eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه حرف دلم را به آسمان گفتم به ماه و ابـر و ستاره به کهکشان گفتم هزار بار نوشتم که دوستت دارم چقدر واژه به واژه به هر بیان گفتم «عجب ز عشق که هرکس حکایتی دارد» از این شراره ی زیبا به دوستان گفتم اگر که بلبل طبعم ترانه خوانده بدان من از فراق وغم خود به باغبان گفتم من از تمام وجودم تو را صدا زده ام به روی ماذنه های دلم اذان گفتم اگــــر گناه، مـرا از تو دور کرده ولی مدام نام تو را بر سـَرِ زبان گفتم
شبی برای غزلهام عشق دم کردم به پای شعـر وغزل جام چشم نم کردم در انزوای دلم آفتاب را دیدم درون قوری طبعم سپیده، دم کردم برای اینکه برای خودم شوی ای عشق! تمام عمــــر، خودم را اسیـــر غم کردم قسم به هـــر دل تنگی، عجیب دلتنگم به یاد خاطره ها، یادی از خودم کردم برای گفتن حرف دلم مجالی نیست حروف وسطر و قوافی وبیت کم کردم
دنیا برای آمدنت بیقرار شد وقتی به فتنه ها و مرض ها دچار شد دستان التماس همه رو به سوی توست هـر جا نشانه های بلا آشکار شد سر ریز گشته کاسه ی صبر جهان، بیا از بس که ظلم بر سر دوشش سوار شد داریم ادّعایی وکاری نکرده ایم اعمال ما به نزد تو بی اعتبار شد دارد زمان غیبت تان طول می کشد دلتنگی و فراق و غمم بی شمار شد اللهم عجــل لولیـــک الفرج 🌷
راه رفتن در خیابان با تو می چسبد فقط شعــر خواندن زیر باران با تو می چسبد فقط در خیالم راه رفتم توی جاده، روی برگ خش خش برگ درختان با تو می چسبد فقط فصل پاییز و دوباره رنگها و آذرخش عاشقی در مهــر وآبان با تو می چسبد فقط برف شادی می نشیند روی دیوار دلم برف بازی در زمستان با تو می چسبد فقط باغی از احساس را می چینم از لبخند تو یاس چیدن در گلستان با تو می چسبد فقط خاطراتت را درون قوری ام دم می کنم چای خوردن توی ایوان با تو می چسبد فقط شعری از حافظ که خواندم غم مخور آمد ولی فال حافظ در شبستان با تو می چسبد فقط گرچه طوفان حوادث روح را آزرده است زندگی در باد وطوفان با تو می چسبد فقط
در کنار رود غم، موی پریشان دیده ام پشت سدِّ پلک هایش اشک پنهان دیده ام هیزم اندوه را در شعله های عشق ریخت زودتر از موعد سرما زمستان دیده ام! دوری ودلتنگی و دلشوره ودلواپسی از صفت هایی است که در او دو چندان دیده ام طعم تلخ بازی تقدیر را با غم چشید عکس فال قهوه اش را توی فنجان دیده ام هر گُلی در دل هزاران حرف دارد ساده نیست خاطراتی کهنه در آغوش گلدان دیده ام دکمه های ذهن چشمش باز شد مضمون چکید شور او را در دوبیتی های "عریان" دیده ام پشت بام و شعـر و ماه و یک بیابان آرزو ریسه های آه را در شب چراغان دیده ام در شب یلدایی و بارانی مهــــر خدا زیر چترش عاشقی های فراوان دیده ام
دوباره اشک و قلمها تنیده شد درهم چکید روی غزل،شد ترنّمی از غم شبی که شانه ی میهن به گریه می لرزید شبی که ماه شدآبستن غم و ماتم صبا به ملک سلیمان غبار غم آورد نشان دست قلم..با نگینی از خاتم هنوز زمزمه هایش به گوش جان باقی است هنوز عطر حضورش نشسته بر شبنم شبیه پیکر ارباب "ارباًاربا" شد چرا که بر لب او "یا حسین" بود از دم کشیده شد غزلم در سحر به حسن ختام برای زخم فراقش ندیده ام مرهم 🥀🥀🥀
دری به سوی حرم روبه روی من وا شد برای درد دلم سفره ای مهیّا شد به عشق دیدن تو روح من حیات گرفت کبوترانه دلم پر کشید و احیا شد سلام حضرت سلطان، سلام چشمه ی نور سلام دادم و دیدم که چشم دریا شد من آن کبوتر زخمی نشسته بر بامت همین که دیدمتان زخم دل مداوا شد کنار مرقدتان جامعه که میخواندم دلم به شوق نگاهت عجیب شیدا شد کنار پنجره فولاد زائری دیدم دخیل بست دلش را و چشم بینا شد نه دعبلم، نه کمیتم، فقط گدای توام گدای کوی تو آقا عزیز زهرا شد غزل برای تو گفتن چقدر دشوار است نگاه لطف تو بوده، که شعر زیبا شد چهارشنبه های امام رضایی ❤️
مهمان زمینی و عزیزی ای برف گاهی چه درشت، گاه ریزی ای برف انگار که دلتنگی و در اوج سکوت از حرف نگفته لبریزی ای برف
باز دوری دوباره بغض گلو حسرت زائران کرببلا پر زدن در هوای مشّایه اشک های غم کبوترها قلب های شکسته از دوری التماس قنوت ها و دعا سر سجاده اشک می ریزد تا بگیرد برات کرببلا خاطرات حرم تداعی شد نغمه های قشنگ یا زوّار حلبیکم، غذای مشّایه چای خوش عطر، دعوت و اصرار در بغل او گرفته زانو را هق هق شانه ها چه دیدنی است بر دلش داغ یک حرم مانده اشک جامانده ها خریدنی است هرچه گفتم به عینه دیدم من دل من هم عجیب غمگین است چشم من نیست لایق دیدار غم دوری عجیب سنگین است کاش این دفعه قسمتم بشود کربلا، اربعین، پیاده روی حاجتم را بدان که میگیرم گوشه ی صحن جامع رضوی خوش به حال مدافعان حرم که به شوق وصال رقصیدند در طواف ضریح خواهر ماه انچه نادیدنی است را دیدند
آه از فراق و بغض گلو، اشک‌های داغ درکوچه‌های سرد مه‌آلودِ بی چراغ در گریه‌های ممتد من حرف تازه‌ای است از خاطرات دیدن تو، توی کوچه باغ رفتی، ولی نرفت هوای تو از سرم دیگر نگیر از من یک لاقبا سراغ تقدیر نحس زندگی‌ام روی ریل نیست این سوت آخر است که می‌خندد آن کلاغ پایان ناتمام تمامی عشق‌هاست قلبی شکسته، بغض گلو، اشک‌های داغ @abadiyesher
نزدیک می‌شوم به تو تا مبتلا شوم تا با رسوم عاشقی‌ات آشنا شوم پاییز پشت پنجره ام قدکشیده است باید به روی خاک بیافتم طلا شوم من هیچ هیچ، ذرّه‌ی ناچیز هستی‌ام وقتی که در وجود تو یا رب فنا شوم از بازی زمانه و تقدیر خسته‌ام از خویش خویش خسته و باید جدا شوم هر وقت "یا مجیب" صدا می‌زنم تو را باید که با تمام وجودم صدا شوم بی‌بال و پر اگر چه شدم در حریم تو مستم که در هوای حریمت رها شوم حافظ شراب ناب بیاور بنوشمش تا خالص از دورویی و دور از ریا شوم «فهمیدم اشتباه نبود انتخاب عشق» نزدیک می‌شوم به تو تا مبتلا شوم @abadiyesher
عشق آمد تا که از این رو به آن رویم کند زیر تیغ نفس امّاره خداجویم کند باد وقتی قصّه ی تنهایی ام را می شنید گفت: باید شانه اش را نذر گیسویم کند در هوا پیچید عمری عطر یارب، یاربم قاصدک مشتاق شد تا دم به دم بویم کند ای نسیم آرامتر نازم کن و بگذار شب گونه هایم را ببوسد، دست در مویم کند هر کسی دنبال خویش و دار دنیا بی وفاست از خدا میخواهم امشب تا «من او»یم کند @abadiyesher