فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشکِ ندامت شستوشو کردم
#شهریار
مرا مپرس که چونی بهر صفت که تو خواهی
مرا مگو که چه نامی بهر لقب که تو خوانی
#سعدی
گفتم چه چاره سازم، با عشقِ چارهسوزت؟
گفتا که چاره آورد این کارها به روزت
گفتم که سوخت جانم، در آتش فراقت
گفتا که کار خامست، باید جفا هنوزت
#فیض_کاشانی
هدایت شده از دیــــار شــعـــر
خدا کند من و تو در کنار هم باشیم
در این خزان پر از غم بهار هم باشیم
اگر که غرق در آشفتگی شدیم، ایکاش
کنار ساحل غمها قرار هم باشیم
همیشه خواستهام از خدا نگاهت را
تو هم بخواه که عمری نگار هم باشیم
بیا غزل بسراییم در ستایش عشق
بیا غزالِ دلم! شهریار هم باشیم
چه خوب میشود ای نازنینِ شیرینم
همیشه همدم و همراه و یار هم باشیم
بیا که راز درون را به بوسه فاش کنیم
و تا ابد من و تو رازدار هم باشیم
جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳
#جواد_محمدی_دهنوی
بی تو قطعا روزهای شاد من بسیار نیست
بعدطوفان چون گذشته زندگی سرشار نیست
عاشقت بودم شکستم را پذیرفتم ولی
مثل جنگی نابرابر فاتحی در کار نیست
گاه تنها اشتباه آدمی وابستگی است
قاب عکس کهنه هرگز جزئی از دیوار نیست
من به تنها ماندن عادت داشتم از ابتدا
رفتنت حالا بجز تکرار یک تکرار نیست
شهر متروکم غریبه از چه میترسانیام
زلزله در شهر ویران حاصلش آوار نیست
#آذر_امامی
اگر که آخرِ این داستان بهم بخورد
خدا نکرده اگر بینمان بهم بخورد
تویی مقصر این قصه چون که رفتنِ تو
سبب شده ست که یک آشیان بهم بخورد
عجیب نیست که طوفان به پا شود وقتی
دو ابرِ غم زده در آسمان به هم بخورد
همیشه عشق چنین ساده شکل میگیرد
دو چشم عاشق اگر ناگهان به هم بخورد
تو خوبِ مطلقی و من بدم؛ چه خواهد شد
اگر تعادل و نظم جهان بهم بخورد
که نظم گیسوی من چون سکوت گندم زار
شبی به دست تو بایک تکان بهم بخورد
صدای خندهی ما در اتاق گم بشود
به یمنِ عشق، دوتا استکان به هم بخورد
#مرضیه_فرمانی
تا بگیرد زندگانیام صفا، گفتم: حسین
با همه بی بند و باری، بارها گفتم: حسین
دستهایم را گرفتی هرکجا خوردم زمین
تا نهادم دست خود را روی پا، گفتم: حسین
اشکهایم را خریدی، خنده دادی جای آن
در میان خندهها و گریهها، گفتم: حسین
هرکه با هر نیّتی خوانده تورا، دادی جواب
گاه با اخلاص و گاهی با ریا گفتم: حسین
گاه در تنهاییام نام تو را ناله زدم
گاه در بزم عزایت بیصدا گفتم: حسین
تا که دیدم نوکرانت یک به یک زائر شدند
ناگهان بغضم شکست و بیهوا گفتم: حسین
"از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین"
اربعین من از وطن تا کربلا گفتم: حسین
حال میخواهی جواب گریههایم را نده_
ابتدا گفتم حسین و انتها گفتم: حسین
#محمدحسن_بیات_لو
راهِ مرا اشاره شو
من به کجا رسیده ام؟
هرچه دویده ام تو را
خسته شدم ، ندیده ام
#مولانا 💚
#ارباب_جانم_حسین❤️
من برات #کربلا را از تو میخواهم #حسین
بغض هر روز مرا بشکن که حالم خوب نیست
در دلم خط خوردگیهایی به جز آشوب نیست
در میان لحظههای بیقرارم ماندهام!
هر چه گویم از خودم یک ذرهام مطلوب نیست
من زِ تیمارم گذشته چینیای بشکستهام
با وجود این شکستنها کسی محبوب نیست
شاد میگویم ولی دیوانی از غم با من است
ساحل چشمان من جز اشک غم مرطوب نیست
خواب میدیدم که در آغوش تو جان میدهم
در خیالم روز و شب چیزی به جز محبوب نیست
#الهه_نودهی