تو باشی ؛ رازقی باشد ؛ غزل باشد ؛ خدا باشد
بگو این دل اگر آنجا نباشد ؛ پس کجا باشد
خدا میخواست همعصرِ تو باشم ؛ همکلامِ تو
خدا میخواست چشمانت برایم آشنا باشد
خودش میخواست لبخندت سلامم را بلرزاند
خودش میخواست قلبِ سادهی من مبتلا باشد
بگو وقتی دو دل با هم یکی باشد ؛ چرا باید
هزاران سالِ نوری دستِشان از هم جدا باشد ؟!
نمیخواهم که پابندِ دلِ بیطاقتم باشی
تو باید شاد باشی تا جهان بودهست و تا باشد
خداحافظ نگفتم تا نگویی”زود برگردی”
خدا میخواست لبخندِ تو ختمِ ماجرا باشد
اگر زن باشی و شاعر؛ خودت هم خوب میدانی
که رفتن از کنارِ دوست ؛ باید بیصدا باشد...
#نغمه_مستشارنظامی
از تو تنها مانده عکسی تار در کنجِ اتاق
از من اما یک فراموشی چنان ماه محاق
در خیالم سوختم تا آمدم کاری کنم
پیش مهمان سوخت شام و دیگِ بر رویِ اجاق
دودِ آتش یک طرف حرف عزیزان یک طرف
هر دو اشکم را درآوردند و شد نامم چلاق
یک نفر باید که باشد در نباید های من
در نباید های افتاده برای اتفاق
چون نباید عاشقت میگشتم از ترس پدر
ترس دارم من ولیکن بیشتر هم اشتیاق
در فراقت صد کبابی ثروتی برهم زدند
بس از آنها میخریدم میمکیدم هر سماق
مرتضی من دوستت دارم غزل ها را ببین
این غزل ها دیگران را خوش نیاید بر مذاق
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
آرزوی لبخند
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
یک مادر گریان که به دختر میگفت:
بابای تو زنده است... هر چند که نیست
#میلاد_عرفانپور
#شهدا
#دختر_شهید
به اخمت خستگی در می رود ،لبخند لازم نیست
کنـــــار سینی چــــای تـــــو اصلا قند لازم نیست
همیشـه دوستت دارم ـ به جان مادرم ـ امــــا
تو از بس ساده ای ، خوش باوری ، سوگند لازم نیست
#بهمن_صباغ_زاده
ازچه مینالی!؟ سوالِ بیجوابِ مردم است
پاسخش #عشق است، اما مینویسم نقطهچین...
#مجتبی_سپید
گویا جهان مصرع به مصرع شعر بارید و
یک بیت من میخواندم و یک بیت هم دیوار
#طاهره_اباذریهریس
.
گناه چشم تو… یا… نه! گناه عکاس است
که این چنین به نگاهت دچار و حساس است
و مدتی است که هنگام دیدن چشمت
«اعوذ بالله» او «قل اعوذ بالناس» است
برای رَستن او از جهنم و آتش
پلِ صراطِ نگاهت ملاک و مقیاس است
تمام اهل زمین را جهنمی کردی
که آیه آیه ی چشمت «یوسوس الناس» است
تمام شهر از ایمان به کفر برگشتند
گناه چشم تو حالا به پای عکاس است؟
#منصوره_فیروزی
ﻓﮑﺮ ﮐُﻦ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ، ﺩﺭ ﺑﺎﺩ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ؛
ﺟﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﻭ ﻧﻢ ﻧﻢِ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ...
ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﻦِ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺑِﺮﻭﯾﻢ؛
ﺍﺧﺘﯿﺎﺭِ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ، ﺩﺳﺖِ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ!
ﺑﯽﮔﻤﺎﻥ ﺳﺨﺖﺗﺮﯾﻦ ﺣﺎﺩﺛﻪ°ﻣَﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ...
ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻣﺮﮒ° ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵِ ﺗﻮ ﺁﺳﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ!
ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﺎﻓﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖِ ﺗﻮ ﻣُﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺸﻮﺩ؛
ﯾﺎ ﮐﻪ ﮐﺎﻓﺮ ﺑﺸﻮﺩ، ﻫﺮﮐِﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ...
ﺷﻬﺮ ﭘُﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﺎﻋﺮ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ، ﻓﻘﻂ
ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﺎﺩ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ...
#نیما_شکرکردی
با عشق،به خنده ،گریه با هر کلکی
افسار گرفت و پیر شد دل الکی
ای کاش خلاصه می شدی ای دنیا
در ذوق خرید جوجه های نمکی...
#محمدجواد_منوچهری
خوشا به حال تو که آفتاب را دیدی
ضریح و صحن ِخوشِ انقلاب را دیدی
کبوترانه پریدی به بام آزادی
بهشت ودلخوشی حس ِناب را دیدی
شبانه روز شفاخانه ی حرم باز است
سخاوتِ دل ِعالیجناب را دیدی
در آستانِ خوشِ مهرِ هشتمین خورشید
نقاره های پر از پیچ و تاب را دیدی
به مهربانی آقا همیشه خرسندی
طنین دلخوشِ حالِ خراب را دیدی
خوشا به حال تو که خادم ِحرم هستی
ثواب کردی و حبِ صواب را دیدی
لباسِ نوکری ات را به من بده گاهی
تو که حلاوت این انتخاب را دیدی
#صفیه_قومنجانی
در خلوت و تنهایی اگر فعلِ حرام است
در دنجترین جای خیابان بغلم کن...
#سوسن_درفش
آجر به آجر...
بند بندم بغض و دلتنگی ست...
تنهایی از من آخرش یک مرد خواهد ساخت...
#سوسن_درفش
شهرِ موهای تو گم کرده مرا در دلِ خویش
آگهی کن "پسری گم شده در موی فرَم !"
#وحید_عیسوی
توان گفتن آن راز جاودانی نیست!
تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست!
پُر از هراس و امیدم، که هیچ حادثه ای
شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست
ز دست عشق به جز خیر بر نمی آید
وگرنه پاسخ دشنام، مهربانی نیست!
درخت ها به من آموختند: فاصله ای
میان عشق زمینی و آسمانی نیست
به روی آینه ی پُر غبار من بنویس:
بدون عشق جهان جای زندگانی نیست
#فاضل_نظری
زمانه دوخت لبم را به ریسمان سکوت
که قیمتم بشناسد به امتحان سکوت
منی که خاک نشین بودم از تجلی عشق
گذشتهام از فلک هم به نردبان سکوت
نهفته باید و بنهفتم آنچه را دیدم
که عهد عهد غم است و زمان زمان سکوت
#شهریار
چشمان روشنت غزلی از بهار داشت
فصلی که عشق با دلِ تنگم قرار داشت
من کودکانه چشم به چشم تو دوختم
چون شیرِ کوچکی که خیال شکار داشت
از روزگار گفتی و با هم قدم زدیم
اما نه آنقَدَر که دلم انتظار داشت
من حرف میزدم که تو لب وا کنی، ولی
لبهای کوچکت هوسِ اختصار داشت
با تو چه قصهها که نمیگفت زندگی
با من چه غصهها که بدِ روزگار داشت
رفتی شبیه آمدنت، ساده و غریب
چشمت نگفت با دلم آخر چه کار داشت
#پوریا_شیرانی
شبم به وعده و روزم به انتظار گذشت
به هیچ و پوچ مرا روز و روزگار گذشت
#شاپور_تهرانی
عقل اگر میخواهد از درهای منطق بگذرد
باید از خیر تماشای حقایق بگذرد
#فاضل_نظری