eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یا گرمى یک بوسه به پیشانى من باش یا علت یک عمر پریشانى من باش با فاصله اى امن که آسیب نبینى بنشین و فقط شاهد ویرانى من باش هر بار که عاقل شده ام خیر ندیدم یک بار بیا و تو به نادانى من باش من جاى تو با لحن و لبت شعر بخوانم تو جاى من و محو غزل خوانى من باش ناچار به مرگم ته این قصه بیا و یک معجزه در قسمت پایانى من باش 🆔@abadiyesher
وفا چه اسم غریبی، کجا شنیده‌امش؟🧐 @abadiyesher
زمان: حجم: 392.7K
چشم بر چشمان من مى زد گره بر روسرى بودنش يك خواب بود و رفتنش ناباورى من نگاهش مى كنم او هم نگاهم مى كند او براى دل بريدن من براى دل برى عشق يعنى تار موهاى تنت مى ايستد هر كجا كه نام او را روى لب مى آورى واژه ها را از دهانم يك به يك دزديد و رفت سهم من از عشق شعرى شد بنام ديگرى در سرم بيهوده روياى پريدن با تو بود چيست دنيا جز قفس وقتى كه بى بال و پرى ‏ خوانش
هدایت شده از به وقت شاعری
تلخ باش اما خودت باش این صداقت بهتر است ترش رویی از دو رویی بی نهایت بهتر است من تو را بازيچه كردم يا تو من را؟ بگذريم اين قضاوت بين ما روز قيامت بهتر است با ترحم از خدا شادی برایم خواستی! ناسزاى ديگران از اين محبت بهتر است از پشیمانی نگو انقدر و ناشکری نکن آن گناه‌آلودگی از این ندامت بهتر است بی‌وفا جان دوستت دارم هنوز اما برو هر چه از من دورتر باشى برايت بهتر است!
مثل آن شیشه که در همهمه‌ی باد شکست ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست...💔 ؟؟؟؟؟؟
از کار گره خورده ی من یک گره وا کن من پیش خدا وجهه ندارم تو دعا کن..!! @abadiyesher
درد يعنى به اتفاق خودت سالها كنج خانه لم بدهى دست از هر چه هست بردارى دست‌ها را به دست غم بدهى درد يعنى كسى نباشد كه در كنارش از عشق دم بزنى دست خود را بگيرى و بروى زير باران كمى قدم بزنى درد يعنى در اين هواى تميز ريه هايم نفس نفس بزند درد يعنى گلوى باكره‌ام دود را ناشيانه پس بزند حق ندارم به او نگاه كنم حق ندارم به فكر او باشم آرزويم به باد رفته كه هيچ حق ندارم كه آرزو باشم باغ بودم كوير لوت شدم خانه‌ى تار عنكبوت شدم شاعر عاشقانه‌ها بودم واژه‌واژه پر از سكوت شدم دوستم دارى و نمي‌دانم دوستت دارم و نمي‌دانى عكس‌هاى تو را نمى‌بينم شعر‌هاى مرا نمي‌خوانى به كجا مى‌بريم بى‌انصاف من كه در بين راه مى‌ميرم تو كه يك دل شكستى اما من به كدامين گناه مى‌ميرم سرزنش مى‌كنى مرا اما به گناهم دچار خواهى شد عشق وقتى تنيده شد به تنت سخت بى‌اختيار خواهى شد بعد ازاين در سكوت هستم تا شعر از عمق باورم باشد ساده‌تر مى‌كنم بيانم را شايد اين شعر آخرم باشد @abadiyesher
مثلِ یک کودکِ بد خواب که بازیچه شده خسته‌ام خسته‌تر از آنکه بگویم چه شده @abadiyesher
برو سفر به سلامت ولى بدان از عشق اگر كه خير نديدى بدون علت نيست @abadiyesher
صبورم از طرفی، بی‌قرارم از طرفی به باد داده مرا روزگارم از طرفی نه قادرم که بپوشانم اشک و‌ خنده کنم نه مایلم که به هر سو ببارم از طرفی ثمر نداد زمینی که کاشتم به امید که عشق بود و نیامد به کارم از طرفی میان ماندن و رفتن به چشم دیدم رفت غرورم از طرفی، اقتدارم از طرفی به غیر خاطره‌ای، خاطرِ عزیزی نیست همین دو خاطره هم از تو دارم از طرفی @abadiyesher
دیوانه نبودی، نه به اندازه‌ی کافی هر شب ننشستی که خیالات ببافی بی حدّی غم، شوق رسیدن به تو را برد هرگز نشود اشک به دیدار تلافی بعد از تو نفهمید کسی عمق غمم را من ماندم و یک سینه پر از حرف اضافی من ماندم و یک حسرت و یک قصه‌ی کوتاه من ماندم و یک خنده و یک گریه و یک آه فرق است میان من و تو، ساده بگویم من بنده‌ی مضمونم و تو بند قوافی… @abadiyesher
اگر چه كار من و تو به اختلاف كشيده هنوز معتقدم ديده بهتر از تو نديده هنوز رد لبانت به روی گونه‌ی من هست هنوز عطر تنت از لباس من نپريده بپوش روسری ات را دوباره سرو بلندم كه رنگ سبز مى‌آيد به بانوان رشيده هر آنچه بوده فراموش کن چنان که نبوده خیال کن که تو گفتی و گوش من نشنیده بگو كه پست چيان را بنا كنم به شكنجه بگو كه نامه نوشتى به دست من نرسيده   @abadiyesher