eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
آنان‌که دل به یارِ سفر کرده می‌دهند آواره می‌شوند چو ما، از دیارشان...
'🌱🌧 گشته ام مرغی که در دام خیالت لانه دارم از گرفتاران هم، ای صیاد، پرسان باش گاهی
او رفت و‌ صبر رفت و‌ تحمل تمام شد از هم گسست سلسله‌ی اختیار ما ... گفت از تو یاد می‌کنم ، اما وفا نکرد یادش به خیر ، یارِ فراموشکارِ ما ...!
قاصدک هان، چه خبر آوردی؟ از کجا وز که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی، اما،‌ اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس برو آنجا که تو را منتظرند
امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم وای از این حال پریشان که من امشب دارم...
. بگير فطره ام, اما مَخور برادر جان که من در اين رمضان قوت ِ غالبم, غم بود...!💔
کاش از عمر شبی تا به سحر چون مهتاب؛ شبنم زلف تو را نوشم و خوابم نبرد ...
گفتم ای شعر تو شاید برهانی ز غمم نرساندی به مرادم به مرادت نرسی
امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم وای از این حال پریشان‌که من امشب دارم
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من چه جنونی... چه نیازی... چه غمی ست...
من با تو نگویم که تو پروانه‌ی من باش چون شمع بیا روشنی خانه‌ی من باش در کلبه‌ی من رونق اگر نیست صفا هست تو رونق این کلبه و کاشانه‌ی من باش من یاد تو را سجده کنم، ای صنم اکنون برخیز و بیا خود بت بتخانه‌ی من باش دانی که شدم خانه خراب تو حبیبا اکنون دگر آبادی ویرانه‌ی من باش لطفی کن و در خلوتِ محزون من ای دوست آرام و قرار دل دیوانه‌ی من باش چون باده خورم با کفِ چون برگِ گلِ خویش ای غنچه دهان، ساغر و پیمانه‌ی من باش چون مست شوم، بلبل من! سازِ هم‌آهنگ با زیر و بمِ ناله‌ی مستانه‌ی من باش من شانه زنم زلفِ تو را و تو بدان زلف آرایشِ آغوشِ من و شانه‌ی من باش ای دوست چه خوب است که روزی تو بگویی " امید " بیا با من و پروانه‎ی من باش
. با نگاهی که شبِ دوش اشارت کردی به خدا بود و نبودم همه غارت کردی شعر و شور و دل دیوانه و آزادگی ام همه را بسته‌یِ زنجیرِ اسارت کردی نادر از هند نَبُرد، آنچه تو بُردی ز دلم که تو مهری و مهاری و مهارت کردی دلم ایران و تو اسکندرِ تائیس اطوار زدی و سوختی و کشتی و غارت کردی 😔👈       
اى‌خوش بحال و روز كسانى كه گاه‌گاه دارند به‌لب تبسمى از لطف، يارشان... من نيستم حسود، ولى رشك مي‌برم بر آن كسان كه يار بود در كنارشان... آنان‌كه دل به يارِ سفر كرده مى‌دهند آواره مى‌شوند چو ما از ديارشان... اى باد صبحدم! به عزيزان من بگو دل گويدم كه كار ندارم به كارشان... سوزد دلم ز دورى و در ديده مى‌كشم روزى اگر نسيم بيارد غبارشان... ما داغ هجر ديده و خورديم خون دل از دست مردمى كه تفو بر تبارشان... عشّاق داغديده نخواهند لوح گور بعد از وفات لاله دمد بر مزارشان... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
من با تو نگویم كه تو پروانه‌ی من باش چون شمع بیا روشنی خانه‌ی من باش در كلبه‌ی من رونق اگر نیست صفا هست تو رونق این كلبه و كاشانه‌ی من باش من یاد تو را سجده كنم ای صنم اكنون برخیز و بیا ، خود بت بتخانه‌ی من باش دانی كه شدم خانه خراب تو حبیبا اكنون دگر آبادی ویرانه‌ی من باش لطفی كن و در خلوت محزون من ای دوست آرام و قرار دل دیوانه‌ی من باش چون باده خورم با كف چو برگ گل خویش ای غنچه دهان ساغر و پیمانه‌ی من باش چون مست شوم بلبل من سازهم‌ آهنگ با زیر و بم ناله مستانه‌ی من باش من شانه زنم زلف تو را و تو بدان زلف آرایش آغوش من و شانه‌ی من باش ای دوست چه خوب است كه روزی تو بگویی امید بیا با من و پروانه‌ی من باش
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ نه از رومم، نه از زنگم، همان بيرنگِ بيرنگم بيا بگشای در ، بگشای، دلتنگم ━━━━💠🌸💠━━━━ @sherhaye_nab
در گذرگاه زمان خیمه شب بازے دهر با همه تلخے و شیرینی خود مے گذرد عشق ها مے میرند رنگ ها رنگ دگر مے گیرند و فقط خاطره هاست ڪه چه شیرین و چه تلخ.... دست ناخورده به جا مے مانند ......
اى‌خوش بحال و روز كسانى كه گاه‌گاه دارد به لب تبسمى از لطف، يارشان... من نيستم حسود، ولى رشك مي‌برم بر آن كسان كه يار بود در كنارشان... آنان‌كه دل به يارِ سفر كرده مى‌دهند آواره مى‌ شوند چو ما از ديارشان... اى بادِ صبحدم! به عزيزانِ من بگو دل گويدم كه كار ندارم به كارشان... سوزد دلم ز دورى و در ديده مى‌كشم روزى اگر نسيم بيارد غبارشان... ما داغ هجر ديده و خورديم خون دل از دست مردمى كه تفو بر تبارشان... عشّاق داغديده نخواهند لوح گور بعد از وفات لاله دمد بر مزارشان...
ای تکیه‌گاه و پناه زیباترین لحظه‌های پرعصمت و پرشکوه تنهایی و خلوت من! ای شط شیرین پرشوکت من ای با تو من گشته بسیار در کوچه‎های بزرگ نجابت ظاهر نه بن‌بست عابر فریبندهٔ استجابت در کوچه‎های سرور و غم راستینی که‎مان بود در کوچه‌باغ گل ساکت نازهایت در کوچه‌باغ گل سرخ شرمم در کوچه‎های نوازش در کوچه‎های چه شب‌های بسیار تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن در کوچه‎های مه‌آلود بس گفت‌وگوها بی‌هیچ از لذت خواب گفتن در کوچه‎های نجیب غزل‌ها که چشم تو می‌خواند گهگاه اگر از سخن باز می‎ماند افسون پاک منش پیش می‎راند ای شط پر شوکت هر چه زیبایی پاک! ای شط زیبای پرشوکت من ای رفته تا دوردستان آنجا بگو تا کدامین ستاره است روشن‎ترین همنشین شب غربت تو؟ ای همنشین قدیم شب غربت من ای تکیه‎گاه و پناه غمگین‎ترین لحظه‎های کنون بی‎نگاهت تهی مانده از نور در کوچه‎باغ گل تیره و تلخ اندوه در کوچه‎های چه شب‌ها که اکنون همه کور آنجا بگو تا کدامین ستاره است که شب‎‌فروز تو خورشید پاره است؟
امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم... وای از این حال پریشان که من امشب دارم...!
خواهم که به خلوت کده ای از همه دور ، من باشم و من باشم و من باشم و من ..
امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم... وای از این حال پریشان که من امشب دارم...! 🆔@abadiyesher
نازم بـه چشمِ یار که تیرِ نگاه را بیجا هدر نکرد و به قلبم نشانه زد...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@abadiyesher
مست کرد امشب نسیمِ مستِ شهریور مرا گرچه باز از چشمِ تَر آبانم، از دلْ آذرم ماه شهریور پر است از خاطراتِ عشقِ من من به جان تا زنده باشم، عاشقِ شهریورم شاهدم باش ای سحر! کامشب تو خندیدی و من همچنان گریان به یادِ آن بتِ افسونگرم @abadiyesher
تو چه دانے ڪه پسِ هر نگهِ ساده ے من.. چه جنونے چه نیازی،چه غمے ست؟ @abadiyesher
کیستم؟؟! یک تکه تنهایی...🙂 @abadiyesher