آبادی شعر 🇵🇸
آنچه من آنم تو همان نیستی در دل من سهل و روان نیستی موشم و تو شیر ، ولی شیر جان شیرِ یل و تیز و جوا
تو همانی که منم در پیِ آنم گل من
دلِ نازت بکشم سهل و روانم گل من
تو چو شیری که منم معترفم خوب به آن
تو چو شیری که خورند آن سر نانم گل من
بوزم سوی تو ای دوست چو باد سحری
که منم مثل گلی دست فغانم گل من
چه بدی از منِ عالی تو بدیدی که عزیز
بجز از خوب و نِکویی که ندانم گل من😎
#سید_طباطبایی
﷽
شاعری و عاشقی ...
آداب دارد عشق من...
دلربایی با نگاهی ...
طعنه از اعجاز دارد عشق من...
شب به بیداری گذشت و ...
دل، خوش از این همرهی...
تو تمام جان من ...
تارم برايت ساز دارد عشق من،،،
#ناشناس
ای چراغ دل تاریکم ! از این خانه مرو !
آشنای تو منم، بر در بیگانه مرو !
شمع من باش و بمان! نور ز تو، اشک ز من
جان فشانه تو منم، در بر پروانه مرو !
سوختی جان مرا، آه مکن ! اشک مریز !
از بر عاشق دلداده، غریبانه مرو !
قصه خواهی شد و از یاد جهان خواهی رفت
قهر بیهوده مکن! در دل افسانه مرو !
در کلبه ی من، مهر تویی! ماه تویی !
ای چراغ شب تاریکم، از این خانه مرو !
#معینی_کرمانشاهی
🕯🌺
🖇🌱
مردمان در من و حیرانی من حیرانند
من در آن کس که تو را بیند و حیران
نشود، حیرانم...!
#امیر_خسرو_دهلوی
🖇🌱
یوسف گم گشته باز آمد؟، نیامد حافظا
تازه کنعان ده به ده دنبال یوسف می رود..!
#لاادری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
تو همانی که منم در پیِ آنم گل من
دلِ نازت بکشم سهل و روانم گل من
تو چو شیری که منم معترفم خوب به آن
تو چو شیری که خورم آن سر نانم گل من
بوزم سوی تو ای دوست چو باد سحری
که منم مثل گلی دست فغانم گل من
چه بدی از منِ عالی تو بدیدی که عزیز
بجز از خوب و نِکویی که ندانم گل من😎
#سید_طباطبایی
بند ِ دل ِ من
به لبخندهای تُ بند است
برای دوست داشتنت اما
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم! ...
☘
سر سبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟
افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟
من شور و شر موج و تو سر سختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟
هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی
مغرور، ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟
«تنهایی و رسوایی»، «بی مهری و آزار»
ای عشق، ببین من چه کشیدم تو چه کردی
#فاضل_نظری
🌹🌹🌹
اسرارِ غمش گفتم
در سینہ نگہ دارم؛
رسوایِ جہانم کرد...
این رنگ پریدن ها(:
#مولانا
دیدے آخر با غـزل هایت هوایے شد دلم؟
بعد ازآن شیرین زبانیها چه حالے شد دلم؟
اشتیـاق عـاشقے را در نگاهت خوانده ام
اینچنین درگیـرِ چشمانت فدایے شد دلم
مـن بـه اعجازِ غـزل برقلب ایمان داشتم
باهمین اشعارِتو مسحور و جانے شد دلم
بیت آخر حرفهاے ایـن دلِ در بندِ توست
در هوایِ تـو عجب سر به هوایے شد دلم
مے نویسم این غزل باعشق تقدیم تو باد
خوبِ من درفصلِ بۍباران بهارے شد دلم ...
.
تا بحال از عسل چشم کسی مست شدی!
تا بحال عاشق و دیوانه سر مست شدی!
من همان عاشق و دیوانه وسرمست توام
تو به اندازه ی من پای کسی هرز شدی!
وقتی از خلسه ی آغوش تو برمیگردم
تو هم آشفته ی آن بوسه ی بی مرز شدی؟!!
من که از دوری تو تار دلم میلرزد
تو هم اندازه دلم اینهمه دلتنگ شدی!!؟
هوس خواستنت، مثل هوس شیرین است.
تو بگو عاشق این قلب پر از درد..... شدی.....