*روضه اربعین 😭😭😭*
*این چند خط آتش به دل میزند قصه اربعین و زینب😭😭😭😭😭😭😭*
😭*چهل روز پی ناقه دویدن*
*چهل روز فقط طعنه و دشنام شنیدن*😭
*چه بگویم؟*😔
*چهل روز اسارت*
*چهل روز جسارت*
*چهل روز غم و غربت و غارت*
*چهل روز پریشانی و حسرت*
*چهل روز مصیبت*
*چه بگویم؟*😭
*چهل روز نه صبری نه قراری*
*نه یک محرم و یاری*
*ز دیاری به دیاری*
*عجب ناقه سواری*😭
*فقط بود سرت بر سر نی قاری زینب*😭
*چه بگویم؟*
*چهل روز تب و شیون و ناله*
*ز خاکستر و دشنام*
*ز هر بام حواله*
*و از شدت اندوه*
*و با خاطر مجروح*
*جگر گوشهی تو کنج خرابه*
*همان آینهی فاطمه*
*جا ماند سه ساله*😭
*چه بگویم؟*😭
*چهل روز فقط شیون و داغ و*
*غم و درد فراق و*
*فراق و ... فراق و ...*
*چه بگویم؟*
*بگویم، کدامین گله ها را؟*😭
*غم فاصله ها را؟*
*تب آبله ها را؟*
*و یا زخم گلوگیر ترین سلسله ها را؟*
*و یا طعنهی بی رحم ترین هلهله ها را؟*
*و یا مرحمت دم به دم حرمله ها را؟*
*چه بگویم؟..دیگه یااباعبدالله چه کردن به آل رسول الله*😭
*امان از دل زینب😭😭😭*
*صلی الله علیک وعلی اهل بیتک😭💔*
*اربعین حسینی تسلیت.*😔🖤
بی رقیه آمـــــــــده زینب به دیدارت حسین!
مهــــــربانی کن به حال خواهر زارت حسین!
من چه می کردم برای دخترت آن نیمه شب؟
در میـــــان تشت آمد راس خونبارت حسین!
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️
اربعین است و دلم باز هوائی شده است
شوروشین است ودلم کرببلایی شده است
ازره دور سلامی نمایید به حسین
نی نوازید که نی نینوایی شده است
#عباس_رئیسی🖤
خــوش بــه حـال آنکه
قـلـبـش مــال تـوســت
حــال و روزشــــ هــــر
نــفــس احــوال توست
خــوش بــه حــال آنـکه
چشـمــانـــش تــویــی
آرزوهــایــش هــمـه
آمـال تــوسـت
🌾🌹🌾🌹🌾💞
رفتی و نوشتی که تو را دوست ندارم
واجب شده هرکس غمِ این نکته بداند؟
ظلم و ستمی کردی و من دم نزدم، پس
بگذار که من هم دهنم بسته بماند!😔💔
اربعین آمد و صد قافله دل بیتاب است
حسرت این همه دل ، قتلگهِ ارباب است
هِله بِیکم به یقین نَغمه ای از جنّت بود
اینچنین لفظ خوشی روی زمین نایاب است
چـایِ سنگـینِ عـراقی چـه گـوارا می شد
گر چه نامِ شَه دین سوز دلِ این آب است
مسجد کوفه خدایا چه تماشایی داشت
اُمّتی تشنهء یک بوسه بر آن محراب است
قبرِ مسلِم که شروعِ غم اَرباب است آه
نزدِ مختار ، دلِ شیعه ولی شاداب است
وای ، ای وای که سَهله چه صفایی دارد
عطرِ نرگس به دلِ صحن و لب هر باب است
سَفَری کـرده ام آغـــاز بیــا همــراهم
چندعمود دگری مانده به آن سرداب است
دست بـر سیـنه سَلامش بدهیـم از
آنجا
شاه ، خود شاهدِ این حرمت و این آداب است
ای صدافسوس که جا ماند ، تَن امّا دل رفت
هیچ دانی که چه چیز آرزویم در خواب است
مُوکبِ حُرّ و حَبیب و اَنَس و اِبراهیم
جابر و جَون و زُهَیر و همهء اصحاب است
هرکه جا ماند ، دلش رفت به سوی دلبر
غم زده با تنِ جا مانده دلِ مهتاب است
روضه ات نیست حسین روزیِ هر نابابی
شکرِ حق قسمتِ این شب پرهء شبتاب است
#عباس_بهمنی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹?🥀🥀🥀🥀
🏴آجرکالله یا مولای یاصاحبالزمان
اربعین است و شما، روضه خوان و اشک آلود ، با قلبی شرحه شرحه و مضطر ، به زیارت جد غریبتان رفتهاید ...
و ما جاماندگان حیرت زده با بضاعتی از اشک و حسرت و بیقراری ، حرم را آه میکشیم ...
حسرت مسیری که هوایش از عطر مسیحایی شما سرشار است و زمینش ، گام های حیدریِ شما را هزار بار بوسه میزند ...
امام زمانم؛ سلام ما و تمنای وصال ما تنهایانِ بیشکیب ِ جامانده را به امام شهیدمان برسان😭💔
دل شده تنگ اذان جان فزای کربلا
با امیدی پشت در آمد گدای کربلا
هرکسی جامانده شد دل را روانه می کند
می شود دل راهی ماتم سرای کربلا
گر کسی در اربعین شد عازم کوی بهشت
با عنایت می شود حاجت روای کربلا
بر مشامش می رسد موکب به موکب بوی سیب
هر زمانی می وزد باد صبای کربلا
یک خیابان بین خورشید و مه اش پل می زند
می شود دل در هوایش مبتلای کربلا
می نشیندگوشه ی صحن و سرایش، تا شود
محو رقص پرچمِ گنبد طلای کربلا
تربتش پاک و مقدّس سجده گاه عالم است
در حریمش می کند جان را فدای کربلا
با نگاهی درد هر درمانده درمان می شود
در طواف مرقد دارالشفای کربلا
قتلگاه و خیمه گاهش ،هم فرات و علقمه
می شود هم ناله با صاحب عزای کربلا
می برد حاجات خود را نزد شاه عالمین
آرزو دارد شهادت در منای کربلا
#بداهه_لیان
-
عمر را سر میکنم با غصههای کربلا
سر به سجده میگذارم بر بلای کربلا
کاسهء چشمم کجا و وسعت دریا کجا؟
رزق چشمم کرده دریا را خدای کربلا
دردهای لاعلاجم را کجا درمان کنم؟
چارهام آنجاست! در دارالشفای کربلا
مسند شاهی به چشم ما گدایان کوچک است
بر سلاطین سلطنت دارد گدای کربلا
بهترین نعمت برای ما قصور و حور نیست
بهترین نعمت تنفس در هوای کربلا
اسم و عنوان را نمیخواهیم دیگر، چون که هست
اسم ما در آسمانها 'مبتلای کربلا'
در قیامت پاسخ حرف ملک یک جمله است:
عمر را سر کردهام با غصههای کربلا
#راجی
روی لب های تو وقتی ردی از لبخند نیست
در وجودم سنگ روی سنگ دیگر بند نیست
اخم هایت را کمی وا کن که تاب آوردنش
در توان شانه های خسته ی الوند نیست
خواجه ی قاجار اگر چشم کسی را کور کرد
قصه اش آنچه مورخ ها به ما گفتند نیست،
خواست تا از چشم زخم دشمنان حفظت کند
خوب می دانست کار آتش و اسپند نیست
آنقدر شیرین زبانی کار دستم داده ای
قند خون از خوردن ِ بیش از نیاز ِ قند نیست
ای تنت شیراز راز آلود فتحت می کنم
گرچه در رگ هام خون پادشاه زند نیست