یا گرمى یک بوسه به پیشانى من باش
یا علت یک عمر پریشانى من باش
با فاصله اى امن که آسیب نبینى
بنشین و فقط شاهد ویرانى من باش
هر بار که عاقل شده ام خیر ندیدم
یک بار بیا و تو به نادانى من باش
من جاى تو با لحن و لبت شعر بخوانم
تو جاى من و محو غزل خوانى من باش
ناچار به مرگم ته این قصه بیا و
یک معجزه در قسمت پایانى من باش
#سید_تقی_سیدی
🆔@abadiyesher
زمان:
حجم:
392.7K
چشم بر چشمان من مى زد گره بر روسرى
بودنش يك خواب بود و رفتنش ناباورى
من نگاهش مى كنم او هم نگاهم مى كند
او براى دل بريدن من براى دل برى
عشق يعنى تار موهاى تنت مى ايستد
هر كجا كه نام او را روى لب مى آورى
واژه ها را از دهانم يك به يك دزديد و رفت
سهم من از عشق شعرى شد بنام ديگرى
در سرم بيهوده روياى پريدن با تو بود
چيست دنيا جز قفس وقتى كه بى بال و پرى
#سيد_تقى_سيدى
خوانش
#علی_صفری_قم
هدایت شده از به وقت شاعری
تلخ باش اما خودت باش این صداقت بهتر است
ترش رویی از دو رویی بی نهایت بهتر است
من تو را بازيچه كردم يا تو من را؟ بگذريم
اين قضاوت بين ما روز قيامت بهتر است
با ترحم از خدا شادی برایم خواستی!
ناسزاى ديگران از اين محبت بهتر است
از پشیمانی نگو انقدر و ناشکری نکن
آن گناهآلودگی از این ندامت بهتر است
بیوفا جان دوستت دارم هنوز اما برو
هر چه از من دورتر باشى برايت بهتر است!
#سید_تقی_سیدی
مثل آن شیشه که در همهمهی باد شکست
ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست...💔
#سید_تقی_سیدی
#کجایی؟؟؟؟؟؟
از کار گره خورده ی من یک گره وا کن
من پیش خدا وجهه ندارم تو دعا کن..!!
#سید_تقی_سیدی
@abadiyesher
درد يعنى به اتفاق خودت
سالها كنج خانه لم بدهى
دست از هر چه هست بردارى
دستها را به دست غم بدهى
درد يعنى كسى نباشد كه
در كنارش از عشق دم بزنى
دست خود را بگيرى و بروى
زير باران كمى قدم بزنى
درد يعنى در اين هواى تميز
ريه هايم نفس نفس بزند
درد يعنى گلوى باكرهام
دود را ناشيانه پس بزند
حق ندارم به او نگاه كنم
حق ندارم به فكر او باشم
آرزويم به باد رفته كه هيچ
حق ندارم كه آرزو باشم
باغ بودم كوير لوت شدم
خانهى تار عنكبوت شدم
شاعر عاشقانهها بودم
واژهواژه پر از سكوت شدم
دوستم دارى و نميدانم
دوستت دارم و نميدانى
عكسهاى تو را نمىبينم
شعرهاى مرا نميخوانى
به كجا مىبريم بىانصاف
من كه در بين راه مىميرم
تو كه يك دل شكستى اما من
به كدامين گناه مىميرم
سرزنش مىكنى مرا اما
به گناهم دچار خواهى شد
عشق وقتى تنيده شد به تنت
سخت بىاختيار خواهى شد
بعد ازاين در سكوت هستم تا
شعر از عمق باورم باشد
سادهتر مىكنم بيانم را
شايد اين شعر آخرم باشد
#سید_تقی_سیدی
@abadiyesher
مثلِ یک کودکِ بد خواب که بازیچه شده
خستهام خستهتر از آنکه بگویم چه شده
#سید_تقی_سیدی
@abadiyesher
برو سفر به سلامت ولى بدان از عشق
اگر كه خير نديدى بدون علت نيست
#سيد_تقى_سيدی
@abadiyesher
#غزل_جدید
صبورم از طرفی، بیقرارم از طرفی
به باد داده مرا روزگارم از طرفی
نه قادرم که بپوشانم اشک و خنده کنم
نه مایلم که به هر سو ببارم از طرفی
ثمر نداد زمینی که کاشتم به امید
که عشق بود و نیامد به کارم از طرفی
میان ماندن و رفتن به چشم دیدم رفت
غرورم از طرفی، اقتدارم از طرفی
به غیر خاطرهای، خاطرِ عزیزی نیست
همین دو خاطره هم از تو دارم از طرفی
#سید_تقی_سیدی
@abadiyesher
دیوانه نبودی، نه به اندازهی کافی
هر شب ننشستی که خیالات ببافی
بی حدّی غم، شوق رسیدن به تو را برد
هرگز نشود اشک به دیدار تلافی
بعد از تو نفهمید کسی عمق غمم را
من ماندم و یک سینه پر از حرف اضافی
من ماندم و یک حسرت و یک قصهی کوتاه
من ماندم و یک خنده و یک گریه و یک آه
فرق است میان من و تو، ساده بگویم
من بندهی مضمونم و تو بند قوافی…
#سید_تقی_سیدی
@abadiyesher
اگر چه كار من و تو به اختلاف كشيده
هنوز معتقدم ديده بهتر از تو نديده
هنوز رد لبانت به روی گونهی من هست
هنوز عطر تنت از لباس من نپريده
بپوش روسری ات را دوباره سرو بلندم
كه رنگ سبز مىآيد به بانوان رشيده
هر آنچه بوده فراموش کن چنان که نبوده
خیال کن که تو گفتی و گوش من نشنیده
بگو كه پست چيان را بنا كنم به شكنجه
بگو كه نامه نوشتى به دست من نرسيده
#سید_تقی_سیدی
@abadiyesher