هاشمی:
بین تو عقل شده باز گلاویز دلم
دور ترین لشگر از همهمه لبریز دلم
،،،،،،،،،،،،،،،،،،
آمده بودی به غنیمت ببری صبر مرا؟
برده ی چشم تو و در پنجه ی چنگیز دلم
،،،،،،،،،،،،،،،
کوک شده بر نُتِ غم،خواسته تقدیر چنین
عشق اسیر است به این ساز دلاویز دلم
،،،،،،،،،،،،
پای محبت که رسد خسروی فرهاد کُشی
عشق که فرمان بدهد فتنه نیانگیز دلم
،،،،،،،،
کاش که نفرین من این بار به سویش نرود
روح پر از درد ،از این محکمه بگریز دلم
،،،،،،،،،،،،،
تا نشود بر سر ویرانه ی من ،عشق خراب
از تو فراری شده ام....شهر بلاخیز دلم
#مرضیه_سادات_هاشمی
پنجه ی پایــیـــز بر روی بـــهــــار افتــــاده بود
روی دسـت باغبـــان خــــون انــــار افتــاده بود
کـــارزار عشق یک شــش ماهــه را سربـــاز کرد
سن و سـال عــاشــقــی از اعتبـــار افتــاده بود
ابتــلایی سخــــت بود و آسـمـان هم تــــار شد
آه آن دم قرعه بر یک شیــرخـــوار افتـاده بود
عرش می لرزید، از چشمِ فلک خـون می چکید
روز سـرخی در مسیـــر روزگـــار افتـــاده بـــود
تیـــر بر حلـــقِ زمان خورد و زمین مبهـوت شد
گوییا چـــرخِ فلــــک از کــار و بــار افتـاده بود
هاج وواج ازاین ستم،خورشید ماتش برده بود
وقــفه ای در گـردش لیـل و نــــهـار افتـاده بود
دم به دم از خشم دندان روی دنـدان می فشرد
انتقــامی آتشیــــن در فــــکـــر نــار افتاده بود
#ناهید_خلفیان
یا سیدالشهداع
نشسته ام که به دردامام گریه کنم
به آن شکسته سر از پشت بام گریه کنم
خدا برای حسین آفرید چشمم را
که از غمش شب و روز و مدام گریه کنم
چه میشود که شب جمعه کربلا بودم
به قتلگاه، و یا در خیام گریه کنم
سلام میدهم اما به یاد لبهایش
همیشه اول هر السلام گریه کنم
به یاد آن بدن پاره پاره میسوزم
به یاد روضه بازار شام گریه کنم
شبیه مادر فرزند مرده میگردم
همینکه بر لب آن تشنه کام گریه کنم
به نذر مادرم آقا قسم غلام توام
به روضه های تو با یک کلام گریه کنم
رضاباقريان
🥀🥀🥀
قهوه که میخوری ..
به من گوش بده !
شاید دیگر با هم قهوه نخوریم و
فرصتی نداشته باشیم،
برای گَپ زدن !
نه از تو چیزی میگویم،
نه از خودم !
ما شمالیترین نقطهی عشقیم !
دو سطرِ حاشیهنویسی شُده با مِداد !
دربارهی چیزی بزرگتر ...
و پاکتر از من و تو
حرف میزنم !
عشق...
شاپرکی آمده از بهشت بود،
بر شانههامان نشست ...
و ما پَراندیمش !
ماهی مطّلایی بود آمده از دریا،
ما لِهاَش کردیم !
ستارهیی آبی بود که سوزاندیمش !
#نزار_قبانی
🌹🌹🌹
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهایی ام در قصد جان بود
خیالش لطف های بی کران کرد
چرا چون لاله خونین دل نباشم
که با ما نرگس او سر گران کرد
که را گویم که با این درد جانسوز
طبیبم قصد جان ناتوان کرد
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صراحی گریه و بربط فغان کرد
صبا گر چاره داری وقت وقت است
که درد اشتیاقم قصد جان کرد
میان مهربانان کی توان گفت
که یار ما چنین گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابرو کمان کرد..
#حافظ
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
حافظ
به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امید درمان داشتم درمانده تر رفتم
تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی
زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم
ندانستم که تو کی آمدی ای دوست کی رفتی
به من تا مژده آوردند من از خود به در رفتم
مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت
بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدر رفتم
به پایت ریختم اشکی و رفتم در گذر از من
ازین ره بر نمی گردم که چون شمع سحر رفتم
تو رشک آفتابی کی به دست سایه می آیی
دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم
#هوشنگ_ابتهاج
قلب من هیچ شبی این همه آرام نبود
ساکت و خسته وافسون شده و رام نبود
مثل قدیسه چنان پاک ومنزه شده بود
که چنین حاجی در کعبه و احرام نبود
ماه روشن که به دریای لبت می تابید
مثل من هیچ کسی تشنه ی این جام نبود
موی پیچیده و چشم سیهی راز آلود
هیچ شعری چو رخت منبع ایهام نبود
با تو تشویش دلم رو به فراموشی رفت
قلب من هیچ شبی این همه آرام نبود..
💞تو نام توبه را بنویس ، امضا کردنش با من
دلت را خانه ما کن، مصفّا کردنش با من
💞به ما دردِ دل افشا کن، مداوا کردنش با من
اگر گم کرده ای ای دل، کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من
💞بیفشان قطره ی اشکی، که من هستم خریدارش
بیاور قطره ای اخلاص، دریا کردنش با من💧
💞اگر درها به رویت بسته شد، دل بر مکن بازآ
در این خانه دق الباب کن، وا کردنش با من
💞به من گو حاجت خود را، اجابت می کنم آنی
طلب کن آنچه می خواهی، مهیّا کردنش با من
💞بیا قبل از وقوع مرگ، روشن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را، جمع و منها کردنش با من
💞چو خوردی روزی امروز ما را، شکر نعمت کن
غم فردا مخور، تأمین فردا کردنش با من
💞اگر عمری گنه کردی، مشو نومید از رحمت
تو نام توبه را بنویس، امضا کردنش با من
کاش می دیدی که بعد از تو چه آمد بر سرم
چون گل سرخم ...ولی...خشکیده ام لای کتاب
ساغر
یک نفر دارد خیالم را به هر سو میکشد
چشم هایش را برایم زیر گیسو میکشد
مانده ام نزدیک تر آیم به او یا بگذرم
نبض شعرم را میان هر هیاهو میکشد
کل دیشب را بیادش چشمهایم شاد بود
خنجر مژگان خود رادارد از رو میکشد
چشم می بندم که شاید گم شود در خاطرم
چشم می بندم دلم پیراهنی بو میکشد
آخرش ماندم چه خواهد کرد او با من ولی
شرط میبندم مرا لطفش به زانو میکشد
🌿🌾🌿🌾🌿🌾
طاقتم طاق شد و از تو نیامد خبری
جگرم آب شد و از تو نیامد خبری
عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند
عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری
🌾🌱🌾🌱