بعد تو در بین کافه میکنم جان بیشتر
میزند آتش مرا رگبار باران بیشتر
از تمام خاطراتی که نبوده بین ما
میزند آتش روانم را زمستان بیشتر
از زبان مردم نا آشنا با درد عشق
میکند زخمی مرا تجویز و درمان بیشتر
دزدکی میبینمت از تونداری خسته ام
میدهد مرد فقیر از دست ایمان بیشتر
در جهان زخمی ترین دل بوده ام از تیغ عشق
میبرد چاقوی هر قصاب از ران بیشتر
بیشتر از خود برای این و آن گفتم غزل
خورده است از جیب صاحبخانه مهمان بیشتر
در فراق لمس دستان محبت بوده است
گریه ام از اشک های پیر کنعان بیشتر
این جوان تاوان فراوان داده اما بوده است
ارزش عاشق شدن در چشمم از جان بیشتر
#حسین_مرادی
بسکه دندان زِ غمِ کوچه نهادم به جگر
جگرم پاره شد و ریخت برون از دهنم
#عاصی_خراسانی
دست سنگین کسی خورد به روی مادر
ولی آنکه شده نیلی رخش ... انگار ، منم
😭😭😭
#رضا_قاسمی
#روضه
خواستم تا که دمی چند ... پریشان باشم
مثل #زینب نفسی بی سر و سامان باشم
هاتفی طعنه زنان گفت :" پریشانی"
..نه ؟!
گوییا خواسته ای "بی سر و سامانی" ... نه؟
چند روزی به لبت آب نباشد... باشد!
مثل زینب نگهت خواب نباشد... باشد!
یا بیا چند صباحی به بیابانها باش
بین انبوه غم و غصه و ماتمها باش
راستی... داغ غم چند برادر دیدی
تا به حالا بدنی پاره و بی سر دیدی؟
فکر کردی که غم زینب ما آسان ست!
عالمی در پی فهم غم او حیران ست
...
تا به حالا شده #طفل_تو_شبی_گم_گردد؟
قلب تو در قفسش غرق تلاطم گردد!
گریه ای کن... به سری زن.... متغیر کن حال
تو و صبر و غم زینب!؟ ... زهی فرض محال
#روح_الله_عمران
با سانسور...
♡••
همه گفتند حسین و جگرم گفت حسن
سینه و دست و سر و چشم ترم گفت حسن...
گوشم از بدو تولد به شما عادت کرد
مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن...
زائرى در وسط صحن غریب الغربا
دید تا گنبد زیبای حرم، گفت حسن...
قاسمت راهی میدان شد و دیدند همه
خواهری موی پریشان ز حرم گفت حسن...
♡••
صدمرده زنده مۍشوداز ذڪرِ یاحَسَن
آقـاے ما معلمـِ عیسۍ بن مَریـمـ است ...
༻
🏴یا حسن بن علی🏴
مــــادرم را رو به من در کــوچـه ها سیـــلی زدند
در حقیقت این جگر از "کوچه"می سوزد نه سم!!!
#ناهید_خلفیان
هر که مست است درین میکده هشیارترست
هر که از بیخبران است خبردار ترست...!
#صائب
رنجِ دانستن دمار از جان انسان میکشد
خوشبهحال بیخیالان، جاهلان، خوش باوران!
#محمدرضا_طاهری
همین شعری که گفتم را بخوان و محتوایش تو
منم آن راه بی پایان که شاید منتهایش تو
ذوقم را میکنی چندین برابر با نگاهت دوست
بگو احسنت صد احسنت چون من مقتدایش تو
#سید_طباطبایی
برکه در خواب خوشش عاشق ماه است ولی
برکه در خاطره ی ماه فقط آینه بود!
#محمد_حسین_نعمتی
شب که سازد غم آغوش تو بیتاب مرا
گر بود فرش ز مخمل نبرد خواب مرا..
#غنی_کشمیری
اینجا فوران زندگی ... آنجا مرگ
مانده است در انتظار انسانها مرگ
یڪ روز به دیدار شما می آیم
این نامه برای زنده ها . امضا مرگ!
#میلاد_عرفان_پور
به روز مرگ هم حتی تفاهم نیست بین ما
که من رختم سفید است و سیاهم را تو میپوشی
#محمود_رضا_خرازی_فرد
هر چند رفته ای و دلم با تو صاف نیست
اینکه هنوز « عشق منی » هم گزاف نیست
گفتم دوباره فاصله ها را رفو کنم
اما چگونه !؟ دره که مثل شکاف نیست
ققنوس وار بعد تو هرشب در آتشم
کوه غمیست اینکه بجا مانده ،« قاف » نیست
فردا اگر خبر برسد بعد رفتنت
در من بمی شکست و فرو ریخت ! لاف نیست
می خوانمت به قصد تقرب به بوسه ای
بوسه ! فقط به نیت قربت خلاف نیست
هر شب به لطف خاطره ها شعر می شوی
در شعر لذتیست که در اعتراف نیست!!!
سید عباس محسن زاده
ایکاش میله و قفسی در میان نبود
دادی نبود! دادرسی در میان نبود
بین تمام رابطه ها "عشق" می نشست
اصلا خیانت و هوسی در میان نبود
رویای شاپرک همه جا عطر غنچه داشت
ترس از وجود ِ "خرمگسی" در میان نبود!
بر آینه ! غباری و گردی نمی نشست
طوفان نبود ؛ خار و خسی در میان نبود
ارگ دلی و گلشن چشمی نمی شکست...
ویرانی ِ بم و طبسی در میان نبود!
با تو چه روزهای قشنگی که داشتم...
آنروزها که پای کسی در میان نبود!
سید عباس محسن زاده
گفتمش بر دل نشاندم ،
تا ابد مهر توورا ...
گفت از دل بهتری خواهم ...
بگفتم ، روی چشم ،،،
#راحم_تبریزی
شب باشد و
غم باشد و تدبیرنباشد
مجنون خبر از لیلی درگیر نباشد
وقتی ڪه خدا هست
چه جاے نگرانی ...!
پابند ڪسی باش ڪه زنجیر نباشد ...
#عباس_جوخواست
همین که تویی اعتبارم ... مرابس
که با تو من از یک تبارم ...مرا بس
همینقدر آدم شناسان مرا هم
بسنجند با تو عیارم ... مرا بس
بجای ِ تمامی ِ کمبودهایم
همین که تو هستی کنارم ...مرا بس
پس از تاختن های سرمای وحشی
_ به گرمی ات امیدوارم ... مرا بس
و هر دم به لبخندهای قشنگ ِ
تو شیرین شود روزگارم ... مرابس
همین که تو هستی و گاهی خودم را
به آغوش تو می سپارم ... مرا بس
پس از رفتنم گاهگاهی ببینم
تو را در کنار مزارم ... مرا بس
دلم طاقت اشکهایت ندارد
بدستت بروبی غبارم ... مرا بس
همین که مرا دوست داری مرا بس
همین که تو را دوست دارم مرا بس
سید عباس محسن زاده
در جوانی تابِ دوری تو را دارم ولی
بی تو بودن ها برایم روزِ پیری مشکل است..
#محمد_شیخی
🌿به شرط آبرو یا جان، قمار عشق کن با ما ...
که ما جز باختن چیزی نمی خواهیم ازین بازی ...!
#فاضل_نظری
در پیش کسی درد دل تنگ نگفتم
خاموشم و چون مرغ شباهنگ نگفتم
مانند فلانی نشدم شاعر دربار
چیزی به جز از ملت و فرهنگ نگفتم
آیینه منم، آب منم، مذهبم عشق است
با شیشه دلان مرثیه ی سنگ نگفتم!
بسیار غزل گفته ام از وحدت دلها
از صلح و صفا گفتم و از جنگ نگفتم!
هرچند که دور از وطنم، خاطره اش سبز
یک بار هم از حسرت افرنگ نگفتم!
گاهی خودم از دست خودم میخورم
افسوس
شعری که به دلها بزند چنگ،نگفتم!
همصحبت من آیینه و چشمه و مهر است
صد شکر که از نقشه و نیرنگ نگفتم
همرنگ خودم هستم و همرنگ شما نه!
از تفرقه بیزارم و از رنگ نگفتم!
فردوس_اعظم