیده‌ام که قسم خورده‌ای "غزل" بشوی خدا کند سر حرفت بایستی بانو پر از شمیم ترنجی و خوب معلوم است خلاف حکم شقایق نزیستی بانو کدام خاطره از باغ مانده در ذهنت ؟ دوباره صحبت گل شد گریستی بانو همیشه خیره به مهتاب، پرسشی داری شبانه این همه دنبال چیستی بانو؟ بخند، خنده‌ی تو طعم دیگری دارد شبیه مردم این شهر نیستی بانو
🌸 تبسمت چه نجیب است، کیستی؟ بانو شبیه مردم این شهر نیستی بانو شنیده‌ام که قسم خورده‌ای "غزل" بشوی خدا کند سر حرفت بایستی بانو پر از شمیم ترنجی و خوب معلوم است خلاف حکم شقایق نزیستی بانو کدام خاطره از باغ مانده در ذهنت ؟ دوباره صحبت گل شد گریستی بانو همیشه خیره به مهتاب، پرسشی داری شبانه این همه دنبال چیستی بانو؟ بخند، خنده‌ی تو طعم دیگری دارد شبیه مردم این شهر نیستی بانو
انار تحفه‌ی دوران خون‌جگر شدن است و سیب خاطره‌ی تلخی از بشر شدن است ردیف ممتد دیوار، آسمان را بست هنوز پنجره در فکر بال‌و‌پر شدن است  نپرس کشته‌ی دستان نازنینت کیست... عذابِ «قاتل سهراب»، باخبرشدن است اگر تو مادر فرزند من نخواهی بود کدام مژده مرا بدتر از «پدرشدن» است؟ شعاع زخم دلم ریشه می‌زند به درون شبیه چاه که کارش عمیق‌تر شدن است تو دختری کن و آتش بزن جهان مرا که با تو سوختن انگیزه‌ی پسر شدن است  
نخل‌ها در طرب از طنطنه‌ء هوهویش بادِ صحرا به سکون آمده در گیسویش برق شمشیر علی، بارقه‌ء تیغ حسن ‌چشم عباس خبر می‌دهد از الگویش روی دوش دگران معرکه را کرده وداع هر کسی موقع جنگ آمده رو در رویش آسمان «بار امانت» نتوانست کشید «عَلم عشق» در آورد سر از بازویش یک‌‌تنه زد به دل لشکر و آن‌گاه سپرد میمنه، میسره را دست دو تا ابرویش غرقه در لطف خداوند خود از شش جهت است تیر می‌بارد اگر یکسره از هر سویش جملگی شیشه‌ء عطرند و نشان رفته‌ء سنگ که یکی فرق و یکی می‌شکند پهلویش مرهم زخم سرش نیست به جز دست حسین زودتر کاش به مقصد برسد دارویش! کوه صبر است ولی آه بعید است حسین در غم ساقی خود، خم نشود زانویش
🍃🌼🍃 🌼🌸 🍃 دل به ساحل زده چون موج، نهنگی دیگر از سرِ صخره‌ای افتاده پلنگی دیگر هر خطابی به سر‌انگشت تو، یک شلیک است پاره‌تر کن جگرم را به فشنگی دیگر نه فقط زُهره کنارت شده بدنام که هست ماه بر دامنِ شب لکه‌ی ننگی دیگر زرد اگر باعث رنج است، بگو تا خورشید در بیاید سحر از کوه به رنگی دیگر روی دستت بگذار و دل خود را "ها" کن بلکه روحی بِدمی در تنِ سنگی دیگر نیستی، عقربه‌ها بعد تو بی‌حوصله‌اند مثل لَنگی که بیفتد پی لَنگی دیگر 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
حنا خریده‌ام از قم برای گیسویت سفیدتر شده از قبل، مادرم! مویت کشیدی از سر ما دست و بی‌خبر هستی که روی طاقچه دق‌ می‌کند النگویت هنوز می‌پرم از خواب و می‌شوم نگران که یک‌زمان نشود دیر، وقتِ دارویت بیا و کاسه‌ی آبی به پای ماه بریز چرا تُهی شده گلدانِ خانه از بویت؟ بیا برایم عروسی بگیر و شادی کن کجاست آن همه احساس و آن هیاهویت؟ نگاه، مادر من! طاق آسمان ابری است مرا پناه بده زیر چتر ابرویت و کاش قبر تو یک‌مُرده بیشتر جا داشت که دفن می‌شدم آن ظهرِ تیره، پهلویت
فرشته گفت که عشق است و بارِ سنگینی‌ است به روی دوش گرفتیم و یاعلی گفتیم...
همین که خلق شدیم ابتدا علی گفتیم نداشتیم دهان، بی‌صدا علی گفتیم شبیه زلف به خود پیچ خورده بود جهان گشوده شد گره از کار، تا علی گفتیم هزار آینه چیدند در برابر هم در آن تجلی بی‌انتها علی گفتیم خدا به خلقت حیدر، تبارک الله گفت و ما به خلقت خود مرحباعلی گفتیم فرشته گفت که عشق است و بارِ سنگینی است به روی دوش گرفتیم و "یاعلی" گفتیم به هر دلیل که باشد به نفع ما شده است در آن سحر -چه بدانم؟- چرا علی گفتیم نه جبر بود نه تفویض شرح قصه‌ی ما «قدر» که سخت گرفت، از «قضا» علی گفتیم به روی آب نوشتیم مرتضی و سپس به گوش آتش و خاک و هوا علی گفتیم نمانده است زمان خالی از ارادت ما همیشه با یکی از انبیا علی گفتیم شدیم شاخه‌ی طوبی و چیدمان موسی و قبل معجزه‌اش با عصا، علی گفتیم به شکل باد گذشتیم از دهانه‌ی غار و با رسول خدا در حرا علی گفتیم دعا به چشمه بدل کردمان زلال و طهور بدون دغدغه سر تا به پا علی گفتیم و اهل خاک بگویند هرچه می‌گویند نظر به غیر نکردیم؛ ما علی گفتیم
9.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 حسین جان... می‌خواستم به‌تاخت بیایم به کربلا وقتی هجای نام تو را روضه‌خوان کشید
رسیده‌ایم به بن‌بست؛ راهِ چاره تویی! ببین! مخاطبِ انبوهی از اشاره تویی سکوت کردی و الله‌اکبر از دهنت! همین صدا که نمی‌آید از مناره تویی تو شهروند کویری، مقیم دریایی به روز سایه سرو و به شب ستاره؛ تویی به هر که زنگ زدم، خنده‌ی تو می‌آمد چگونه است که آن سوی هر شماره تویی؟ به اشک من که نمی‌ایستد شبیه شدی پس از تجلّی زیبایی‌ات، دوباره تویی رسید وصف تنت، برگه‌ها سفید شدند که دل‌پذیرترین شعر بی‌گزاره تویی در انتشار تو رنگین‌کمان پدید آمد که روی قوسی از آیینه‌ها سواره تویی به غیر نور به گوشت نمی‌رود حرفی کسی که ساخته از ماه گوشواره تویی ادامه دادم و دیدم که پشت تپه‌ی سرخ برای هرچه بهار است استعاره تویی
ای شیشه‌ی ظریف عسل! دوست دارمت ای هاله‌ی سپید زُحَل! دوست دارمت چشمانِ تو شبیه دو تا جوجه رنگی است هم پایِ گربه های محل دوست دارمت دیوانِ دلنشین تنت را به چشمِ دست می خوانم و غزل به غزل دوست دارمت یادم نمانده است ولی حدس می زنم از چند سال قبلِ ازل دوست دارمت وقتی که در کنار تو‌ام ای طلای اصل با حس نقره های بدل دوست دارمت شاید نصیب من نشوی جای شکوه نیست شکر خدا که حداقل دوست دارمت❤️❤️ @abadiyesher