برسانید به گوشش که دلی را که شکست
و غروری که ترک خورد، حلالش باشد..!
#امیرحسین_اثناعشری
بیسبب نیست که پنهان شدهای پشت غبار!
تو هم اِی آیینه از دیدن من بیزاری...
#فاضل_نظری
یک طرف رنج فِراق و یک طرف بیمار عشق
یک دل تنها چه سازد با دو، دَرد بی دَوا؟
#فراز_مردانی
نه مرا خـواب به چشم و نه مرا دل در دست
چشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست
#امیر_خسرو_دهلوی
.
خداوندا اگر جایی
دلی بی تاب دلدار است
نمی دانم چطور
اما
خودت پا در میانی کن...
#سعید_صاحب_علم
.
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
#وحشی_بافقی
از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند
فاضل نظری
🕊 موعظه🕊
خداوندی چنین بخشنده داریم
که با چندین گنه امیدواریم
که بگشاید دری کایزد ببندد
بیا تا هم بدین درگه بزاریم
خدایا، گر بخوانی ور برانی
جز اِنعامت دری دیگر نداریم
سر افرازیم اگر بر بنده بخشی
وگرنه از گنه سر برنیاریم
ز مشتی خاک ما را آفریدی
چگونه شکر این نعمت گزاریم
تو بخشیدی روان و عقل و ایمان
وگرنه ما همان مشتی غباریم
تو با ما روز و شب در خلوت و ما
شب و روزی به غفلت میگذاریم
نگویم خدمت آوردیم و طاعت
که از تقصیر خدمت شرمساریم
مباد آن روز کز درگاه لطفت
به دست ناامیدی سر بخاریم
خداوندا، به لطفت با صلاح آر
که مسکین و پریشانروزگاریم
ز درویشان کوی انگار ما را
گر از خاصان حضرت برکناریم
ندانم دیدنش را خود صفت چیست
جز این را کز سماعش بیقراریم
شرابی در ازل درداد ما را
هنوز از تاب آن می در خماریم
چو عقل اندر نمیگنجید سعدی
بیا تا سر به شیدایی برآریم
#سعدی_شیرازی
سلاااااااااااااام
سحرتون مملو از عطر دعا و مناجات
التماس_دعای_فرج 🤲
🍃🕊
روزها با فکر او دیوانه ام شب بیشتر
هر دو دلتنگ همیم اما من اغلب بیشتر
باد می گوید که او آشفته گیسو دیدنی ست
شانه می گوید که با موی مرتب بیشتر
پشت لحن سرد خود خورشید پنهان کرده است
عمق هذیان می شود با سوزش تب بیشتر
حرف هایش از نوازش های او شیرین تر است
از هر انگشتش هنر میریزد از لب بیشتر
یک اتاق و لقمه ای نان و حضور سبز او
من چه میخـواهم مگر از این مکعب بیشتر
#سعید_صاحب_علم
کباب کرده دلِ صد هزار لیلی و شیرین
لبت که در عرب افکنده شور و در عجم آتش
#محتشم_کاشاني
#حسین_جان