بهار خلسه ی فصلِ خزان من بودی
نسیم خوش خبر داستان من بودی
دوباره روح کهنسال من جوانی کرد
از آن زمان که تو عشق جوان من بودی
همیشه از غم و سختی مرا هرس کردی
دلم شکفت که تو باغبان من بودی
همیشه دست کشیدی به لطف روی سرم
به جای هرکه نشد مهربان من بودی
گذشتم از همه ی مرزهای غربت و درد
که تو قدم به قدم مرزبان من بودی
سکوت کردم و اشکم به جای من دم زد
همیشه و همه جا هم زبان من بودی
اگر گرسنگی آمد کنار سفره نشست
غمی نبود که تو آب و نان من بودی
اگر که جان به لبم شد، اگر که جان کندم
هنوز زنده ام، آخر تو جان من بودی
به بود هیچ کسی قلبم احتیاج نداشت
که تا همیشه ی دنیا از آن من بودی
که تا همیشه خدای جهان من هستی
که از همیشه خدای جهان من بودی...
#سیده_تكتم_حسينى
#عاشقانه_توحیدی
منم شبیه حضوری که هست اما نیست
تویی شبیه خیالی که نیست اما هست
#سيده_تكتم_حسينى
به چشمانت نمیآید که اهل این زمین باشی
گمانم شهروند آسمان چندمین باشی
برایت فرشهای پیش پا افتاده ناچیزند
تو با این منزلت باید که سجادهنشین باشی
تو و شب تا سحر گریه، تو و شب تا سحر سجده
بنا شد آنچنان باشی، بنا شد اینچنین باشی
خدا میخواست تا دین را به دستان تو بسپارد
به بیماری دچارت کرد تا فردای دین، باشی
به لطف آن همه داغی که در کربوبلا دیدی
تمام عمر باید چشم تر بر آستین باشی
برای من نخی از رشتۀ سجادهات کافیست
سر نخ دستم افتاده که تو حبل المتین باشی
تو و عشق تو و پیشانی ساییده از سجده
فقط شایستهات این است «زین العابدین» باشی
#سیده_تکتم_حسینی #شعر #میلاد_امام_سجاد
بگو به عقربه ها موقع دویدن نیست
که شب همیشه برای به سررسیدن نیست
به خواب گفته ام امشب که از سرم بپرد
شبی که پیش منی، وقت خواب دیدن نیست
من از نگاه تو ناگفته حرف می خوانم
میان ما دو نفر گفتن و شنیدن نیست
نگاه کن به غزالان اهلی چشمم
دو مست رام که در فکرشان رمیدن نیست
بگیر از لب داغم دو بیت بوسه ی ناب
همیشه شعر سرودن که واژه چیدن نیست
برای من قفس از بازوان خویش بساز
که از چنین قفسی میل پر کشیدن نیست
تو آسمان منی، جز پناه آغوشت
برای بال و پرم وسعت پریدن نیست
#سیده_تکتم_حسینی
روی دیوار دلم سایهای از قامت توست
مثل تنهایی من قد بلندی داری...
#سیده_تکتم_حسینی
بگو به عقربه ها موقع دویدن نیست
که شب همیشه برای به سر رسیدن نیست
#سیده_تکتم_حسینی
به تو گفتم که در این دور شدن ناچاری؟
سر به تایید تکان دادی و گفتی آری!
عین مرگ است اگر بی تو بخواهد برود
او که از جان خودت دوستتَرَش میداری...
#سیدہ_تکتم_حسینی
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
15.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوش آمدی به جهانم به این پریخانه
#سیده_تکتم_حسینی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
این خانهای که خشت به خشتش پر از غم است
عمریست وقف روضۀ ماه محرم است
با دستهای پیر پدر قد کشیده است
آجر به آجرش اگر اینقدر محکم است
در این محل نسیم اگر مویه میکند
از عاشقان موی پریشان پرچم است
آن پرچمی که خط به خطِ تار و پود آن
«باز این چه شورش است که در خلق عالم...» است
بر سقف نم کشیدۀ آن، ظنّ بد مَبَر
از گریه چشمهای حسینیّه پر نم است
بر آن نشسته است اگر خاک، در عوض
اسباب یاد چادر خاکی فراهم است...
#سیده_تکتم_حسینی
هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم
پرم از حس دلگیری که نامش را نمیدانم
تو اقیانوس سرشار از تلاطمهای آرامی
و من دریاچهی اشکی که دایم رو به طغیانم
بزن نی باز غوغا کن،بزن دف شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم،به هرسازی برقصانم
ببین آیینهوار از حس تصویر تو لبریزم
تو آرامی من آرامم،پریشانی پریشانم
اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهت بود
که این دیوانگی ها را من از چشم تو میخوانم
#سیده_تکتم_حسینی
🆔@abadiyesher
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
صدای خندهی مکر از سقیفه میآید
بسوز دل! که زمان شهادتش شده است...
#سیده_تکتم_حسینی
@abadiyesher
#پیامبر_اعظم_شهادت
صدای خندهی مکر از سقیفه میآید
بسوز دل! که زمان شهادتش شده است...
#سیده_تکتم_حسینی
@abadiyesher