eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
همه از چشم تو گفتند و هنرمند شدند وای از آن روز که چشمت هنرستان بشود هر کسی روی تو را دید از این کوچه نرفت نگرانم، نکند کوچه خیابان بشود! صفری سلام شب همگی بخیر🌹🌹
بی سر و پا بودم و راهم نداد حضرت معشوق به می خانه‌اش روی سیاه و دل ناپاکِ من بست رهِ وصل به کاشانه‌اش با همه درماندگی خود ولی عاشق او بودم و دیوانه‌اش نور هدی بود و من ِ گمشده در پی آن نور چو پروانه‌اش مانده و درمانده کنون برده‌ام روی گدایی سوی دردانه اش مست کند کل جهان را فقط جرعه ای از ساغرِ پیمانه اش هرکه شناساند به من عشق را تا ابد آباد دل و خانه اش خوش به دلِ آنکه در این اربعین کوله ی او بود سر ِ شانه‌اش رفت غزل‌خوان به دیار بلا سوختم از نغمه‌ی مستانه‌اش یاصاحب‌صبر
من گدا هستم ولی تنها گدای کربلا دوره گردی می‌کنم در جای جای کربلا سال‌ها سرگشته‌ی این تربت پاکم ولی باز هم پیدا نکردم اعتلای کربلا عادتم این است شب‌ها تا سحر کنج اتاق اشک می‌ریزم برای ماجرای کربلا روزها هم در حرم دنبال یاری آشنا چشم می‌دوزم به مردم با نوای کربلا حتما او می آید اینجا می‌شناسم ماه را چشم‌های خیس دارد در بلای کربلا روی نورانی و شالی سبز بر روی سرش تابِ ابرویش شبیه طاق‌های کربلا می‌رسد روزی که می‌بینم رخ معشوق را می‌کنم جان را فدایش در سرای کربلا یاصاحب‌صبر
تا دید سربرهنگیِ طفلِ اشکِ ما دریا، به دستِ موج، کلاهِ حباب بست 🍃🌺
“عكس را بزرگ كنيد" انگشتتان را روى هر پرنده بزاريد صداي آن پرنده را خواهيد شنيد. خيلي زيباست 🙏🏻 🌿 ‏https://coneixelriu.museudelter.cat/ocells.php
لبهای تو هنگام سخن جام شراب است چشم تو تک بیتی ناب است وقتی نزنی شانه به مویت وسط باد حال همه ی شهر ازین غصه خراب است ترکیب عسل ترشی و تلخیست رخ تو معنای لبت خنده و ابروت عتاب است شد میوه ی باغ تن تو سوژه و مضمون هر قسمت از اعضای تو هفتاد کتاب است هر چند که آرامش چشم تو زیاد است لبهای پذیرنده ی تو عضو شتاب است غوغای النگو قدمت پیچش مویت موسیقی رقص آور بی حد و حساب است اینکه تو نشستی و غزل خوان شده ام من بیداری محض است و یا شورش خواب است ؟ سرمستی و رقص و غزل و جام لبالب افسوس که این صحنه فقط خواب و سراب است
شب شد تو چرا باز نداری به سرت خواب حتما که نباید دلِ دنیا بشود آب رحمی به دلم کن شبِ تارم بدرخشان شب خوش به خودم گو که منم عاشق بیتاب
آرام بخش مغز غرق های و هویم با لحن زیبای تو لفظ شب بخیر است
حالا درست اینکه خسیسی نگار من یک شب بخیر ساده که خرجی نداشته شب بخیر و پراز آرامش
شبت بخیر میشود شبم به سر نمیشود تو خوب خواب و هم دلت ز من خبر نمیشود تویی قمر در آسمان مکن سفر ز چشم ما رَوی اگر ز شهر ما شبش سحر نمیشود به من بگو شبت بخیر،خیرِ شب فقط تویی به شعر عشق میرسم که مختصر نمیشود
در دلم بیشتر از حجم جهان غم دارم باز هم شب شد و آغوش تورا کم دارم
خواهشی دارم کجا گویم هم منم تا شبی هستی شمع خاموشت منم تا غمم میگیرد از این ماجرا با شما چون گوش تا گوشت منم
در چشم تو صبحانه دو تا چای مهیاست لبخند غزلساز تو با طعم مرباست در جمع تو خوشبخت ترین فرد زمینم افسوس که بیدارم و اینها همه رویاست
تو اهل هم نشینی کاش بودی 😅 و مثل ما زمینی کاش بودی 😜 برا تکمیل دینم ماه بانو! 😁 دبیر درس دینی کاش بودی 😬 😁😂😜😜😅😬
کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی
سوت و کور است گروه و همه در خوابِ عمیق😐 نه کسی شعر بخواند، نه که یک یار و رفیق😐 خسته ام، پر غم و دردم،کو نگاری همراز🤔 که شفا بخش دلم باشد و دلدار و شفیق😊
می آفرینمت وسط شعر تازه ای حالا که ای شفیقم ندارمت ☺️✌️
نبودن تو برایم چقدر خاطره شد و فصل مشترک خاطرات پنجره شد ببینمت و بگویم که دوستت دارم همیشه عقده ی تلخی برای حنجره شد بخواب دیده ام این صحنه را که چشمانم به دست گرم تو از پشت سر محاصره شد ولی چپ است خواب ظن همیشه رفیق که قصه ی شب اسیر هزار و یک گره شد و داوران غم یک شعر را نمی فهمند که رتبه ام ته جدول برای گنگره شد
تو آرزوی منی، من وبال گردن تو تو گرم کشتن من، من به گور بردن تو تو آبروی منی، پس مخواه بنشینم رقیب تاس بریزد به شوق بردن تو! تویی نماز و منم مست، مانده ام چه کنم که هم اقامه خطا هم سبک شمردن تو سپرده ام به خدا هرچه کرده ای با من خطاست دست کسی جز خدا سپردن تو خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد که مرگ من نمی ارزد به غصه خوردن تو
بازهم ازعمل خویش به دل غم دارم خسته از این همه آلودگی و تکرارم دل من تنگ برای همه شد الا تو وای از تیرگی این دل بی مقدارم معصیت کرده مرا دور ز تو، میدانم پر شده نامه ی من از گنه بسیارم نامه ام اشک تورا باز درآورده، ببخش وای بر من که همیشه سر تو سربارم مهربانتر زخودت درهمه ی عالم نیست با همه تیرگی ام سوی شما رو آرم یک نظرکن که من ازدست خودم خسته شدم بی نگاه تو اثر نیست بر استغفارم من اسیر غم دنیا شده ام کاری کن تا رها گردم از این زندگی غم بارم هرکه دورازسرکوی تو شده خوار شده نده غیرازخودت آقا به کسی افسارم باهمه پستی من دست مرا میگیری ای فدای تو و بخشیدن تو دلدارم سِمَتِ نوکریت را به دو عالم ندهم فخرم این است که من نوکراین دربارم : گرچه این شهر شلوغ است، ولی باورکن آنچنان جای تو خالیست، صدا می پیچد سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
سلام عرض ادب دم نوش و عسل، بربری و خنده ی نابت صبحانه ی کامل مگر ای دوست جز این است؟
این دل دیوانه من یار میخواهد بیا این سر بی درد هم دستار میخواهد بیا در دلم آشفته بازاریست بی تو نازنین حسن رویت را سربازار میخواهد بیا من در این طوفان امواج بلا چون کشتی ام کشتی بیچاره سکاندار میخواهد بیا عاشقی در حالتی از انقراض افتاده است ثبت احوال از جنون آمار میخواهد بیا هر که جز لیلا مسیرش هست آسان نازنین مرد مجنون راه ناهموار میخواهد بیا ورژن فرهاد وشیرین چون نمی آید بکار قصه ی اسطوره ها تکرار میخواهد بیا گرچه این شهر دلم ویرانسرایی بیش نیست بم که باشد باز فرماندار میخواهد بیا
تا نگاهت با دلم میل تکلم میکند طاقت بی جنبه ی من دست وپا گم میکند از زمین خواهشم بر آسمان ِ ناز تو تشنگی می بارد ، و مهرت ترحم می کند کاسه ی شوقِ پُر از هیچم شود لبریز، چون- -قاب جان ، روح تو را در خود تجسم میکند از حلال ِ شیر و شربت در بهشت شرع ، سیر در زمینت ، دل ویارِ عطر گندم میکند یک نفس مانده به مستی ، عقل ساقی میشود! میشکاند جام و تضییع توهم میکند آدم عشقم ، ولی تن لرزه های اعتقاد در سکونِ خلسه ی لذت ، تلاطم میکند !
نوش نگاهتان قسم به عطر گل مریم و شب و باران سه شنبه ها سه برابر ندارمت انگار
از غریبی که تو بیزار شدی باران جان با من و سقف شبی یار شدی باران جان تا کشیدی سرک از سقف و فضولی کردی بدترین سوژه ی اشعار شدی باران جان سر به سر اینهمه مگذار تو با مهمانم باز هم قاتل سیگار شدی باران جان قهری از من که تگرگی شدی امشب یا از سوز پاییز توبیمار شدی باران جان جن نبودی که من از غصه و دلتنگی ها تا سرودم غزل احضار شدی باران جان عطر مریم همه ی شهر مرا پر کرده دم تو گرم چه پر بار شدی باران جان باهمه میل سخن داری و جای گل رز در بیابان تو فقط خار شدی باران جان همه جا صحبت از آفات تو دارند اینجا سیل گیلان شدی اخبار شدی باران جان