eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دادیم دل به دست غمت تا چه می‌شود درساختیم با ستمت تا چه می‌شود آن سر که سر به هر دو جهان در نیاورد انداختیم در قدمت تا چه می‌شود چون نیست چاره‌ای بجز از صبر چاره چیست دل خوش کنیم در المت تا چه می‌شود...
مُصحفی هستم میان مکتبِ کج‌ فهم‌‌ها هرچه می‌خواهند می‌گويند در تفسیر من
دردا و دریغا که در این بازی خونین بازیچه‌ی ایام، دلِ آدمیان است...
آجر به آجر،بند بندم بغض و دلتنگی ا‌‌ست تنهایی از من آخرش یک مرد خواهد ساخت
درد تو به جان خریدم و دم نزدم درمان تو را ندیدم و دم نزدم از حرمت درد تو ننالیدم هیچ آهسته لبی گزیدم و دم نزدم...
تو مردِ صحبتِ دل نیستی ، چه می‌دانی که سر به جَیب کشیدن چه عالمی دارد!
پیری آن نیست که از سر بِزند موی سپید... هر جوانی که به لب ندارد پیر ست
کن نظری که تشنه ام،بهر وصال عشق تو من نکنم نظر به کَس،جز رخ دلربای تو
لبت چاقوی زنجان و تنت قالیچه ی کاشان عجب نانی میان سفره ی این بی زبان افتاد...!
گفته بودم به تو این بار «شما» یادت هست؟ معنی «تو» شدنت را به «شما» می فهمی؟ 😒
چه مراعات و نظيريست ميانِ كلمات بوي تو ، آمدنت، نم نم ِباران با عشق :) • رسول احدی
در چشم من که «حال» ندارم بدون فال «آینده» نیز، از تو چه پنهان، «گذشته» است..!