از کودکیت سوختی و شکوه نکردی
حالا همه دیدند، ولی سوختنت را
هر پاره جگر تکهای از غصهی کوچست
مادر تو کجایی که ببینی حسنت را
هرچند کفن پاره و گلگون شده،
اما غارت که نکردست کسی پیرهنت را
سنگین که نشد سینه ات از چکمهی شمری
پر خون که نکردست سنانی دهنت را
«امیر علوی»
چون صبح نودمیده صفا گستر است اشک
روشنتر از ستاره روشنگر است اشک
گوهر اگر ز قطره باران شود پدید
با آفتاب و ماه ز یک گوهر است اشک
با اشک هم اثر نتوان خواند ناله را
غم پرور است ناله و جان پرور است اشک
از داغ آتشین لب ساغر نواز تو
در جان ماست آتش و در ساغر است اشک
با دردمند عشق تو همخانه است آه
با آشنای چشم تو هم بستر است اشک
(رهی معیری)
گرچه خلق است نگاهش به تماشای حسین
خودِ ارباب گرفتار نگاه حسـن است...
🏴_____________________
به ناله های پشت درو,میان آتش ها
به دست بسته مولا میان دشمن ها
به سیلی نامرد و ضربه بر با ز و
به میخ ها ی در و شکستن پهلو
به چشمهای حسن ,و دیدن مادر
میان کوچه و سیلی وصورت مادر
بیا سلاله شیر خدا ز پرده بیرون
برای انتغام خدا بیار شان بیرون
تقاص مادر وبابا و جد تان بستان
دل غمین تشیع زغصه ها برهان
فهیم
به حسن گریه کنم یا به حسین یا به رضا
به حسن گریه کنم یا به شهید کربلا
دختر بدر دو جا امشب سه جا دارد عزا
گاهی می گوید حسن گاهی حسین گاهی رضا
گاهی می گوید حسین در سفر کرببلا
دید چون زینب محزون که زمین می لرزد
شط و دریا شده خون ماء معین می لرزد
دید زینب که سواری به حرم می آید
دیده اش پر غم و با قامت خم می آید
گفت زینب به یقین این شه و این اکبر اوست
کشته گشته زجفا اکبر و این پیکر اوست
شه دین نعش علی را بگرفت در بر زین
به در خیمه لیلا بنهادش به زمین
با دوصد آه و فغان گفت به لیلای حزین
شو تو از خیمه برون کشته فرزند ببین
گفت لیلا چقدر ناله من پیر کنم
نوجوان اکبر من بی تو چه تدبیر کنم
عاقبت گرگ اجل یوسف گل پیرهنم
برد و نگذاشت که بر وی نظری سیر کنم
🌴🏴🍁🏴🌴
(خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا؛ حسن!!!)
به لطف بیکران تو شدم چه مبتلا ؛حسن!!
همیشه چون پدر مرا، نگاه میکنی حسن
ولی شدم برای تو کنیز پر خطا؛حسن!!!
دلم به جود تو خوش است و حلقه بر درت زدم
تورا به جان مادرت،ز در مران مرا؛حسن!!!
ز بس که میکنی کرم، بدون حرف و مسئلت
شدی به کل عالمین امام ذو سخا؛حسن!!!
#_سلام786
بشکند دستی که سیلی راشبی آداب کرد
خوردن زهر هلاهل رابه مولا باب کرد
خاطرات کوچه و مادر برایش کم نبود
همسری را در پی آزار او بی خواب کرد...
#پریسامصلح
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
#امام_حسن_شهادت
اين كه از زهر جفا جاي به بستر دارد
طشتي از خون دل خويش برابر دارد
چشمهايش به در و منتظر آمدنيست
زیر لب زمزمۀ مادر مادر دارد
جگرش سوخته از يك غم و يك غربت نيست
داغ ارثيست كه در سينه مكرّر دارد
زهر تنها كس و كار دل او گشت اگر
يادگاري ست كه از كينۀ همسر درد
لحظههاي سفرش در بغلش ميگيرد
چادري را كه بوي ياس معطر دارد
آرزو داشت نميديد در آن كوچۀ تنگ
مادرش روي زمين لالۀ پرپر دارد
گفت با گريه حسين جان... تو دگر گريه مكن
كه حسن ميرود و سايۀ خواهر دارد
آه... 《لايوم كَيومِ》 تو، كه در صحرا كيست؟
جسم صد چاك تو از روي زمين بر دارد
#محمد_علی_بیابانی