eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید اگر احساس تو خاموش نمی شد اینقدر تنم تشنه ی آغوش نمی شد روزی که تو رفتی همه ی شهر بهم ریخت قبل از تو غزل اینهمه مغشوش نمی شد دل کندن ما از تو همان کندن جان بود بر لوح دلم غیر تو منقوش نمی شد گلدان اگر از پنچره پرسید:« کجا رفت ؟!» یعنی که نبود تو ، فراموش نمی شد اشک از من و باران اگر از ابر نمی‌ریخت تصویر تو از پنجره مخدوش نمی شد قید نفسم را زده ام ؛ قید تو را نه می ماندی اگر شهر کفن پوش نمی شد دیوانه ی تو بود دلم ، لحظه ی رفتن میخواست بگوید به خدا ، روش نمی شد ... می شد همه ی زندگی ام ، مرگ نباشد اما اگر احساس تو خاموش نمی شد
خسته ام از راه فــراری که نیست دلخورم از شور و قراری که نیست مـــوج بــــلا آمد و غـــرقش شدم بی خبر از فکــــر کناری که نیست خــــــــانه گنجشک دلــــــم ریخته از نوک زیبـــــای چناری که نیست سوزش سرمـای زمستان بد است سخت تر از باد بهـــاری که نیست مــــــانده به در محو دوچشم ترم در هــــوس دیدن یاری که نیست
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل این غم، که مراست کوه قافست، نه غم این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل رودکی
گشتم به دواوین همه اهل لغات یابم سخنی لطیف از کلّ جهات تک مصرعی از قصیده برتر دیدم: "بر خاتم انبیا محمد صلوات"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. بگو با هرکه در تاریکی دنیا شده محصور "وَ مَن لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ نورًا، فَما مِن نور" جهان مانند بازار است و سودش را کسی برده که - با هرقیمت - از یاد خدا یک‌دم نباشد دور همیشه خوب سهم خوب و بد هم سهم بد باشد جهان شد برقرار از روز اول با همین منشور یقین در آسمان‌ها شهره خواهد شد هر آن‌کس که بماند در زمین از دیده‌ی نامحرمان مستور کلام عبد چیزی جز "سَمِعنا و اَطَعنا" نیست زمانی که به او از جانب رب می‌رسد دستور من از "والله یَهدی مَن یَشا" این‌گونه فهمیدم که بی‌اذن خدا حتی هدایت هم نشد منظور اگر در خانه‌ی دل شد چراغ یاد او روشن نه تنها در زمین، در آسمان هم می‌شوی مشهور «وَ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ وَ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ رِجْلَيْنِ» کدامین نعمت او کرده ای‌انسان تو را مغرور؟ یقیناً چیزی از چشم خدا پنهان نخواهد ماند سر سنگ سیاهی در دل شب، رفتن یک مور جهان مثل کویری پر سراب است و بشر تشنه کجا از دیدن باده شود سرمست یک‌مخمور؟ اگر نوح است در کشتی، اگر یونس به بطن حوت اگر عیسی‌ست در معراج، اگر موسی به کوه طور "وَ لِله یُسَبِّح فی‌السماواتِ و فی‌الارضِ" اگر بر دار شیپور اناالحق می‌زند منصور خداوندا نصیب ما مکن جز رستگاری را در آن ساعت که اسرافیل دارد می‌دمد در صور خدایا بی‌نهایت دوستت دارم که می‌دانم که با محبوب خود روز قیامت می‌شوم محشور ✍ .
کنار نام علی می شود رضا بنویسم حرم برای دل تنگ مبتلا بنویسم سلام شمس خراسان پناه قلب غریبان چقدر نذر تو از داغ کربلا بنویسم گره به لطف تو وا می شود همیشه و باید رئوف آل نبی را گره گشا بنویسم زلالِ نور و پر از واژه های ناب و نجیب است تمام صحن و سرایت ،من از کجا بنویسم!؟ به رفت و آمد زوار دلشکسته ی کویت از اوج مرحمت شاه با گدا بنویسم؟ نمی شود که همیشه برای شرح غم دل کلاغ رو سیه و گنبد طلا بنویسم میان این همه آدم تویی رفیق صمیمی مقام لطف تو فرمود بی ریا بنویسم مرا ببخش که هرگز برای قلب رئوفت نشد که در خور نامت دو خط ثنا بنویسم همیشه چتر محبت گشوده ای به سر من در استعاره چه می شد تو را خدا بنویسم
هرگز، دمی ز حال تو غافل نبوده ایم یا گفته ایم نام تو را یا شنیده ایم...
ملال پنجره را آسمان به باران شست چهار چشم غبارینش، از غباران شست از این دو پنجره اما _از این دو دیده‍ من_ مگر ملال تو را می‌شود به باران شست؟ امان نداد زمان تا نشان دهیم که دست هنوز می‌شود از جان، به جای یاران شست گذشتی از من و هرگز گمان نمی‌کردم که دست می‌شود این‌سان ز دوستداران شست تو آن مقدّس بی‌مرگ _آن همیشه که تن درون چشمه‌ی جادوی ماندگاران شست تو آن کلام که از دفتر همیشۀ من تورا نخواهد باران روزگاران شست
با اخم تـو جهنم و آتـش عـذاب و قهر با یک دم تو جنّت و رضوان درست‌شد
ما شیعه شدیم از کرم حضرت صادق مـومـن بـه تعالیم و مسلـمـان شماییم
صبح آمد و ماهتاب خمیازه کشید گهواره و تختخواب خمیازه کشید لالایی روز و شبمان تکراری است ماه آمد و آفتاب خمیازه کشید
نگاه تو همان چای اول صبح است؛ تازه و دلنشین و زیبا!
حال من حال طبیبی است که بیمار شود... حال نان آور یک خانه که بیکار شود! ناخدایی که پس از یک شب طوفانی باز دو قدم مانده به کوه یخ و بیدار شود...
♡ با یک قطار غنچۀ سرخ سخن بیا آواز شو به نغمه‌سَرای دهن بیا عمرم گذشت در بغل مرگ، رحم کن ای جان ارجمند! به آغوش تن بیا در هیچ‌جا به‌جز دل من نیست خانه‌ات دوری بس است دوست! به خاک وطن بیا هر کس به هرچه رو بکند، سوی وجه توست من هم توام، به دیدن این خویشتن بیا عطر بهار را به لباس دلم بزن با لاله و محمّدی و یاسمن بیا ناکام ماند هر که جمالت ندید و رفت پیش از شبی که دیده شوم در کفن بیا
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری ست جای گلایه نیست که این رسم دلبری ست هرکس گذشت از نظرت در دلت نشست تنها گناه آینه ها زودباوری ست
گره عشق تو را هیچ کسی باز نکرد تو خودت خواسته بودی که معما بشوی . . - مهدی فرجی
من به قربان خدا چون که مرا غمگین دید... بهر خوشحالی من در دلم انداخت تو را.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شهداء را شبِ جمعه همگی یاد کنید تا که در کرب‌وبـلا نــامِ شمـا را ببرند
باید به آن خدا که تو را خلق کرده است روزی هزار بار فقط افتخار کرد...
*در کلبه ی ما رونق اگـــــر هست صفا نیست چون پنجـــــــره داریم ولی رو به خدا نیست از دودکـــش خـــــانه‌ ی مـــــان آه بلنــد است در سفره به جز غصه‌ی شب مانده غذا نیست دیدیـم زمیــــــن خـــــــالیِ از نور شد امـــــــا یک بار نگفتـیم که خورشید چــــــــــرا نیست سـردی دل از آتـش جــــــــــانسوز گناهـــــــان سرمــایه ی خوبی ست ولـی در سـر ما نیست هـــــــرچند کـــــه مشغول دعاییم شب و روز با لقـمه ی مشکـوک امیــــــــدی به دعا نیست *برگرفته از مصرع معروف استاد محمد خرمشاهی؛ "در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست"
گیرم گل روی تو عطر افشان نباشد گیرم برایت عرصه جولان نباشد ای قهرمان نام تو در تاریخ ثبت است حتی اگر عکس تو در میدان نباشد!
┄┅✵﷽✵┅┄ تقدیم به همه اساتید ومعلمان سرزمینم. روز حهانی معلم🌼🌸 محبـــت با تــو معنــا شد معلم! نجــابت با تــو زیبـــا شد معلم! صفــــا و پاکــیِ  آییــنه هــایی دلــم بـا تـو  مصـفـا شــد معلم! از آن روزی که باران آفــریدند نگـاهــت ابــر غـمـهـا شد معلم! زلال چشـم پاکــت آسمـانیست ز اشکت شـــور بـرپا شد معلم! تمـام عشـق و ایثـار و محبـت فقـط در قلـب تو جا شد معلم! نوازشـهـای گــرم و بـی توقـــع ز  دستـان تـو  پیـدا شـد معلم! برایــم عشـق را سر مشق دادی همیـن بر مـــن الفـبـا شد معلم! برایــم شعـر ایمـان را سـرودی و شعـرم با تـو امضا شد معلم! به مهـرت واژه را گلــواژه کردی قلـم بـا تـو شـکـوفا شد معلــم! تو آن شمعـی که پایانی نــداری به دورت عشـق،شیدا شد معلم! قسـم  بر وسعــت آبــی ترین ها کــه دریـا با تـو دریا شـد معلم! امـیـن و  وارث  پیــغــمبــرانــی رسـالـت در تــو پیـدا شد معلم! ز اعجــاز کـلامت جـان گرفتیـم حضورت چون مسیحاشدمعلم! تو جمع عشـق وایمـان یاد دادی وغمهـــا با تــو مِـنهـــا شد معلم! خودت را بیـن ما تقسیــم کردی دلـت کــاشــانـهٔ  مـــا شـد معلم! کلامت بس که جان رامی نوازد دل پیـر از تـــو بــرنــا شد معلم! چـراغ پر فروغ  عـــلم و دینــی کــه نــورت محفل آرا شد معلم! فروزان باشی ای خورشیدروشن که چشمـم از تو بیــنا شد معلم! دعـایت می کنم پایـنده باشــی همیشه عاشـق و سـرزنده باشی ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
اردیبهشتم در تب ِ پاییز، گم شد در برگ‌ریزان‌های وهم آمیز گم شد “حسنا محمدزاده
برگ‌هایم ریخت بر روی زمین، یعنی درخت خود به مرگ خویشتن، رای ِ موافق می‌دهد “کاظم بهمنی”