ماهی که به جادویِ نگاه ِ تو اسیرم
یک دم بِنِشین با من و غم های اخیرم
چون آهوی دل خسته ی ِ جنگل زده ای که
با پای خودش آمده در پنجه ی شیرم
فرقی نکند مقصد من چیست، به هر حال
هرجا که بخواهم بروم باااز مسیرم -
رد می شود از کوچه ی بن بست تو ، آنگاه
بیست و سه دقیقه لب آن پنجره خیره م ...
تا شب همه شب خواب به چشمم بِنِشانم ،
تا پر شود از حسّ حضور تو ضمیرم -
باید « تو» بگویی شبت آرام عزیزم
تا با نفس گرم تو آرااام بگیرم
یک لحظه اگر تلخ شود طعمِ نگاهت
بر کرده و ناکرده ی خود عذر پذیرم
من آتش ِ مردادم و تو غیرت ِ تیری
من، زاده ی مرداد ولی عاشق ِ تیرم
معشوق ِ جفا پیشه ی بی رحم ِ دل آزار !
زانو زدنم پیش تو بس نیست ؟ بمیرم ؟؟؟؟
#نفیسهسادات_موسوی
عشق غیر از امتحانی در مسیری سخت نیست
سربلند از آزمون هر کس برون آمد گذشت...
#نفیسهسادات_موسوی
اگر چه لحظهای از غم جدا نبوده دلم
پر است چهرهام از خندههای تزئینی...
#نفیسهسادات_موسوی
کسی چنان که منم نیست از فراق پریشان
ز غم خمیدهام اما، نمیرسد به لبم جان
#نفیسهسادات_موسوی
تمام ثانیههایم به انتظار گذشت
ببین چگونه بر این خسته روزگار گذشت
برای داشتن تو گذشتم از دنیا
جوانیام همه پای همین قمار گذشت
تمام پنجرهها بستهاند از آن شب
شبی که از سرِ من نقشهی فرار گذشت
بدون خندهی تو بزم شاعرانهی من
به صرف چای و غزلخوانی سهتار گذشت
به حرمت غم من چشم آسمان ابریست
هنوز وانشده غنچهها، بهار گذشت . . . !
#نفیسهسادات_موسوی
شب سیاه به اصرار ماه روشن شد
هزار شکر که این نور قسمت من شد
منم نوادهی تهمینه پس چه جای سوال
اگر که سهم من از عاشقی تهمتن شد
کسی که دامنش از اشک شوق تر شده بود
به نام عشق مبرا و پاکدامن شد
اگر تو دوست بمانی برای من کافیست
چه باک با من اگر دوست دشمن شد؟!
چه دید چشمِ تو پشتِ نگاهِ دلتنگم
که بین این همه دیوانه عاشق من شد...
#نفیسهسادات_موسوی
چنان به گوشِ من از عشقِ بیملاحظه خواندی
که رفتهرفته مرا هم به دامِ عشق کشاندی
چقدر غنچهی حسرت، چقدر خوابِ تمنا
که از لبت نربودم، که از سرم نپراندی
بدون آنکه بخواهی، خدای من شده بودی
بدون آنکه بدانی، مرا به شکر نشاندی
صدای دلهره بودم، چرا مرا نشنیدی؟
غبارِ خاطره بودم، مرا زِ شاخه تکاندی
مگر نگفتی از اول که پایِ عهد بمانیم؟
چه گویمت که بریدی! چه گویمت که نماندی!
#نفیسهسادات_موسوی
تمام ثانیههایم به انتظار گذشت
ببین چگونه بر این خسته روزگار گذشت
برای داشتن تو گذشتم از دنیا
جوانیام همه پای همین قمار گذشت
تمام پنجرهها بستهاند از آن شب
شبی که از سرِ من نقشهی فرار گذشت
بدون خندهی تو بزم شاعرانهی من
به صرف چای و غزلخوانی سهتار گذشت
به حرمت غم من چشم آسمان ابریست
هنوز وانشده غنچهها، بهار گذشت....
#نفيسهسادات_موسوی
تمام ثانیههایم به انتظار گذشت
ببین چگونه بر این خسته روزگار گذشت
برای داشتن تو گذشتم از دنیا
جوانیام همه پای همین قمار گذشت
تمام پنجرهها بستهاند از آن شب
شبی که از سرِ من نقشهی فرار گذشت
بدون خندهی تو بزم شاعرانهی من
به صرف چای و غزلخوانی سهتار گذشت
به حرمت غم من چشم آسمان ابریست
هنوز وانشده غنچهها، بهار گذشت ...!
#نفيسهسادات_موسوی
دلبرا، یارا، نگارا، حال نامت هرچه هست!
تا من افتادم ز چشمت، شیشهی عمرم شکست
فکر میکردم که مردن چارهی اندوه ماست
بی امید وصل اما مرگ هم بیفایدهست
بس که خود را در تو میبینم، تو را در خویشتن
خلق حیراناند و مینامند ما را خودپرست
عاشقت شد بیگمان از دوستان و دشمنان
هرکسی یکبار پای درد دلهایم نشست
ناز چشمی که شبی عکس تو را در خواب دید
بعد از آن بر خوبرویان تا همیشه چشم بست
#نفیسهسادات_موسوی
🆔@abadiyesher
امروز هم به خاطره پیوست... میرَوَم
من، آنیام که یکسره از دست میرَوَم
من نیز مثلِ جمعِ زمینخوردگانِ تو
هشیار سویت آمدم و مست میرَوَم
غیر از تو من به هیچکسی دل نبستهام
حتّیٰ اگر که با تو به بنبست میرَوَم
میخواستم کنارِ تو باشم، نخواستی
اکنون که انتظارِ تو این است، میرَوَم
بُگذار تا ز حالِ دلم با خبر شوی
آن وقت اگر که بغضِ تو نشکست، میرَوَم
چیزی برای باختن اینجا نمانده است
ای عشق! من بدونِ تو از دست...
#نفیسهسادات_موسوی
@abadiyesher
گفتى كه تا هميشه مرا دوست دارى و
ديري است دلخوشم به همين ادعاى تو...
#نفیسهسادات_موسوى
@abadiyesher