هر چه خواندم نامههایت را نیفتاد اتفاق
می روم تا هیــزمی دیگـر بریزم در اجاق
#فاضل_نظری
غزل ۴۸۵۹:
چون صدف در حلقهی دریادلان خاموش باش
با دهان گوهرافشان پای تا سر گوش باش
صرف استغفار کن انفاس را در خانقاه
در حریم میکشان گلبانگ نوشانوش باش
نغمهی عشاق را شرط است حسن استماع
در حضور بلبلان چون گل سراپا گوش باش
تا شود گلگونه مینای گردون خون تو
همچو صهبا تا درین خمخانهای در جوش باش
با کمال هوشیاری چون به مستان برخوری
زینهار اظهار هشیاری مکن، مدهوش باش
میکند میخواره را گفتار بیش از باده مست
چون نهادی لب به لب پیمانه را خاموش باش
هدیهی ما تنگدستان را به چشم کم مبین
از مروت بر سر خوان تهی سرپوش باش
پردهی نیش است هر نوشی که دارد این جهان
بر نمیآیی به زخم نیش، دور از نوش باش
تا شود چون شمع از روی تو روشن دیدهها
با زبان آتشین در انجمن خاموش باش
بی زر از سیمینبران داری اگر امید وصل
مستعد صد بغل خمیازهی آغوش باش
از زبان نرم دشمن احتیاط از کف مده
بر حذر زنهار صائب زین چهِ خسپوش باش
#صائب_تبریزی
11.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بی تو تمام فصل های عاشقی سردند
وقتی خبر از تو برای من نیاوردند
بی تو خزانی را به سر کردم به تنهایی
چون گفته بودی پیش من پاییز می آیی
یلدا گذشت و دی شد حالا زمستان است
آن بید مجنون بهار از غُصه عریان است
هر شب کنار پنجره ، مات و پریشانم
تا کی بدوزم چشم بر راهت؟ نمیدانم
من خسته ام... از انتظار هر شب و روزم
باید که بی تو زیستن را هم بیاموزم
با گریه دلتنگیِ خود را چاره کردم
هی مینوشتم نامه و... هی پاره کردم
ابری بهاری ام ... پر از آشوب باران
در خلوت تنهایی ام سر در گریبان
در انتظار تو فنا شد زندگانی
دادم تمام خویش را... حتی جوانی
من التماس آمدن کردم... شنیدی؟؟؟
لطفا بگو ... آیا دگر مانده امیدی؟
از بَخت خود... از تلخیِ تقدیر آگاهم
من بی تو از دنیای خود چیزی نمیخوام
#علی_جعفری
قرار از تو، شمال از تو، خیالِ مخملش با من
شب و باران و یک کلبه میانِ جنگلش با من
خجالت می کشی شاید که ساکت مانده ای، باشد
تدارک دیدنِ رویایمان از اولش با من
بیا کارت نباشد بختمان گرچه گره خورده
رهایی از طلسم و هرچه جادو جنبلش با من
دو پلکت را ببند و حس کن آهنگِ قدمها را
اتاقی با تمِ پاییز و رنگِ خردلش با من
بده دستت به دستم گرمِ گرم از شعله هایِ رقص
اجاقِ چاقِ رنگین طاق و چوبِ صندلش با من
صفایی کن بده لم بر حریرِ ماهِ رویِ ابر
ردیفِ نازبالش هایِ نرمِ ململش با من
فدایِ خستگی هایت، لبی تر کن بخوان شعری
صدایِ قُل قُلِ قوریِ چای و منقلش با من
برای شاممان یک سفره شعر و دلبری با تو
کمی ریحان و خوشبختی و نانِ بَل بَلَش با من
جهان تا بوده گرچه دل شکستن بوده آیینش
دلت را دستِ من بسپار، حلِ معضلش با من
تو با من تا تهِ رویا بیا تا آخرِ این شعر
غزل با خطِ نم نم رویِ برگِ جنگلش با من
شهراد_میدری
نوایی خوش تر از نای و نفس نیست
بجز بودن کنارت را هوس نیست
اگر چه با تو چون درویش بودم
به جان و دل هوایت را رُبودم
ولیکن صحبتی با دل ندارم
که جز سودای این منزل ندارم
دو چشمانِ خُمار و اَبروان خویش
به تنهایی کُند مو برتنم ریش
به لعل لب اگر لبخند داری ...
ز دلدارت دلی خُرسند داری. ..
نفسها در هوای بی کسی مُرد
بپای عشق در دلواپسی مُرد
بيا اى عشق ، اى درمانِ پُر درد
دلم بيدار كن ، با جانِ پر درد
#عباس_رحیمی
ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی
ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی
رد پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت...
چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی
ای نسیم بیقرار روزهای عاشقی
هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی
سایهی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت
آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم تویی
باد پیراهن کشید از دست گلها ناگهان
عطر نیلوفر فراوان شد، گمان کردم تویی
چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت
غنچهای سر در گریبان شد، گمان کردم تویی
کشتهای در پای خود دیدی یقین کردی منم
سایهای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی
#فاضل_نظری
بجو آن صبح صادق را
که جان بخشد خلایق را
هزاران مست عاشق را
صبوحی و امان باشد...
#حضرت_مولانا
صبحتون زیبا💐💐💐
غزل ۴۸۵۹:
چون صدف در حلقهی دریادلان خاموش باش
با دهان گوهرافشان پای تا سر گوش باش
صرف استغفار کن انفاس را در خانقاه
در حریم میکشان گلبانگ نوشانوش باش
نغمهی عشاق را شرط است حسن استماع
در حضور بلبلان چون گل سراپا گوش باش
تا شود گلگونه مینای گردون خون تو
همچو صهبا تا درین خمخانهای در جوش باش
با کمال هوشیاری چون به مستان برخوری
زینهار اظهار هشیاری مکن، مدهوش باش
میکند میخواره را گفتار بیش از باده مست
چون نهادی لب به لب پیمانه را خاموش باش
هدیهی ما تنگدستان را به چشم کم مبین
از مروت بر سر خوان تهی سرپوش باش
پردهی نیش است هر نوشی که دارد این جهان
بر نمیآیی به زخم نیش، دور از نوش باش
تا شود چون شمع از روی تو روشن دیدهها
با زبان آتشین در انجمن خاموش باش
بی زر از سیمینبران داری اگر امید وصل
مستعد صد بغل خمیازهی آغوش باش
از زبان نرم دشمن احتیاط از کف مده
بر حذر زنهار صائب زین چهِ خسپوش باش
#صائب_تبریزی
سلام
صبحتون بخیر و شادی🌷
صبح یکشنبه رسیده است! بیا با شادی
غزل ناب بخوانیم و به هم گل بدهیم
#گلهایمدرسهمون ☘🌱
#جواد_محمدی_دهنوی
من آمدهام عشقِ خود ابراز کنم
یک زندگیِ تازهتر آغاز کنم
حرفی بزن ای هر نَفَست روحِ امید
تا با نفسِ گرمِ تو پرواز کنم.
#حسینعلی_زارعی