eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
"گرفت فال و به من گفت که فراق افتاد خیال کردم و یک روز اتفاق افتاد شبیه دانه پ‌ی برفی سفید و سرگردان هوای سرد به من خورد و در اجاق افتاد به تخته های پر از مهره فکر می کردم به آتشی که از آن شور و اشتیاق افتاد کسی نشست کنارم دوباره طاس انداخت نگفت جفت من است و ندید طاق افتاد کسی نبود ،کسی که خیال می کردم کسی که آمد و یک روز اتفاق افتاد نشست پشت همین پنجره که میبینی و باغ مثل من از چشم این اتاق افتاد"
بسم الله الرحمن الرحیم خبر خبر آمدنت آمده از راه، بيا... سربزن ازدل يک‌جمعه‌ی‌ناگاه، بيا! ماه کامل نشود تا تو نيايی آقا تا که کامل بشود نيمه‌ی اين‌ماه بيا عهد بستیم و شکستيم و گذشتی هربار بازهم با دل آلوده‌ی ما راه‌بيا درد ما بی‌خبری‌هاست، خودت باخبری ای تو از درد دل ما همه آگاه، بیا خواب غفلت شده کار همه‌ی ما بی‌تو يوسف قافله يک‌سر به لب چاه بيا جمعه‌ها رفت، ولی جمعه‌ی موعود نشد جمعه‌ها می‌رود ای جمعه‌ی دلخواه بيا زنده ماندیم که در روز ظهورش باشیم آه! ای جان به‌لب‌آمده، کوتاه‌بیا! گفت شاعر؛ "خبر آمد، خبری در راه است" خبر آمدنت آمده از راه، بیا...
از رشته ی حیات ندیدم ضعیف تر این تار و پود با نَفَس از بین می رود
دل دریایی من؛ موج فرو خور، زود است تا به دریا برسی، راهنمایت رود است تن به این آتش پر فتنه مزن ، اول کار حاصل سوختن تند و پریشان دود است شوق پرواز برای تن ما تنها تا مرزهای قفس ِتنگِ غبار آلوده است دهنش گل ! که در آغاز سفر گفت به من هرچه سرمایه در این کار گذاری، سود است شهر با زلزله‌ی چشم غزلخوان تو گر چاره از پیش ندارد ، به یقین نابود است
به هوای کوی تو آمدم که رها ز بند هوا شوم به امید روی تو آمدم که مگر ز تو کامروا شوم نه رها ز بند هوا شدم نه ز یار کامروا شدم نه چنان دچار بلا شدم که دگر به فکر دوا شوم همه روزه روزی من غم است همه‌ی شبم شب ماتم است نه چنان کمند تو محکم است که امید آنکه رها شوم نه مرا به خویش دهی رهی نه ز خویشتن دهی آگهی نه دلالتی و نه همرهی متحیرم به کجا شوم نه ز سفره‌ی تو نواله‌ای نه ز غمزه‌ی تو حواله‌ای نه مرا به درد پیاله‌ای کرمی که ز اهل صفا شوم نه توراست لطف و عنایتی نه مراست قوّت و طاقتی به کدام شوری و حالتی ، من بینوا به نوا شوم نه به دلنوازی‌ام آمدی نه به سرفرازی‌ام آمدی نه به نغمه سازی‌ام آمدی که ز شوق بی سر و پا شوم نه به حال (مفتقر)ت نظر که زند به سوی تو بال و پر نه به سرپرستی او گذر که به زیر ظل هما شوم. (مفتقر)
نیرزد آینه بودن به آن همه تشویش که هر که جلوه فروشد، تو رنگ گردانی
‌ حس می کنم کنار تو از خود فراترم درگیر چشم های تو باشم رهاترم تنهایی ام کم از غم دلتنگی تو نیست من هرچه بی قرارترم ، بی صداترم گاهی مقابل تو که می ایستم نَرنج پیش تو از هر آینه بی ادعاترم قلبی که کنج سینه ی من می زند تویی من با غمِ تو ، از خودِ تو آشناترم هر لحظه اتفاق می افتم بدون تو از مرگ ها و زلزله ها بی هواترم حالم بد است ، با تو فقط خوب می شوم خیلی از آن چه فکر کنی مبتلا ترم ...!
بر‌ دل مانده.mp3
2.81M
پادکست | بَر دِل مانده •||گوینده:آقای‌میر •||شاعر: |□|@AGHAYE_MIR
مگر در ساعت رفتن دلم جا مانده بود اینجا؟ که از پی کفشدارانش مرا خواندند زود اینجا سلامم را که پیش از لب گشودن در جواب آمد؟ دخیلم را چه کس پیش از گره بستن گشود اینجا؟ نمازم را که پیش از بستنِ قامت، امامت کرد؟ دعایم را که پیش از عرض حاجت‌ها شنود اینجا؟ چو خیل زائران خاکی‌اش در آمدوشدها ملک شانه به شانه در فرود و در صعود اینجا ولایت چشمه‌ای دارد که در این خانه باید دید کرامت معدنی دارد که باید آزمود اینجا هدایت کوکبی دارد، از این مشرق شده طالع نبّوت موکبی دارد که می‌آید فرود اینجا تو در بازار دل چشمی مهیّا کن چه می‌دانی به هر آیینه چندین جلوه خواهد رو نمود اینجا؟ تو همّت خواه از این سلطان که در حاجت‌روایی‌ها ازل را تا ابدها نیست رنگِ دیر و زود اینجا..‎ قرار اینجاست، یار اینجاست، کار اینجاست، بار اینجا کرم اینجاست، لطف اینجاست، فضل اینجاست، جود اینجا.. چنان جان‌های پاک انبیا صف بسته بر این در که آدم دارد از خاتم تقاضای ورود اینجا مسیح اینجا، کلیم اینجا، خلیل اینجاست، نوح اینجا شعیب اینجاست، شیث اینجاست، لوط اینجاست، هود اینجا.. منم مور و سلیمان هم به لطفش کرده مهمانم وگرنه من که می‌دانم که جای من نبود اینجا مگر شمعی شوم در گوشه‌ای از این حرم، گریان که جز با اشکِ عجز، آیینه‌ای نتْوان فزود اینجا شفایم می‌دهی با دست‌های روشنت، آنجا به خاکت می‌تپد گل‌های اشکِ من، کبود اینجا.. هزار آیینه آوردم به سودای بهارانش ولی یک غنچه لبخندش مرا از خود ربود اینجا.. خلائق را نسیم روضۀ «دارالسلام» این در ملائک را ز ابواب زمین «باب السجود» اینجا ببین حج تمام اینجا، نماز اینجا، امام اینجا طریقت را عماد اینجا، شریعت را عمود اینجا کلید خانۀ سبزِ بهشتت در کف است ای دل توان در مدح اهل‌البیت اگر بیتی سرود اینجا
هر که با پاکدلان، صبح و مسائی دارد دلش از پرتو اسرار، صفائی دارد
مشڪل از سبڪ عـراقی و خـراسانی نیـست همه با قافیه ی مصیبت دارند