eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آرام و روان و نرم و سنجیده رَوَد ما ناله کنان و یار نشنیده رود! یک عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم از دل نرود هر آنکه از دیده رود!
گفته بودی که چرا محو تماشای منی آن چنان مات که حتی مژه بر هم نزنی مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
📝مهدی جان ▫️تـــا دلـــم غـــافـــل از آقـــا مـــيــشــود ▫️پــاي مــن ســوي گــنـه وا مـــيــشــود ▫️تـــا مــرا نــفـــســـم بـــه ذلــت مــيـکـشـد ▫️مـــهــدي زهـــراخــجــالــت مـيــکــشــد ▫️کـــار مـــن تـــنــهــا دل آزردن شـــده ▫️کــار مـولـا خــون دل خـــوردن شــده ▫️روز و شــب مـيـگـويـم بــه خــود بــا واهــمــه ▫️مـــن چــه کــردم بـــا عـــزيـــز فــاطـــمــه ┈┈•✾🌿✾•┈┈
یاصاحبالزمان(عج) قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت حتی به قدر ِ نیم نگاهی ببینمت تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت ای کاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود در راهِ جمکران،سرِ راهی ببینمت یا که مُحَرَمی شود و بین کوچه‌ای در حالِ کار ِ نصبِ سیاهی ببینمت آقا خدا نیاوَرَد آن روز را که من سرگرم میشوم به گناهی ببینمت دارم یقین که روز ِ وصالِ تو میرسد ذکر ِ لبم شده که الهی ببینمت 😭😭😭
گیرَم که رُخِ خوبِ تو دَر خواب تَوان دید جایی که خیــٰال ِ تـو بُوَد، خواب که دارد
از عشق و مرام و معرفت آگاه است هرکس که پناهنده به این درگاه است هر کس که شود سائل سلطان نجف از یُمن گدایی به در او شـــــاه است زهراست اگر محور منظومه ی نور خورشید پیمبر است و حیدر ماه است هر کس ز علی و آل او گشته جدا بیراهه گرفته پیش رو گمراه است  هر کس بِکَند چاه برای شـــــــــیعه تا روز ابد خودش تَهِ آن چاه است  تا کور شود هر آنکه نتواند دید در مذهب حق علی ولی الله است : آنڪه ازڪفر در آوردمرا مِهر تو بود همه اش زيرسرتوست مسلمان شدنم سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
گیرَم که رُخِ خوبِ تو دَر خواب تَوان دید جایی که خیــٰال ِ تـو بُوَد، خواب که دارد
شیر بودی... با تمام ادعا رامم شدی تیر مژگانم گمانم توی قلبت جا گرفت ساغر
ڪوچ ڪردم ڪه دلم را به ڪسے نسپارم حس خوبیست ڪه من این همه بے آزارم عشق احساس قشنگیست ولے من شخصا دیدگاهے متفاوت به دو عاشق دارم خوش ندارم به ڪسے قولے و قلبے بدهم ڪه به یک حادثه روزے دل از او بردارم این دلیلیست ڪه در این سفر تنهایے از مسیرے ڪه به عشقے برسد بے زارم
‏ مثل غزل پخته ی سعدی ست نگاهت هر بار مرورش بکنم باز قشنگ است
تهران بدونِ بودنت انگار زندان می شود با تو کویرِ لوت هم مانندِ تهران می شود قلبِ مرا با چشمِ خود هر روز کافر می کنی باز از حیایِ شرقی ات کافر مسلمان می شود جان می دهی بار دگر جان داده را با بوسه ات مردن پس از بوسیدنت، یک کارِ آسان می شود می خندی و از نازِ تو بازارِ بی همتای گل در کسری از یک ثانیه یک جایِ ویران می شود با احتیاطِ بیشتر لب هایِ خود را رنگ کن بیرون که می آیی عسل یکباره ارزان می شود چون دست در مو می کنی، لطفا کمی آرام تر از موج گیسوهایِ تو، هر روز طوفان می شود یک روز می آید که در وصفِ دل آرایی تو این شعر بازی هایِ من در حدِ دیوان می شود
هر سو که رفته‌ام به هوای تو رفته‌ام هر جا که بوده‌ام به خیال تو بوده‌ام ...