eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شَب به شَب، واژه به واژه عِشق وَرزیدم تو را امشب اما تا سحر دیوانِ شِعرت می کنم...
بی من از فردا تو رویایی نخواه عشق را در عمق قلبم کن نگاه دفتر شعرم دگر تقویم نیست برگ آن بر بارشی تسلیم نیست +
هر که در عاشقی قدم نزده است بر دل از خون دیده نم نزده است او چه داند که چیست حالت عشق که بر او عشق، تیر غم نزده است
مثل یک بچه ي ده ماهه که لیوان ها را عشق گاهی به زمین می زند, انسانها را
بود و نبود عشق تفاوت نمی کند دل را برای تنگ شدن آفریده‌اند ...
دیدم چه کرده عشق تو با من، ولی نخست پنداشتم که آینه زنگار بسته است
‎‌‌ گفتم کـه دلتنگم بیـا ای آنکه درمان منی گفتی کنارم هستی وهمواره در جان منی گفتم نمانـده در دلم شوری دگر از عاشقی گفتی اگر لیلی شوم،مجنون و حیران منی گفتم مرا بـا بوسه ای از عشق مهمانم نما گفتی همیشه یک بغل از بوسه مهمان منی گفتم کـه دیگر بعد تو نوری ندارد محفلم گفتی که شمع روشن هر جمع پنهان منی گفتم بمان با رفتنت مشکن تو پیوند مرا گفتی که درعشق وجنون هم عهد و پیمان منی گفتم که عکست مانده در چشمان خیسم تا ابد گفتی که هرشب تا سحر در اشک چشمان منی گفتم برایت یک غـزل شاید غزل خوانم شوی گفتی که خود درشاعری تک بیت دیوان منی ‌
اول به هزار لطف بنواخت مرا آخر به هزار غصه بگداخت مرا
اگر چه خسته نشستیم و خسته بنیادیم همینکه شاه چو داریم خانه آبادیم
-براے من کہ پرم از فراق قصه نگو . . . اگر ڪتاب تو باشی؛ کتابخانھ منم˘˘📚!
هرچه می‌گویم نر است این زندگی گوید بدوش هرچه می‌گویم که افتادم ز پا گویدبکوش...
گفتی كه رفته رفته، چو عمر آيمت به سر عمرم ز دير آمدنت، رفته رفته رفت!