eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
بلاتکلیف و بی تابم شبیه تخته ای پاره که از کشتی جدا گشته ست و بر دریا رها مانده
خدایا چادرم را دوست دارم چقدر این باورم را دوست دارم همین چادر که شد میراث زهرا من ارث مادرم را دوست دارم میان این همه دستور قرآن حجاب برترم را دوست دارم حجاب ، پرواز زن بر آسمان است من این بال و پرم را دوست دارم نشسته همچو تاجی بر سر من من این تاج سرم را دوست دارم بدم می آید از چشمان هرزه نگاه شوهرم را دوست دارم که این چادر برایم جان پناه است چقدر این سنگرم را دوست دارم حریم حرمت زن چادر اوست من این صحن حرم را دوست دارم شنیدم که خدا گفت بر ملائک زنان طاهرم را دوست دارم چو با چادر مرا دیده برادر بلند گفت: خواهرم را دوست دارم به مشهد خادمی زن این چنین گفت زنان محترم را دوست دارم عجت چادر به اندامت می آید رضا این دخترم را دوست دارم امام هشتم ما هم بگوید حجاب زائرم را دوست دارم چنین با نفس اماره بجنگم جهاد اکبرم را دوست دارم بدم می آید از مانتوی کوتاه من عفت در برم را دوست دارم قیامت می رسد روز حساب است امید محشرم را دوست دارم نگاه مرد نا محرم چو زهر است از این رو ظاهرم را دوست دارم چنین گفت شوهرم بین قنوتش خدایا دلبرم را دوست دارم خدایا انتخاب من به حق بود حیای همسرم را دوست دارم بگویم بیت اول را در آخر خدایا چادرم را دوست دارم
شب خودش پُرمیکند بغض گلویم بی سبب وای بَرحالی که غم هم پابه پایش میدود
گر به دستانم بیفتد خرمن زلف سیاهت ذکر عشقت را بگویم با دو چشم و روی ماهت
حل کنی مثل نباتی لب من را به لبت تن گذاری به تنم با بدنت شب به شبی
حق نداری به کسی غیر خودم دل بدهی حق قطعی منی لب به لبم لب به لبی
‏مثل دیوار ترک خورده پس از "زلزله" ها گاه دل ها ز سخن های کسی می شکند... سلام شب همگی بخیر ✋🏻
چون کاسه‌ای که پر شدنش بی صدا کند از تو دلـم پر است ولی دم نمی‌زنم
دوستت دارم ولی این را نمی‌گویم به تو گفته بودی بارها اهل تلافی نیستی
صبرکن! یک لحظه، عصرِ جاهلیّت نیست که من نفس دارم، به خاکم می‌سپاری خوب نیست 😐
توجیہ من اینَست دلم مال خودم ‌نیست با قاعده‌ے عشق بخوان فرضیہ‌‌ام را
کُندی ساعات تنهایی برایم کافی است دیگر از جانم چه میخواهند این تقویمها
به تقویـمِ من سالها سرنوشت فقط مهـر و آبان و آذر نوشت سراغــم بیا ای بهــار و بِـبَر مـرا تا خیــابانِ اردیبهشـت
مانند دو فنجان که نشستند به سینی جـــا داشت بـیــــایی و کنـــارم بنِشینی جاداشت که از شاخهٔ خشکیدهٔ دستم با معجــزهٔ عشق، دو تا سیب بچینی من شعرفروش غزل چشم تو هستم تـــو مــاهتــریـن مشتری روی زمیـنـی لیلی شـده ای در ادبیات، اگــرچــــه تو جان منی! جان من از منظر دینی در چایی تـلــخ ِ غــزلــم قند بینـــداز "شیرینِ" غزل باش گلم! خیر ببینی
‍ کمی گم میشوم پیداترم کن چو پیدا می کنی شیداترم کن نگاهت را به دل سنجاق کردم بگیراز من نشان ، رسواترم کن سکوتم را تو بشکن با نگاهت میان شب بیا غوغاترم کن سراغم را بگیر از ماه و ماهی خدایی کرده و دریاترم کن چو حوضی کوچکم ،مهتاب من باش بزرگی کن ! بمان داراترم کن خیالت را چه سرگردانم امشب کمی گم میشوم پیداترم کن
به دنبالِ دعا بودم برایت که شد یک بیتِ پُر احساس پیدا الهی نامِ تو باشد یکی از " چهل " تا در قنوتِ " وِترِ " مولا...!! 🤲
♥️ یک نخی از چـادرت در جوی کوچـه غرق شـد، کوچـه را عطـر گلابِ نابِ کاشان بـرده اسـت ... ❤️
من سربلندِ غیرت خویشم در این مصاف تیغ رقیب، لایقِ بر تن نشستن است! -
حضرت باران! به من بارِ دگر جان می دهی؟ بی‌پناهم...، سرپناهی در خراسان می دهی؟ دست خالی آمدم سویت، ندارم توشه‌ای هرچه می‌خواهم، یقین دارم که آسان می‌دهی من شنیدم، هیچ‌کس از درگهت، نومید نیست، از سرِ خوانِ کریمت، تکه‌ای نان می‌دهی؟ باغِ بی‌برگ و برم، خشکیده در اندوهِ هجر، این کویرِ خشک را، یک جرعه، باران می‌دهی؟ من مریضِ عشقِ شاهنشاهِ طوسم، در تبم، ای که دادی درد، بر ما، حال، درمان می‌دهی؟ طاقتی دیگر ندارد این گدا، بی‌تاب شد... کِی به دردِ هجر، می‌آیی و پایان می‌دهی؟ ای که از پیشش می‌آیی!، جانبِ دریا کجاست؟ آه باران! تشنه‌ام، تشنه...، خراسان می‌دهی؟ 🕯🌺
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم !! _افشین یداللهی 🕯🌺 🦋
‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎჻ᭂ࿐ ر‌وحم بہ ٺو صد نامہ نوشٺ و نفرسٺاد ٺرسید ڪہ دیوانہ ڪنی نامہ‌رسان را ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🌸🌹🌸
دیدنت باعث دلتنگی من خواهد شد بعد هر آمدنت رفتن اگر هست نیا ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🦋🌺🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استکان‌های نگاهم خستگی در می‌کنند چای را وقتی که از چشم خودت دم می‌کنی..
🌱🖇 گفٺ تا امـروز دیدۍ من دلے را بشکنم؟! بغض کردم، خود خورۍ کردم، نگفتم بار ها!.‌.‌.‌
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه بماند بین ما این رازها بینی و بین الله