eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تمام دلخوشی زندگی من این است که وقت مرگ می‌آیی و مرگ شیرین است مگر نگفتی علی جان؛ فَمَن یَمُت یَرَنی بیا که وقت وفایت به عهد دیرین است به رغم کوه گناهی که می کِشم بر دوش سبک شدم چو پَر کاه و سینه سنگین است شهادتین مرا فاطمه تقبُّل کرد بیا همه کس و کارم! زمان تلقین است سلام وادی من؛ وادی السلام علی! کجاست مسکن امنِ کسی که مسکین است رسیده جان به لبم یا لبم رسیده به جان مرا دو بوسه به روی ضریح، تسکین است کفن کنید مرا رو به قبله ی حرمش نجف چه جای قشنگی برای تدفین است فراق و وصل مرا می کُشند یک میزان سرم به دامن حیدر، به روی بالین است سرم مقابل ایوان طلای شاه نجف… سرم مقابل زهرا همیشه پائین است علی که ابروی او قابِ قوس اَو اَدناست اگر مرا نرساند به عرش، غمگین است بخواه روزی از این پادشاه، بنده خدا! گدای خانه او هر که هست تضمین است ممات، عین حیات است و نار، عین بهشت کسی که دل به علی بسته است خوش بین است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین  سینه را ساختی از عشقش سرشارترین  آن که می‌گفت منم بهر تو غم‌خوارترین  چه دل‌آزارترین شد چه دل‌آزارترین
سال‌ها شعر نگفتم که تو شاعر باشی شهرآشوب غزل‌های معاصر باشی خواستم در شب پرواز غزل گریه کنی خواستم بغض پرستوی مهاجر باشی زیر لب زمزمه کردی: «غزلی در راه است» جاده می‌خواست که اندوه معابر باشی جاده می‌خواست قدم‌های تو را بشمارد جاده می‌خواست غریبانه مسافر باشی سال‌ها شعر نگفتم که غزل گریه کنی سال‌ها هم‌قدمم باشی و شاعر باشی
تکلّف در مذاق عاشقان، آسایش محض است فَراغ آید به گوشِ جانِ اهلِ دل، فِراق اینجا
این چشم تو یا که موشک سجیل است؟! اینها مژه یا کمان عزرائیل است؟! قلب منِ ساده در مصافِ چشمت چون گنبدِ آهنین اسرائیل است
هرگــــــز گمان مبر ز خیالِ تو غافلم گر مانده‌ام خموش خدا داند و دلم
خواهی که راه گم نکنی، ماه را ببین شد آنچه گفت، رهبرِ آگاه را ببین نزدیک قله ایم برادر شتاب کن خسته مباش، عاقبت راه را ببین چیزی نمانده است به فتح الفتوح ما بُرد سریعِ موشک فتاح را ببین مرعوب عوعوی سگِ صهیون مباش هان ایمانِ لشکرِ اسدالله را ببین آهی که حبس بود از این سینه زد برون طوفان شدست، قدرت این آه را ببین دل بد مکن که صبح ظفر پیش روی ماست طوفان اقتدار شبانگاه را ببین مسپار بر رسانه خناس گوش را بگشای چشم و نصرُ مِن الله را ببین دود از دمار لشکر دشمن درآمده آتش گرفتنِ دل بدخواه را ببین با یک جواب، هیبت پوشالی اش شکست با سر به چاه رفت فرو، جاه را ببین!
در راه عشق، کشته‌شدن افتخار ماست این افتخار همره ما تا مزار ماست این ابلهان چه با خودشان فکر کرده‌اند؟! مرگی چنین میانهٔ میدان، شعار ماست ما ملت شهادت و ایثار و غیرتیم این انقلاب، زنده از این کارزار ماست از خون‌بهای پاک شهیدان هنوز هم خون می‌دهیم و خونِ شهید اعتبار ماست دنیا به خود ندیده چنین ملتی که گفت: در راه عشق، کشته‌شدن افتخار ماست
حرف را می‌شود از حنجره بلعید و نگفت وای اگر چشم بخواند غمِ ناپیدا را
کی صید خبر از دل صیاد گرفته است ای عشق دلم خانه ات آباد گرفته است بیماری مسری شده دلباخته بودن هرکس که نگاهش به تو افتاد، گرفته است هر شعر که از چشم و لب و خال تو گفتم زیبا شده و دستمریزاد گرفته است تقصیر دلم نیست که چشمان تو بانو آموزش دلبردن از استاد گرفته است از وا شدن غنچه‌ی لبهای تو یک شهر لبخند زدن را عملی یاد گرفته است گیسوی پریشان تو شد چالش و از چال افتاده به چاهی دل و غمباد گرفته است هر بار که با خاطره‌ی عشق تو گشتم ما را ون بی صاحب ارشاد گرفته است
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم بیش از این‌ها از دعای خود توقع داشتم بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد زرد می‌شد مطمئناً کاج اگر می‌کاشتم آن که زد با تیغ مکرش گردنم را، خود شمرد چند گامی سوی تو بی‌سر قدم برداشتم ای شکاف سقف ِبر روی سرم ویران شده کاش از آن اول تو را کوچک نمی‌پنداشتم آه ِمن دیشب به تنگ آمد، دوید از سینه‌ام داشت می‌آمد بسوزاند تو را، نگذاشتم
بگو شفای که را می‌دهد ضریح تنت ؟ گناهش از من ناکام کمتر است انگار...!