eitaa logo
به وقت شاعری
385 دنبال‌کننده
373 عکس
376 ویدیو
0 فایل
عشق حسین"ع" خوب ترین انتخاب بود مدیر کانال: طلبه ای که شعر شعارش است تا شعائر را احیا کند @Jalali_1378 ادمین تبادل👇👇 @hrpb1371 🚫اشعار فقط فوروارد شود😗
مشاهده در ایتا
دانلود
«چو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهت؟ به فلک رسد کلاهت که سر همه سرانی»
من پشیمان نیستم اما نمی‌دانم هنوز دل چرا در بازی نیرنگ‌ها یکرنگ بود
طعنه‌ی خلق و جفای فلک و جور رقیب همه هیچ‌اند اگر، یار موافق باشد ...
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالی ست شب چُنین روز چُنان آه چه مشکل حالی ست
به وقتِ بارش سجّیل بر قلیل فروشان چه ورشکسته و حیران سپاهِ فیل‌فروشان شکوه وسعت پرواز را چگونه بگویم به سنگِ قبر نویسان و مستطیل فروشان! بهشت، زیر چَکاچاکِ تیغ‌های غیور است خبر بَرید به بازارِ سلسبیل فروشان! سرِ سه‌راهیِ تردید و ایستادن و سازش هُو العزیز بخوان بر أنا الذلیل فروشان! بت بزرگ به فرقش ترَک نشسته که اینسان ذبیح می‌چکد از خنجر خلیل فروشان خوشا خدا و شهیدان، عجب خرید و فروشی عجب جمال‌شناسی، عجب جمیل فروشان بیا که مژده‌ی نابودی فراعنه داری شهید نیل‌فروشان! شهید نیل‌فروشان!
گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب عیب است از جوانی کاین آرزو ندارد
تو و بدمستی و رندی و میْ‌آشامی‌ها من و خون خوردن و رسوایی و ناکامی‌ها نشئه‌ای نیست به غربت می رسوایی را به وطن می‌بردم خواهش بدنامی‌ها
با اندوه و امید... شکفته بر سر هر شاخه‌ای جوانه‌ی تازه رسیده‌ایم به آغاز یک زمانه‌ی تازه ببین اشاره‌ی انگشت‌های باغ صنوبر چطور می‌تپد از کشف هر نشانه‌ی تازه همان پرنده که از ترس سنگ،جیک نمی‌زد بدون واهمه رو کرده صد ترانه‌ی تازه بخند! شاخه‌ی زیتون به لب، بناست بسازند کبوتران وفادار غزًه، لانه‌ی تازه چهار فصل بهار است و دسته‌های پرستو نمی‌پرند به دنبال آشیانه‌ی تازه برای دیدن ما عشق بی‌حساب و کتابی بدون وقفه می‌آید به یک بهانه‌ی تازه سروده شاعر بیروت و کافه‌های قدیمش به شوق دیدن بلقیس،عاشقانه‌ی تازه گذشت آن شب چندین هزار کشته و زخمی سلام بر سحر خاورمیانه‌ی تازه
اختیاری ببین مرا ای دوست تا به اجبار مبتلا نشوم چه کنم گر مرا نمی خواهی زندگانی که بی بلا نشود
درد دل با که بگوید که دلش پرخون است شاعری خسته که نام دگرش مجنون است
طی شد جهان واهل دلی از جهان نخاست دریا به ته رسید و سحابی ندید کس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تعریف استاد محمدعلی مجاهدی از شعر آقای یوسف پور در مدح حضرت خدیجه(س)
سرگذشت شب هجران تو گفتم با شمع آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد..
فرصت دیدار بود و نوبت سنوار بود دردهای ما یکی هستند و درمان‌های‌مان...
ناگهان شد خبری پرتکرار پخش شد نام کسی در اخبار باز هم بوی شهادت آمد آه اما چه کسی بود این‌بار در دل معرکه شیری زخمی وسط حلقه مشتی کفتار چهره از وصف شجاعت لبریز سینه از شوق شهادت سرشار ثبت شد در صف مردان خدا نام زیبای تو یحیی سنوار
شهادت هنر مردان خداست. یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا
فقه مضاف رفتمی هیچ خبر ز او نبود تشنه لبم ز روی او آه ولی سبو نبود بی خبر از اصول نه بی خبر از زمانه ام بی همگان به سر شود عشق که بند مو نبود آنکه گریخت از برم برد همه حواس من تار شده شبم ولی دختر ماهرو نبود چشم تو حیلتی زند بر هوس و خیال من سخت گرفته ای به من عشق تو آرزو نبود فلسفه خوانده ام ولی حد تو را نگفته اند لایق شرح ابرویت هیچ کفایه گو نبود
با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد یعنی که در میانه‌ی میدان شهید شد بیچاره آن‌کسی که به پیمان وفا نکرد خوشبخت آن‌که بر سر پیمان شهید شد تسبیح و عطر؛ قمقمه‌ی آب پس کجاست؟ حدست درست، با لب عطشان شهید شد چند اسکناس، پول زیادی نمی‌شود اما کسی نگفت که ارزان شهید شد! آنکس که هم کتاب دعا، هم تفنگ را با هم به جبهه برد، مسلمان شهید شد بی‌عشق و بی‌حماسه و بی‌شوق و بی‌امید بی‌جنگ و بی‌مبارزه نتوان شهید شد من بی‌حسین ماندم و بَل‌هُم‌أضل شدم! او عاقبت‌بخیر شد، انسان شهید شد
به وقت شاعری
تعریف استاد محمدعلی مجاهدی از شعر آقای یوسف پور در مدح حضرت خدیجه(س)
بگو شاعر که یا نور است او، یا آسمان، یا چه؟ یقیناً ماه، وصفش خارج است از درک دریاچه مگر بالاتر از این منزلت هم هست؟ پس او را چه باید خواند غیر از مادر امّ ابیها؟ چه؟ سلامش داده جبرائیل، در وصفش یقین دارم که باید از شب معراج چیزی گفت... اما چه؟ حسودانِ قریش او را رها کردند، حق می‌خواست، که رأس المال او عشق نبی باشد، به این‌ها چه! همه دار و ندارش خرج شد در راه پیغمبر چه سودی هست بالاتر از این در دار دنیا؟ چه؟ کسی که با خدیجه روز را شب کرده، شب را روز به غیر از دیدن زهرا دلش را خوش کند با چه؟
یحیی چقدر صاعقه در چشم‌های توست! طوفان فقط چکیده‌ای از ماجرای توست «بگذار کربلا بشود» گفتی و گذشت دنیا هنوز خیره به بغض صدای توست یحیی! به آرزوت رسیدی؟ مبارک است! من مانده‌ام که عید شده یا عزای توست ای سرو سربلند! به افتادنت خوشند امروز، روز جشن تبرها برای توست معمار فتح هفتم اکتبر! مرگ کو؟! این سنگ قبر نیست، که سنگ بنای توست کِی با عبور موج فراموش می‌شوی؟ ساحل همیشه در قرق ردپای توست آغوش باز کن وطنت را به سعی زخم! غزه _همان که خواسته‌ای_ کربلای توست حالا بجنگ زنده‌تر از سال‌های قبل… یحیی! هنوز اسلحه در دست‌های توست با تو حماسه‌تر به غزل فکر می‌کنم شعرم در انتهای خودش، ابتدای توست |