eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شرمنده مزاحم شده ام آمده حرفم پی وی بزنم عاشقتم شعر ببافم با چشم تو وابسته شدم غرق نیازم با بیت خداحافظ فاضل نرو بازم گویی که مجازی نشود عشق حقیقی ایول به دلت روی دلم تیز و دقیقی
نیامدی و نیامد زمانه با من راه چقدر خسته‌ام از عشق و این همه اکراه به روی دست جماعت مرا تماشا کن به عزت و شرف لا اله الا الله
یک دَم دلم ز درد تو خالی نمی‌شود من دل ندیده‌ام که چنین "مبتلا" بود
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد یک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت مصداق همان وای به حال دگران شد حامد عسکری
درد دل،شعر قشنگ،این همه احساس لطیف به کسی این سه بیان کن که تو را می فهمد... 🌹🍃
عزیز دیگری بودن کمال بی مبالاتیست عزیز مصر هم باشی عزیز جان من هستی 🌹🍃
تا كِی به شكل خاطره‌ای گم ببينمت؟ در عطر سیب و مزّه‌ی گندم ببينمت من آن هميشه چشم به راهم، به من بگو يک جمعه در هزاره‌ی چندم ببينمت؟ در كوچه‌های يافتنت پرسه می‌زنم شاید كه در میانه‌ی مردم ببينمت! در خشكسالِ شادی و در قحط عاطفه با يک سبد امید و تبسم ببينمت امشب دوباره گريه‌ی من در غزل تنيد شاید میان بغض و ترنم ببينمت باید دوباره باشی و معنا كنی مرا تا كِی به شكل خاطره‌ای گم ببينمت؟
گاهی خیال میکنم از من بریده ای بهتر ز من برای دلت برگزیده ای؟ از خود سوال میکنم آیا چه کرده ام؟ در فکر فرو می روم از من چه دیده ای؟ فرصت نمیدهی که کمی دردل کنم ... گویا ازین نمونه مکرر شنیده ای ... از من عبور میکنی و دم نمیزنی ... تنهادلم خوش است که شایدندیده ای ... یک روز می رسد که در آغوش گیرمت هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای
خواستم عاشق بی‌نام‌ونشانت باشم نگرانم نشوی تا نگرانت باشم گم شدم در تب شعری که پر از شور تو بود تا شبیه غزلی ورد زبانت باشم عاقبت علت تشویش جهانت شده‌ام من که می‌خواستم آرامش جانت باشم جرُم من نیست اگر نوبت من پاییزی‌ست من نمی‌خواستم ای گل به زیانت باشم
تــــا میروی، دهانِ غـــزل تلخ می شــود شیرین من، عجیب نبودت مصیبت است
چون مــا اثر گذاریم یکبــار دیگر آری این جوهرِ سرانگشت، دینم نموده یاری اَمــرِ تو رهبــرم را بر دیــده می‌پذیرم ننگی بُوَد به ، سر را بَرد به خواری سردار لشگر ما چون دست ذوالفقار است خون در رگم به جوش است با شور افتخاری دوزخ سرایِ آنکه ایـمان به جان ندارد جَنَّت اگر تو خواهی باید که دل سپاری راهی نمانده باقی، جز انتخاب اصلح رأی دلم به عشقِ، ایــران و برقراری هر برگ رأی ما چون بال کبوتران است پرواز اگر تو خواهی، یک برگِ رایِ آری
شب است خواب به چشمم نمیرود، آری دلم گرفته برایت ، هنوز بیداری؟ بدا به حال دلی که هنوز عاشق توست خوشا به حال کسی که تو دوستش داری...