eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دانم که به جایی نرسد ناله، ولیکن فریاد از آن است که فریادرسی نیست هرکس که تماشاگهِ او گلشن عشق است گلزار جهان در نظرش جز قفسی نیست...
مریدِ پیرِ مغانم نمی‌شناسندم قلندرِ دو جهانم نمی‌شناسندم نشان ز نام نپرسم به عشق گمنامی بری ز نام و نشانم نمی‌شناسندم به پشت پرده‌ی عزلت نشسته‌ام عمری ز چشم خلق نهانم نمی‌شناسندم...
هر آنکس عاشق است از جان نترسد يقيــــن از بند و از زنـــدان نترســـد دل عـــاشـــــق بــود گــــرگ گرســـنـه که گرگ از هی هی چوپان نترسد باباطاهر
دانی که چرا دار مکافات شدیم؟ ناکرده گنه، چنین مجازات شدیم؟ کُشتیم خرد، دار زدیم دانش را دربند و اسیر صد خرافات شدیم! « مولانا »
اي دل ز زمانه رسم احسان مطلب وز گردش دوران سرو سامان مطلب درمان طلبي درد تو افزون گردد با درد بسازو هيچ درمان مطلب 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 خيام
. دلم گرفت و دلم رفت سمت و سوی حسین هوا هوای حسین است ، اشک بسم الله
جارو کشیدی خاطراتت را غم را به دام انداختی بانو خانه تکانی کرده ای دل را جای تمییزی ساختی بانو بگذار تاج پادشاهی را روی سر اشعار زیبایت پر کن تمام شهر را بانو از عطر شب بوهای دنیایت در خواب احساساتی ات هرجا در آسمان ابری خانه خورشید پنهان است با گرما رد لطیفی هست جانانه بخت از نگاهت خوب و شیرین است حرفی نمانده بینمان دیگر عشق از تو دارد رنگ و بوی ناب در نقشِ مادر، خواهر و دختر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دل‌شوره‌ی ما بود دل‌آرام جهان شد
# گفتۍ چہ خبر؟ از توچہ پنهانـ خبرے نیست در زنـــــــــــــــدگۍامـ غیرِ زمستانـ خبرے نیست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
درختان را هنوز ای برف! شوق برگ و باری هست زمستان گرچه طولانی‌ست، آخر نوبهاری هست مرا در قلب خود کُشتی و از دنیای خود راندی گمان می‌کردم ای بی‌رحم بین ما قراری هست تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو ولی ای بی‌وفا از بی‌وفا هم انتظاری هست چو در قلب تو می‌تازند بعد از من رقیبانم به یاد آور که در صحرای آغوشت مزاری هست اگر یک عمر هم در بستر آرامشت باشی بدان ای رود! در پایان راهت آبشاری هست
اگر که شعر به تنهایی‌ام اضافه نمی‌کرد شبی به جای قفس آشیانه ساخته بودم
هر سوی موج فتنه گرفته‌ست و زین میان آسایشی که هست مرا در کنار توست