eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همدم شبهای پر از التهاب آمده ام نور به قلبم بتاب زائرتان باز بهم ریخته شعله ی دل را به قلم ریخته در حرم امن تو غرق غم است هر چه که بد، باز بنی آدم است
غم كه از حد بگذرد دل حس پيرى مى كند سن هر كس را غمش اندازه گيرى مى كند ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
نام تو را رواق زبرجد گذاشتند نام مرا کبوتر گنبد گذاشتند از بسکه در هوای تو پرواز کرده ام نام مرا مسافر مشهد گذاشتند!
دور دستِ شانه های دلبر ما را ببین خاک راهش را نمی ارزد سر ما را ببین بارها گفتم که از سگ کمتری یادش کنی کار و بار قلب از سگ کمتر ما را ببین گفتم از گل بهتری رنجید و رو در هم کشید عشوه های یار از گل بهتر ما را ببین محشر شیخ آتش است و محشر ما روی تو محشر اورا ببین و محشر ما را ببین نامه ای از ما به سوی یار برد و برنگشت دانه چین مهر او شد ،کفتر ما را ببین راستش آسان نمود اول به دریا دل زدن دل زدم حالا بیا و آخر ما را ببین
هستیم و فراموش تر از ما به جهان نیست آنقدر عیانیم که حاجت به بیان نیست یخ بست شبی سوز زمستان به تن ما آنگونه که در باور مهدی اخوان نیست من الکنم از حال خرابم چه بگویم از چشم بخوان گفتن غم کار زبان نیست هم پاکم و هم بنده و بد نام که هستم ؟ جز شمر شریفی! که بجز تعزیه خوان نیست با هرکه دم از عشق زدم آخر سر رفت رفتند، ولی وای به حال دگران نیست هرگز نشدم غافل از احوال عزیزان هرچند ،نباشیم ،کسی دل نگران نیست بهتر که مرا مرگ در آغوش بگیرد چون اهل دلی در همه ی اهل جهان نیست
و قسم بر مستی ات انگور دانه دانه ام تا خدای کعبه باشد ،مُحرِم میخانه ام نامه ای بستم به پای کفتر و از ذوق تو با کبوتر می پرد اینبار سقف خانه ام شانه ات را بر شب زلفت کشیدی و سپس دربدر در کوچه ها دنبال عقل شانه ام گر به عشقت پیله کردم لطف کن از من نرنج ظاهرا آدم ولیکن باطنا پروانه ام توی جمعی گفته بودی شاعری دیوانه است خوب فکرش را که کردم واقعا دیوانه ام آنقدر دیوانه ام که، حسرت عشق تو را بسکه در خود ریختم حس میکنم پیمانه ام دانه دانه می کنم انگور را در یاد تو تا خدای کعبه باشد محرم میخانه ام
قسمی با تو ندارم ،به خداوند احد بلدت نیست کسی غیر من کار بلد بلدت نیست کسی سر بروی سر بدهد بلدت نیست کسی خام کنی خام شود مثل من عاقل اگر بود کمی خواجه نصیر ماه را در طرف کوی تو می کرد رصد حمد را خواندم و در یاد تو رفتم به سجود پانزده مرتبه گفتم و هو الله و صمد حوزوی بودم و از برکت چشمت حالا مست تا خانه مرا شیخ سر دوش بَرَد مثل پروانه بسوزانم و بر باد بده کشته ی عشق تو را نیست نیازی به لحد دوستت دارم و فکرم به رسیدن به تو نیست ماهی تُنگ بعید است به دریا برسد
در تو هـزار مزرعه‌ی خشخاشِ تازه است. آدم به "چشم‌های تو" معتاد می شود..🙈
دَشتِـمان گُـرگ اگَـر داشـت نِمـی‌نالـیـدَم نیمی از گَلّه‌ی ما را سَگِ چوپان خورده! مجتبی‌سپید