وقــتی که هستی می شوم از غصه ها راحت
با سرخوشی سر می شود هرلحظه هر ساعت
گـــــــــاهی برای تـو و یا گــــــــاهی برای من
من شعــــــر می بافم تو هم ای مهربان ژاکت
#اسماعیلعلیخانی
جای مهتاب،به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند
فریدون مشیری
چه خبر یار؟ شنیدم که گرفتار شدی
دل سپردی و برای دگری یار شدی...
بعدِ دل کندنت از من دلت آرام گرفت؟
خوب شد زندگی ات؟ یا که بدهکار شدی..؟
بیتو اینجا خبری نیست بهجز غصه و درد
حال خوش بودی و رفتی و دل آزار شدی...
بودنت، پنجرهای باز به رویاها بود
ناگهان پنجره را بستی و دیوار شدی...
عشق را با طمعِ منطق خود تاخت زدی
تا نهایت به دلت سخت بدهکار شدی...
تو خودت خواستی از قصهی من پر بکشی
پس نگو کار خدا بوده و ناچار شدی...
حسرت یارِ تو بودن بهدلم ماند کهماند
آخرین خواستهام،قسمت اغیار شدی...
منکه در حد پرستش بهتو دلبسته شدم
من چهکردم که تو اینگونه جفاکار شدی..؟
پشت کردی بهمن ایناز غزالِ غزلم
شیر را پس زدی و طعمهی کفتار شدی...
مرگِ دل،نقطه ی آغاز فروپاشیهاست
حیف و صد حیف کهتو دیر خبردار شدی...
#حمیدرضا_گلشن
باید رسید تا به حسین از طریق اشک
باید رسید تا به خداوند با حسین...!
#امیرحسین_پورعزیز
#شب_جمعه
پاییز باشد جمعه باشد تو نباشی
این حال بد در شعر هم گنجاندنی نیست...
#حسین_مرادی✨
اربابی و من بنده ی ناچیز حسین
جانم شده از عشق تو لبریز حسین
این بنده ی ناچیز ولی عاشق را
در حشر برای خود برانگیز، حسین
#مرتضیدرزی
بسم الله الرحمن الرحیم
محال
هیچکس از اینحرم با دستخالی برنگشت
دستخالی هیچکس از اینحوالی برنگشت
این حرم آرامش محض است و از آغوش او
هرکسی برگشت، با آشفتهحالی برنگشت...
غیرممکنهای دنیا یکبهیک ممکن شدند
از جوار او -به لطف او- محالی برنگشت
این حرم خاصیتش علامهپروربودن است
طالب علم از حریمش بیتعالی برنگشت
این چه رازی شد که جز با نیت او مرعشی
از کنار مرقد مولیالموالی برنگشت
خواهر سلطان جواب خواهشم را میدهد؟
خواهشی از این حرم دیگر سوالی برنگشت.
مطمئن بوده جواب حاجتش را میدهد
مادرم با وعدههای احتمالی برنگشت
گرچه ما همسایهی خوبی برایش نیستیم
روی او یکلحظه هم از ما اهالی برنگشت
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
#امام_زمان
آنها که خواندهام همه از یادِ من برفت
اِلاّ حدیثِ دوست که تکرار میکنم...
#سعدی
من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است
مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است...
ز من اقرار با اجبار می گیرند، باور کن
شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است
میان خضر و موسی چون فراق افتاد، فهمیدم که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات استاگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شک به جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است... #فاضل_نظری
یقین که مست کند یک جهان ز بوی تن تو
اگر که باز شود دکمه های پیرهن تو
نه مستی است که پیراهنت ز تن بتراود
خدا شراب خودش را نشانده در بدن تو
پر از شکوفه و گل می شود تمام غزل هام
اگر که وام بگیرم به بوسه از دهن تو
گرفته کشتی شوق تنم به وسوسه پهلو
کنار ساحل زیبای بندر بدن تو
من از میان همه خویش را برای تو خواندم
گزیدم از همه ” من ” را فقط برای “منِ” تو
تو کی برای دل من یگانه می شوی ای عشق؟
چقدر مانده به آن لحظه های ” من ” شدن ” تو” ؟
خوشا من و تو و شعر و شب و شراب و صدای
نفس نفس زدن من، نفس نفس زدن تو
#حمید_چشمآور
شب شد ، دوباره گریه ی یک ریز تا به صبح
رویای از خیال تو لبریز تا به صبح
شیرین ! فغان تیشه ی فرهاد شد تمام
راحت برو به بستر پرویز تا به صبح
شب ها که پیر بلخ زمین گیر قونیه است
باشد دلش هوایی تبریز تا به صبح
با یاد چشم های تو عمرم به سر شود
از صبح زود تا شب و شب نیز تا به صبح
پایان شاعری بروم عاشقی کنم
شب شد ، دوباره گریه ی یک ریز تا به صبح
#سیدمحمد_تولیت