تا ببیند دختر همسایه را از راه دور
مثل عاشق پیشه ها چشمک پرانی می کند
من نمیدانم چرا داف قشنگم در محل
اینقدر با جمع ما نامهربانی می کند
این رفیقم لام تا کامی نمی گوید ولی
پیش روی دختران بلبل زبانی می کند
طفل من تا میخورد قدری چغندر یا لبو
پوشکش را گل گلی یا ارغوانی می کند
هر که دربی می رود شش بار در امجدیه
یاد بهزادی و گلهای کلانی می کند
هر که ورزشکار بوده در زمان بچگی
یاد از فوتبال با کفش کتانی می کند
هرکسی در ظاهر از تک همسری تمجید کرد
مطمئنا فکر همسر در نهانی می کند
گندهایی که حسن بر کشور ما میزند
عاقبت این خطه را آشغال دانی می کند
انچنان بر مملکت می تازد این مسئول که
گوییا در معرکه ارابه رانی می کند
شیخ ما از بهر درمان میرود در خارجه
صیغه ای از دختران آلمانی می کند
آن وزیر بی لیاقت دیده ام من جمعه ها
توی ویلای لواسان باغبانی می کند
میبرد اموال مردم را وزیر مختلس
دزدی از اموال مردم ناگهانی می کند
می کند اسفالت اخر او دهانهای همه
جای اسفالت سقف خود را شیروانی می کند
#سید_امیر_مومنی
1398/02/07
سکه های مهربانی را کجا انداختی؟؟
ترشرویی میکنی از اینکه صدجا باختی
صبح ها ای کاش قبل از رفتنت در جان شهر
حسن خُلقت را به روی چهره می انداختی
صبر را سنجاق کردم روی قلب نازکم
با سماور خو گرفتم،کی تو با دل ساختی؟!
تیشه نادانی ات را می زنی برروح عشق
فلسفه یا منطق احساس را نشناختی
بگذریم از این سخنهاکاش میگفتی به من
سکه های مهربانی را کجا انداختی؟!
#پریسامصلح
شرمیست در نگاه ِ من؛ اما هراس نه
کمصحبتم میان شما، کم حواس نه!
چیزے شنیدهام که مهم نیست رفتنت
درخواست میکنم نروی، التماس نه!
از بیستارگیست دلم آسمانے است
من عابری«فلک»زدهام، آس و پاس نه
من میروم، تو باز میآیی، مسیر ِ ما
با هم موازے است ولیکن مماس نه
پیچیده روزگار ِتو ، از دور واضح است ا
از عشق خسته مے شوے اما خلاص نه...!
#کاظم_بهمنی♥️
چه استراحت خوبی است در جوار خودم
خودم برای خودم با خودم کنار خودم
همین دقیقه که این شعر را تمام کنم
از این شلوغِ شما می روم به غار خودم
به سمت هیچ تنم را اشاعه خواهم داد
به گوش او برسانید رهسپار خودم
چه لذتی است که یک صبح سرد پاییزی
کنار پنجره باشم در انتظار خودم
گلی نزد به سرم زندگی اجازه دهید
خودم گلی بگُذارم سر مزار خودم
اگرچه این همه سخت است نازنین بپذیر
دلم به کار تو باشد، سرم به کار خودم
#احسان_افشاری ♥
بهار اندامِ من! این شهر را اردیبهشتی کن
که من برعکسِ شاعرها، به شدت ضدِ پاییزم...
#علیرضا_بدیع
🖇💌
میخرامد غزلی تازه در اندیشه ی ما
شاید آهوی تو رد میشود از بیشه ی ما!
دانه ی سرخ اناریم و نگه داشته اند
دلِ چون سنگِ تو را در دل چون شیشه ی ما
اگر از کشته ی خود نام و نشان میپرسی
عاشقی شیوه ی ما بود و جنون پیشه ی ما!
سرنوشت تو هم ای عشق فراموشی بود
حک نمیکرد اگر نام تو را تیشه ی ما!
ما دو سَرویم در آغوش هم افتاده به خاک
چشم بگشا که گره خورده به هم ریشه ی ما!
.
جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم
گر پرده های عالم در پیش چشم داری
گر چشم دارم آخر چشم از تو بر ندارم
روزی گرم بخوانی از بس که شاد گردم
گر ره بود به آتش ، بیم خطر ندارم
عالم پر است از تو غایب منم ز غفلت
تو حاضری ولیکن، من آن نظر ندارم
━🌺🍃🌸🍃🌺━
تو پر از خاطره ای، داشتنت حق من است
با دل من تو بگو حق خودم را چه کنم؟
دل من هر نفس و لحظه فقط با یادت
می شود شاعر و دیوانه و شیدا چه کنم؟
همه را از دل من عشق تو بیرون کرده
مانده ای در دلم اما تک و تنها چه کنم؟
می سپارم به تو این دغدغه ها را ، اما
تو نباشی ، تو بگو ، با غم دنیا چه کنم؟
خسته ام جز تو دگر از همه چیز و همه کس
تو بگو با دل افسرده لبریز تمنا چه کنم،.....
کافیست جا کنی دل ِتنگ مرا فقط
یک گوشه ای میان ِزمان ِاضافی ات
من راضی ام به مختصری از توجهت
حتی به یک پیام خوش ِتلگرافی ات
#سید_مهدی_نژادهاشمی
🌹🌹🌹
باز آهنگِ جنون می زنی ای تار! امشب
گویمت رازی و در پرده نگهدار امشب
آنچه زان تارِ سرِ زلف کشیدم شب و روز
مو به مو جمله کنم پیش تو اظهار امشب
عشق، همسایۀ دیوار به دیوار جنون
جلوه گر کرده رخش از در و دیوار امشب
هر کجا می نگرم جلوه کند نقشِ نگار
کاش یک بوسه دهد زینهمه رخسار امشب
از فضا بوی دل سوخته ای می آید
تا که شد باز در آن حلقه، گرفتار امشب؟
سوزی و نالۀ بیجا نکنی ای دل زار!
خوب با شمع شدی همدل و همکار امشب
ای بسا شب که به روز تو نشستیم ای شمع!
کاش سوزیم چو پروانه به یکبار امشب
آتش است این نه سخن، بس کن از این قصّه عماد!
ورنه سوزد قلمت دفتر اشعار امشب
#عماد_خراسانی
طاقت ندارم از نگاهت دور باشم
یا پیش هم باشیم و من مجبور باشم...
با من بمان، هر لحظه میافتم به پایت
هر چند در ظاهر، زنی مغرور باشم
وقتی دلت صیاد این دریاست ای کاش
من ماهیِ افتادهای در تور باشم
بگذار با رؤیای وصلت خو بگیرم
حتی اگر یک وصلهی ناجور باشم
آغوش وا کن حرفهایم گفتنی نیست
تا کی فقط در شاعری مشهور باشم؟!
پیراهنم ارزانی چشمان مستت
لطفی ندارد عشق اگر محصور باشم
روزی اگر سهم کسی بودی دعا کن
من کور باشم،
کور باشم،
کور باشم...
#مثنوی
تو تارت را بیاور، من قرارم
تو مژڪَانت و من، این حال زارم
تو ڪَیسو هدیہ ڪن، من رقص در باد
بهارم را تــو بردے، رفتم از یاد
تو جامی از لبت را ، من خمارے
تو لبخندت، به من را میشماارے؟!
بیا چرخی بزن تا مست ڪَردم
ببینی پاے تو ، سرمست دردم
چرا ڪَرماے آغوشت، چرا نیست؟؟
چرا امشب نمیبارد مــرا؟ نیست؟
تو احوالم دڪَرڪَون ڪن به خالی
مپرسم علت آشفتہ حالی
بیا تڪ بوسہ ده ، تا شب بمیرم
ڪہ من در #صبح چشمانت اسیرم
بیا زخم دلم را تازه تر ڪن
به زخمی بیشتر دل را ثمر ڪن
تو تارت را بیاور ، هیچ دیڪَر
خرابم بیشتر ڪن ، #نازدلبــر
#سلام شبتون بهشتی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شهریار یہجورے خستڪَی و درموندڪَی و دلتنڪَی رو بہ قشنڪَی معنا ڪرد کہ بعد از اون هیچڪس هیچوقت نمیتونہ:
بی ☜تــــ♡ـــو
با قافلہے غصہ و غمها چہ ڪنم؟
تار و پودم ، تــــ♡ــــو بڪَو
با دل تنها چہ ڪنم
♡︎🎀♡︎
خواهشی دارم از تو که آسان نیست
هیچ چیز جهان هم ارزان نیست
در جوانی تو سر به راهم کن
دم پیری زمان جبران نیست
رک بگو با من از کلام عمر
در نصیحت فلان و بهمان نیست
نفس اذیت کند چنان بد که
در تقابل ندای شیطان نیست
آنکه در جنگ کشته شد هرگز
با من گیر نفس یکسان نیست
او بمیرد بهشت را بیند
جای من هم سرای خوبان نیست
در نمازی که صبح خواندم هم
یک اثر از نماز ایمان نیست
وضع خیلی خراب و ویران است
باد و طوفان حریف طغیان نیست
ای خدا رحم کن به ما آخر
فرش زندان که جای مهمان نیست
گفته ای شیعیانِ عاشق را
یک عذابم به چشم گریان نیست
#سید_طباطبایی
#بداهه
عاشقی کی واحد اندازهگیری داشته است؟
عشق را قربانی متراژ و مثقالش نکن
#اصغر_عظیمیمهر
(هر دختری که دختر زهرا نمی شود)
هرکس که مثل ام ابیها نمی شود
در وصف همسری شما گفته اند که
هم کفو و هم طراز تو پیدا نمی شود
شکر خدا که راهی دریای قم شدیم
هر قطره ای که راهی دریا نمی شود
باور کنید با همه اوصاف خود بهشت
هرگز شبیه صحن تو زیبا نمی شود
آرامشی که خلق به دنبال آن روند
جز در حریم امن تو معنا نمی شود
گفتند زائر تو زائر زهراست آمدیم
وقتی زیارت مدینه مهیا نمی شود
#یاسر_مسافر
#حضرت_معصومه_س_شهادت
گل باغ پدرت بودی و پر پر نشدی
سوخته در وسط شعله، پسِ در،نشدی
فاطمه بوده ای اما جگری از تو نسوخت
وسط شعله ی آتش پسری از تو نسوخت
گل رویت به خدا لطمه ای از خار ندید
پهلویت از نوک مسمارِ در، آزار ندید
تو گل یاس پدر بوده ای اما نه کبود
روی گلبرگ تنت جای غلافی که نبود
در دل حادثه ها زخم به روی تو نخورد
دست نامحرم بی رحم به روی تو نخورد
هیفده روز قم از داغ تو سرتاسر سوخت
او نود روز غریبانه در آن بستر سوخت
#محمدجواد_مطیع_ها
🍂🍂🍂 حسن ختام 🍂🍂🍂
تا که یاد غم هجر پدرش می افتاد
سختی راه سفر از نظرش می افتاد
تب که می کرد ز تاب و تب زهرا می سوخت
گریه می کرد و چنین پلک ترش می افتاد
تا که ضجه به نماز شب زینب می زد
از نماز شب و اشک سحرش می افتاد
دور او یکسره بودند برادرهایش
چادرش گاه اگر از کمرش می افتاد
بقچهء معجر او شکر خدا دست نخورد
گرچه در کوچه و برزن گذرش می افتاد
کوفه و صحنهء بازار مجسم می شد
هر زمان شاخه گلی دور و برش می افتاد
یاد سرنیزه و آن محمل خونی می کرد
حرف دوری برادر، ز سرش می افتاد
روضه اش بود زبان حال حسین آن وقتی
که به زانو به دو پای پسرش می افتاد
عمه آمد که کمک حال برادر باشد
ولی افسوس شرر بر جگرش می افتاد
حال ارباب که این بود، به زینب چه گذشت
تا که می گفت علی را نبرش می افتاد
یکطرف از بدنش را ز زمین بر می داشت
نه نمی شد! دو سه جای دگرش می افتاد
#رضا_دین_پرور
بی سبب نیست شما جلوه ی اسرار شدی
اولین فاطمه هستی که حرم دار شدی
#یاسین_قاسمی
تو پر از خاطره ای، داشتنت حق من است
با دل من تو بگو حق خودم را چ کنم؟
دل من هر نفس و لحظه فقط با یادت
می شود شاعر و دیوانه و شیدا چ کنم؟
همه را از دل من عشق تو بیرون کرده
مانده ای در دلم اما تک و تنها چ کنم؟
می سپارم ب تو این دغدغه ها را ، اما
تو نباشی ، تو بگو ، با غم دنیا چ کنم؟
خسته ام جز تو دگر از همه چیز و همه کس
تو بگو با دل افسرده لبریز تمنا چ کنم ،،،
هر کجا جامی ز عشق آمد... بدستت نوش کن...
هــر که میگوید سخن از مهــربانی گوش کن...
قلـب عاشق بوستان پُـر گُل و پُر آرزوســت...
تا توانی گرد این گلشن بگرد و بوش کن...
بی تعلق از مسیر زندگی باید گذشت...
از می آزادگی جان و دلت مدهوش کن...
عشق در دامن هستی روح و جان زندگیست...
دل اگر داری دلت را عاشق پر جوش کن...
زندگی لیلاست این معشوقه را از خود بساز
شادی و شور و شر و بار غمش بر دوش کن...