این قلبهای یخزده را امتحان نکن
بیمهری و سکوت جهان را بیان نکن
ای عشق سربهراه نگاهت نمیشویم
خود را میان منطق ما خستهجان نکن
بر دوشهای ماست گناهان عاشقی
دل را دوباره وارد این داستان نکن
ما را فراز نیست در این عرصه فرود
احساس را برای غزل نردبان نکن
خوابیدهایم خواب زمستان دراز باد
در روزگار یخزده بیدارمان نکن
اصلا چه کار داری و حرف حساب چیست؟
عزت زیاد، پیله به ما "مهربان" نکن
#پریسامصلح
ای نفس مطمئنّهٔ قالوا بَلَی حسین
راضیترینِ خلق به جام بلا حسین
ای از ازل حرارت داغ تو شعلهور
جان جهانیان به غمت مبتلا حسین
آلودهایم و نام تو را جار میزنیم
نام تو میدهد دل ما را جلا حسین
ای مقصد حقیقی حیَّ عَلَیالصّلوة
ای در گلوی مأذنههامان صلا حسین
سر دادهای که سر بدهی سِرّ عشق را
بر روی نیزه راز تو شد برملا حسین
در سینهام محبت تو موج میزند
ای کشتی نجات و چراغ ولا حسین
دلدادهٔ تو را چه هراس از قیامت است؟
آنجا که عشق توست چه هول و ولا حسین؟
وقتی به شوق کربوبلا سینه میزنم
حس میکنم دلم شده ایوانطلا حسین
جان مرا بگیر و به آغوش خود ببر
یک شب میان تشنگی کربلا حسین
گل میکند به روی لبم وقت رفتنم
بعد از شهادتین "سلامٌ عَلَی حسین"
#علی_سلیمیان
چشم فلک است بر ستمگر، نگران
بیدار شود ظالم ازین خواب گران
از کار نمانده این جهانِ گذران
بر ما بگذشت و بگذرد بر دگران
#ملک_الشعرای_بهار
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_شهادت
#بحر_طویل
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیدهست؟
چرا آب به گلدان نرسیدهست؟
چرا لحظهٔ باران نرسیدهست؟
و هر کس که در این خشکی دوران
به لبش جان نرسیدهست
به ایمان نرسیدهست و
غم عشق به پایان نرسیدهست
بگو حافظ دلخسته ز شیراز
بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟
چرا کلبۀ احزان به گلستان نرسیدهست؟
دل عشق ترک خورد
گل زخم نمک خورد
زمین مرد
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد
فقط برد
زمین مرد
زمین مرد
خداوند گواه است
دلم چشم به راه است
و در حسرت یک پلک نگاه است
ولی حیف نصیبم فقط آه است و
همین آه خدایا برسد کاش به جایی
برسد کاش صدایم به صدایی...
عصر این جمعهٔ دلگیر
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
تو کجایی گل نرگس؟
به خدا آه نفسهای غریب تو
که آغشته به حزنیست ز جنس غم و ماتم
زده آتش به دل عالم و آدم
مگر این روز و شب رنگ شفق یافته
در سوگ کدامین غم عظمی
به تنت رخت عزا کردهای؟ ای عشق مجسم!
که به جای نم شبنم
بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت
نکند باز شده ماه محرم
که چنین میزند آتش به دل فاطمه آهت
به فدای نخ آن شال سیاهت
به فدای رخت ای ماه!
بیا صاحب این بیرق و این پرچم و
این مجلس و این روضه و این بزم تویی
آجرک الله!
عزیز دو جهان یوسف در چاه
دلم سوخته از آه نفسهای غریبت
دل من بال کبوتر شده
خاکستر پرپر شده
همراه نسیم سحری
روی پر فطرس معراجنفس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی
به همان صحن و سرایی
که شما زائر آنی و
خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت
پای رکابت ببری تا بشوم کرببلایی
به خدا در هوس دیدن ششگوشه دلم تاب ندارد
نگهم خواب ندارد
قلمم گوشۀ دفتر غزل ناب ندارد
شب من روزن مهتاب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق بیچارهٔ دلدادهٔ دلسوخته ارباب ندارد...
تو کجایی؟ تو کجایی شدهام باز هوایی
شدهام باز هوایی...
گریه کن، گریه و خون گریه کن آری
که هر آن مرثیه را خلق شنیدهست
شما دیدهای آن را و
اگر طاقتتان هست کنون من نفسی
روضه ز مقتل بنویسم
و خودت نیز مدد کن
که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است
به گستردگی ساحل نیل است
و این بحر طویل است
و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است
که این روضهٔ مکشوف لهوف است
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است
و ارباب همه سینهزنان کشتی آرام نجات است
ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است
ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است
ولی حیف هنوزم که هنوز است
حسین بن علی تشنهٔ یار است
و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی
الف قامت او دال و
همه هستی او در کف گودال و
سپس آه که «اَلشّمرُ...»
خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند...»
دلت تاب ندارد به خدا با خبرم
میگذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی
تو خودت کرببلایی
قسمت میدهم آقا به همین روضه
که در مجلس ما نیز بیایی
تو کجایی... تو کجایی...
#سیدحمیدرضا_برقعی
زمین از حجت حق لحظهای خالی نمیماند
و این یعنی کـه باید شاهبیت آخری باشد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
#محمدجواد_منوچهری
#امام_زمان_عج_مناجات
با ناله و آه... ياریات خواهم كرد
تا آخر راه... ياریات خواهم كرد
گر لطف تو شاملم شود بعد از این...
با ترکِ گناه... ياریات خواهم کرد
#سیدمجتبی_شجاع
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#دفن_ابدان_مطهر_شهدای_کربلا
یک جهان روضه و یک ماه محرم داری
آه، آقای غریبم چقدر غم داری
تا ابد هم که بخوانند همه مرثیهات
باز هم روضهی ناخوانده به عالم داری
این همه زائر دلسوختهی خاکت را
از ازل داشتهای، تا به ابد هم داری
روضهخوانهات زیادند، یکی شان قرآن
مطلع فجرِ خدا، سورهی مریم داری
درد دل کن که نماند به دلت چون پدرت
خواهرت هست کنارت، تو که مَحرم داری!
بهترین نوحهی ما هست «غریب مادر»
صاحب روضه بگو -بهتر از این دم داری-؟
تا که نومید نگردد ز درت محتاجی
تو هم انگشت، هم انگشترِ خاتم داری
::
وقت تدفین تو ای شعر غریبی، پسرت
دید در وزن تنت چند هجا کم داری
#محسن_عرب_خالقی
مانند تو کس یارِ دلآرام ندیده
عشقت به تمامیِ تنم تار تنیده
خورشید جهانتاب بُود آینهی تو
چون نقشِ تو را حضرت دلدار کشیده
#عليرضا_داودی
♥️
چه اهمیتی داره دورت چقدر شلوغه؛
وقتی هیچ کدوم قِلِق تورو بلد نیستن...
آدم باید یکیو داشته باشد باشه شعر بلد باشه
مثل جناب #سعدی دلبری کنه:
"چشمت خوش است و بر اثر خواب خوشترست
طعم دهانت از شکر ناب خوشتر است..."
حضرت خیلی اهل دل بودن... 😉💚
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
چه میهمان عزیزی، چراغ روشن کن!
که آمده است به دیدار من غمی دیگر
#سجاد_سامانی
هدایت شده از اشعار "عاصی"
یکی مرا ببرد غزه تا فدا بشوم...
بس است دگر تماشای کشتن اطفال!
چو مادر داغداری که فرزندش...
شده است تکه تکه رفته ام از حال
"عاصی"
🍃🖤🍃🇵🇸🍃😭😭😭
مهرت شده جوشان همه جاحضرت عباس
گلپاره ی نیزارِ وفا حضرت عباس
باخونِ تو در دشت ِ بلا آینه رویید
شه راشده دل ازتوصفاحضرت عباس
ساقی شده خون پیکروگل هاهمه تشنه
نالان چمن لاله چرا حضرت عباس
برده ست ملک رشکِ توای غیرتِ جاوید
درغبطه تمام شهدا حضرت عباس
نام تودر این شهرِ عزاسنبلِ غیرت
عشقت شده حک بر دلِ ماحضرت عباس
آبِ دو جهان حسرتِ لب های تو دارد
ای لعل درخشانِ بقاحضرتِ عباس
بی روی تورخسارِ" جهاندیده" پرازخاک گلزارِجهان دشت ِ عزا حصرتِ عباس
#محمودجهاندیده
اصغرِ من امیدِ بابا بود
غنچه ی بوستانِ زهرا بود
رودِ خشکیده درکویرِ ستم
کوچک اما شبیهِ دریا بود
#محمودجهاندیده
گاهی تن خستهام جلا میخواهد
بیچاره دلم حال و هوا میخواهد
آقا نظری کن به پریشانی من
دلبسته ی تو کرب و بلا میخواهد
#محمد_درّودی
تا میل نباشد به وصال از طرف دوست
سودی نکند حرص و تمنا که تو داری
#سعدی
بی مرزتر از عشقم و بی خانهتر از باد
ای فاتح بیلشکر من خانهات آباد
تا کی بنویسم که تو میآیی و هر بار
قولِ "سرِ خرمن بدهی"، دست مریزاد
حافظ به تمسخر به دلم گفت فلانی
دیری است که دلدار پیامی نفرستاد
دور از تو فقط طعنه خورِ مردمِ شهرم
مجنونم و یک شاعرِ دیوانهی دلشاد
دستم به جدایی برسد، رحم ندارم
بد شد "گذرِ پوست به دبّاغ نیفتاد"
با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما
ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد
تلخ است اگر دوریِ شیرین به خدا شکر
این قرعهی عشق است که افتاده به فرهاد
#آرش_مهدی_پور
"گرفت فال و به من گفت که فراق افتاد
خیال کردم و یک روز اتفاق افتاد
شبیه دانه پی برفی سفید و سرگردان
هوای سرد به من خورد و در اجاق افتاد
به تخته های پر از مهره فکر می کردم
به آتشی که از آن شور و اشتیاق افتاد
کسی نشست کنارم دوباره طاس انداخت
نگفت جفت من است و ندید طاق افتاد
کسی نبود ،کسی که خیال می کردم
کسی که آمد و یک روز اتفاق افتاد
نشست پشت همین پنجره که میبینی
و باغ مثل من از چشم این اتاق افتاد"
#مهری_مهرمنش
بسم الله الرحمن الرحیم
خبر
خبر آمدنت آمده از راه، بيا...
سربزن ازدل يکجمعهیناگاه، بيا!
ماه کامل نشود تا تو نيايی آقا
تا که کامل بشود نيمهی اينماه بيا
عهد بستیم و شکستيم و گذشتی هربار
بازهم با دل آلودهی ما راهبيا
درد ما بیخبریهاست، خودت باخبری
ای تو از درد دل ما همه آگاه، بیا
خواب غفلت شده کار همهی ما بیتو
يوسف قافله يکسر به لب چاه بيا
جمعهها رفت، ولی جمعهی موعود نشد
جمعهها میرود ای جمعهی دلخواه بيا
زنده ماندیم که در روز ظهورش باشیم
آه! ای جان بهلبآمده، کوتاهبیا!
گفت شاعر؛
"خبر آمد، خبری در راه است"
خبر آمدنت آمده از راه، بیا...
#مجتبی_خرسندی
#ماه_آخر
#امام_زمان
از رشته ی حیات ندیدم ضعیف تر
این تار و پود با نَفَس از بین می رود
#عاصی_خراسانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبا ترین تعریف از زن 🌸
دل دریایی من؛ موج فرو خور، زود است
تا به دریا برسی، راهنمایت رود است
تن به این آتش پر فتنه مزن ، اول کار
حاصل سوختن تند و پریشان دود است
شوق پرواز برای تن ما تنها تا
مرزهای قفس ِتنگِ غبار آلوده است
دهنش گل ! که در آغاز سفر گفت به من
هرچه سرمایه در این کار گذاری، سود است
شهر با زلزلهی چشم غزلخوان تو گر
چاره از پیش ندارد ، به یقین نابود است
#حمیدرضا_عرفانیفر
به هوای کوی تو آمدم که رها ز بند هوا شوم
به امید روی تو آمدم که مگر ز تو کامروا شوم
نه رها ز بند هوا شدم نه ز یار کامروا شدم
نه چنان دچار بلا شدم که دگر به فکر دوا شوم
همه روزه روزی من غم است همهی شبم شب ماتم است
نه چنان کمند تو محکم است که امید آنکه رها شوم
نه مرا به خویش دهی رهی نه ز خویشتن دهی آگهی
نه دلالتی و نه همرهی متحیرم به کجا شوم
نه ز سفرهی تو نوالهای نه ز غمزهی تو حوالهای
نه مرا به درد پیالهای کرمی که ز اهل صفا شوم
نه توراست لطف و عنایتی نه مراست قوّت و طاقتی
به کدام شوری و حالتی ، من بینوا به نوا شوم
نه به دلنوازیام آمدی نه به سرفرازیام آمدی
نه به نغمه سازیام آمدی که ز شوق بی سر و پا شوم
نه به حال (مفتقر)ت نظر که زند به سوی تو بال و پر
نه به سرپرستی او گذر که به زیر ظل هما شوم.
#غروی_اصفهانی_کمپانی(مفتقر)
حس می کنم کنار تو از خود فراترم
درگیر چشم های تو باشم رهاترم
تنهایی ام کم از غم دلتنگی تو نیست
من هرچه بی قرارترم ، بی صداترم
گاهی مقابل تو که می ایستم نَرنج
پیش تو از هر آینه بی ادعاترم
قلبی که کنج سینه ی من می زند تویی
من با غمِ تو ، از خودِ تو آشناترم
هر لحظه اتفاق می افتم بدون تو
از مرگ ها و زلزله ها بی هواترم
حالم بد است ، با تو فقط خوب می شوم
خیلی از آن چه فکر کنی مبتلا ترم ...!
#اصغر_معاذی