در گذرگاه نگاه تو گرفتارانند
من به سرپنجه مهر تو گرفتارترین
می توان با دل تو حرف غمی گفت و شنید
گر بود چون دل من راز نگهدارترین...
#فریدون_مشیری
🌾
.
شراب شوق مینوشم
به گرد یار میگردم
سخن مستانه میگویم
ولی هشیار میگردم
گهی خندم،
گهی گریم،
گهی افتم
گهی خیزم
مسیحا در دلم پیدا
و من بیمار میگردم...!!
#مولانا
🌾
شب رسید و درد عشقت
باز هم شدت گرفت
مثل دندان درد
شبها یاد آدم میڪنی...
#فرهاد_شریفی
🌾
کاش از شعرم بخوانی، در دلم غوغاست بی تو
کاش برگردی عزیزم! عاشقت تنهاست بی تو
در نبودت واژه هایم، رنگ و بوی غم گرفته
شعر گفتن در غیابت سخت جان فرساست بی تو
با دلی رنجور و خسته من برایت می نویسم
از نگاه ابری من، دفترم دریاست بی تو
این جهان را هرچه گشتم، جز جفا چیزی ندیدم
رفتی و در این جهنم ، عشق ناپیداست بی تو
در هوای خانه ی من ، عطر آغوش تو مانده
رد پای رفتن تو، بر دلم بر جاست بی تو
آنچنان جان داده ام که، تا ابد در جمع یاران
مجلس ختمی برایِ، جان من برپاست بی تو
پروانه_حسینی
فَمَنْ يكون أَسْوَء حالاً مِنّيِ إِنْ نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حَاليِ إِلَى قَبْرِي...
اینچشمه اگر سراب باشد چه کنم؟!
یک مُشت خیال و خواب باشد چه کنم؟!
هر لذّتِ باطلی که اینجا بُردم
گر عاقبتش عذاب باشد چه کنم؟!
#عاصی_خراسانی
#رباعی
.
در دلم جایی برای هیچ کس غیر از تو نیست
گاه یک #دنیا
فقط با یک نفر پر می شود...
#سعید_صاحب_علم
🌾
گفت دیده ست مرا، این که کجا یادش نیست
همه چیزم شده و هیچ مرا یادش نیست
این ستاره به همه راه نشان می داده ست
حال نوبت که رسیده ست به ما یادش نیست
قصه ام را همه خواندند، چگونه ست که او
خاطرات من ِ انگشت نما یادش نیست
بعد ِ من چند نفر کشته، خدا می داند
آن قدر هست که دیگر همه را یادش نیست
او که در آینه در حیرت ِ نیم خودش است
نیمه ی دیگر خود را چه بسا یادش نیست
صحبت از کوچکی حادثه شد، در واقع
داشت می گفت مهم نیست مرا یادش نیست!
"کاظم بهمنی"
امشب به قصهی دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه، فراموش میکنی
این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
میگویمت ولی تو کجا گوش میکنی
دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش میکنی؟!
در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست
هشیار و مست را همه مدهوش میکنی؟
می جوش میزند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش میکنی
گر گوش میکنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش میکنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار، اگرش نوش میکنی
(سایه) چو شمع شعله در افکندهای به جمع
زین داستان که با لب خاموش میکنی
(هوشنگ ابتهاج سایه)
دلتنگی بی سابقه ای برده امانم
سخت است که سمت تو تنم را بکشانم
ماندم که کجای بدن خسته ی راهت
دلتنگی در پیرهنم را بتکانم
حالا بغلم کن که به اندازه ی یک عمر
در گوش تو از بی کسی ام شعر بخوانم
ما مثل دوتا قمری دلباخته بودیم
ما مثل دوتا رود موازی به گمانم
با اینهمه سالی که گذشته است همانی
با اینهمه سالی که گذشته است همانم؟؟
ای دیر به دست آمده ی داغ کشیده
از اینکه نباشی نگرانم، نگرانم...
#حانیه_محب_زادگان
تو با قلبِ ویرانهی من چه کردی
ببین عشقِ دیوانهی من، چه کردی؟
در ابریشمِ عادت، آسوده بودم
تو با حالِ پروانهی من چه کردی؟
ننوشیده از جام چشمِ تو مستم
خمار است میخانهی من، چه کردی؟
مگر لایق تکیه دادن نبودم
تو با حسرتِ شانهی من چه کردی؟
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده، با خانهی من چه کردی؟
جهانِ من از گریهات خیسِ باران
تو با سقف کاشانهی من چه کردی؟
#افشینیداللهی