منم که اوفتادهام به دست خود به چاه تو
منم اسیر خندهات اسیر روی ماه تو
اگرچه رفتی از برم تو ای گل ستمگرم
منم که عمر خود همی سپردهام به راه تو
منم که شعر گفتهام برای سرو قامتت
میان جمله کشتگان به لشکر و سپاه تو
اگر گذشت روزها به شور وشوق عاشقی
منم که جمله عمر خود نمودهام تباه تو
خوش آن دمی که بگذرم از این زمان بی وفا
خوش آن دلی که بگذرد ز گیسوی سیاه تو
من از تمام زندگی به خود رجوع کردهام
گذشتم آخر از دلم از آخرین پناه تو
#محمدجواد_جلالی
🆔@abadiyesher
وسعت روح هنرمند به از توسعه است
آنچه در روح بشر نیست کمی حوصله است
#محمدجواد_جلالی
🆔@abadiyesher
حالا که دو ماه در عزای تو گذشت
خوشحال که عمرمان برای تو گذشت
عشق تو مدام در وجودم جوشید
ایام خوش آن بود که پای تو گذشت
#محمدجواد_جلالی
@abadiyesher
لبخند بزن ناز بکن ای جانا
تو شمس منی و من کمی مولانا
#محمدجواد_جلالی
@abadiyesher
هدایت شده از به وقت شاعری
شب ها که پای عاطفه از راه می رسد
یک دفعه بیت های پر از آه می رسد
اندوه را معطر از احساس می کند
در طبع شاعرانگی ام ماه می رسد
باور کنیم عاقبت این شب سحر شود
یوسف دوباره از دل یک چاه می رسد
#امام_زمان
#محمدجواد_جلالی
با یاد تو سر کردم و بیخواب تو بودم
عکسی شدهای بر دل من، قاب تو بودم
شبها که به اوج غزلم پای گذاری
بینی که در این قافیه بیتاب تو بودم
هر روز برای دل من چون شب تار است
ایام خوش آن بود که مهتاب تو بودم
دیگر غزلم سبز و پر از عطر خوشت نیست
بیدل شدم و صائب و سهراب تو بودم
#محمدجواد_جلالی
@abadiyesher
دلم گرفته ولی با تو باز خواهد شد
و عشق با تو غمی سرفراز خواهد شد
اگرچه عمر گذشت و نشد کسی یارم
در عاقبت دل من بی نیاز خواهد شد
به یاد آنکه دلش را نبست بر دل من
به یاد آنکه غمش امتیاز خواهد شد
و شعر شاهدی از حزن شور پرور ماست
گلی که دست تو باشد چه ناز خواهد شد
زمانه بی هوس وصل تو بسی سرد است
کسی می آید و او چاره ساز خواهد شد
#محمدجواد_جلالی
در این زمانهی پر از ستم پریشانم
و عاشقانه در این روزها نمیخوانم
برای آنکه جهان بی حساب غمگین است
بدون شعر غم انگیز زنده میمانم
#محمدجواد_جلالی
پاییز برای تو شده آماده
ای سرو پر از ستارهی آزاده
هر بار به یاد تو میافتم شادم
شیرین منی و من شدم دلداده
شب تا به سحر در طلبت میخوانم
من مست جنون تو شدم بیباده
ای آنکه در آبادی شعرم هستی
این شعر بدون تو چه بیبنیاده
از بس که به یاد تو غزل میگویم
بنگر که شده قافیه هایم ساده
بیرون ز خیال من و تو جایی هست
آنجا که دلم دل نگران افتاده
هر کس به تو خو کرد دلش وا نشود
هر عاشق دلداده دلش بر باده
میخواند برای تو همیشه قلبم
ای آنکه برای دیدنت دل شاده
تنها شدهام در این هوای پاییز
آن چیز که از تو مانده تنها یاده
بیتاب شدم شعر جنونآمیز است
چون شعر چه مادری جنون را زاده
#محمدجواد_جلالی
@abadiyesher
کاش میشد شهید را فهمید
او که از این زمانه جست و رهید
او که با هیبت و مقاومتش
غیر مظلومهای شیعه ندید
من غلام دمی که نصر خدا
گشت همراه دوستان شهید
تا شفاعت شوم به دست شهید
گویم این شعر مملو از امّید
غزلم پر شد از شهادت و عشق
اشک از چشم شاعری لغزید
#محمدجواد_جلالی
#حزب_الله_زنده_است
@abadiyesher
هدایت شده از به وقت شاعری
شهادت می دهد قلبم که با تو خوب تر بودم
یقینا با تو در این شهر هم محبوب تر بودم
همیشه کربلا را دوست دارد شاعر خسته
ولی شب های جمعه عاشقی آشوب تر بودم
#محمدجواد_جلالی
آبادی شعر 🇵🇸
@abadiyesher
وقتی دلم برای شما تنگ میشود
آهسته رنگ اشک که پررنگ میشود
وقتی دلم گرفته از این روزگار سخت
وقتی حنای غیر تو بیرنگ میشود
آهسته پا به سمت ضریح تو میرود
انگار بین خواستهها جنگ میشود
پیش شما میآیم و من غرق ظلمتم
آری کجا روم دل اگر تنگ میشود
من آن سیاهروی سراپا گناه که
گر تو نبخشیاش سبب ننگ میشود
گفتم هزاربار که ای دختر رسول
من را ببخش و باز دلم سنگ میشود
پیش ضریح تو همه عالم سراب بود
رنگ بهشت پیش تو بیرنگ میشود
#محمدجواد_جلالی
@abadiyesher
هدایت شده از به وقت شاعری
درد دل با که بگوید که دلش پرخون است
شاعری خسته که نام دگرش مجنون است
#محمدجواد_جلالی
توان آنکه بگویم ز دوست، در من نیست
و صبح بی طپش قلب یار روشن نیست
#محمدجواد_جلالی
@abadiyesher
میشود از ترانه و احساس پر کنی شعرهای نابت را
یا که از یک نگاه معنادار پر کنی آخر کتابت را
میشود بی خیال دنیا شد غزل عاشقانه را بارید
یا که از عکسهای معشوقت پر کنی حجم تلخ قابت را
می شود یک دقیقه تندی کرد و پس از آن دوباره آدم شد
یا که از ظلمهای گوناگون پر کنی نامه سیاهت را
می شود لشکری پر از غم بود یا پر از بغضهای هر دم بود
یا برای زمان تنهایی از رخش پر کنی نگاهت را
#محمدجواد_جلالی
@abadiyesher
هدایت شده از به وقت شاعری
باران دوباره طبع غزل را لطیف کرد
یعنی زبان حال دلم را ردیف کرد
نم نم ترانه های جنون بر لبم شکفت
باران زد و دل همگان را نظیف کرد
یادم نمی رود که در آن عصر عاشقی
عشق تو چاق شد دل ما را نحیف کرد
این درس عشق بود در این سالهای سال
مغلوب شد کسی که خودش را حریف کرد
#محمدجواد_جلالی
باران دوباره طبع غزل را لطیف کرد
یعنی زبان حال دلم را ردیف کرد
نم نم ترانههای جنون بر لبم شکفت
باران زد و دل همگان را نظیف کرد
یادم نمیرود که در آن عصر عاشقی
عشق تو چاق شد دل ما را نحیف کرد
این درس عشق بود در این سالهای سال
مغلوب شد کسی که خودش را حریف کرد
#محمدجواد_جلالی
@abadiyesher
در جنون تو رفتهام از خویش
ای به قربان تو منِ درویش
عاشقی کشته در گریبانت
میسراید دوباره با تشویش
نه برای پس از تو فکر فراق
نه به امّید مرهمی در پیش
عشق از اولش گرفتاری است
آخرش زخم و درد و غصه و نیش
این سکوت از سر صلابت نیست
چه بگویم از عشق و این دل ریش
مرد باید که از تو غم بخرد
مرد تر آنکه دل کند از خویش
#محمدجواد_جلالی
@abadiyesher
در اوج عشق و شور و غزل ماندنی شدم
دیوان شعر چیست؟ خودم خواندنی شدم
#محمدجواد_جلالی
@abadiyesher
از داغ فاطمه دل من بی قرار شد
با کودکان کوچک خود داغدار شد
گفتم چگونه دفن کنم دختر تو را
دستان او ز قلب زمین آشکار شد
گفتم که صبر از غم او نیست در دلم
این غم به تار و پود دلم ماندگار شد
از او بپرس با تو عزیزم چه کرده اند؟
عمرم پس از خزان رخش بی بهار شد
یاست کبود گشت و به بازوی او ورم
پهلو شکست و صورت او لاله زار شد
آتش زدند خانه ی ما را حرامیان
میخ در آمد و دل زهرا مزار شد
#محمدجواد_جلالی
گرفتی عاشقانه در بغل دیوان حافظ را
و حافظ بعد از آن بار دگر انگار شاعر شد
#محمدجواد_جلالی
@abadiyesher