eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
با همین دست ، به دستان تو عادت كردم  این گناه ست ولی جان تو عادت كردم جا برای تن گنجشك زیادست اما  به درختان خیابان تو عادت كردم ..
"دیدم که برنگشتی ناچار گریه کردم" در حسرت لبانت ای یار گریه کردم حتی محل نکردی بر شعر من ز چشمت... زین بی محلی تو بسیار گریه کردم! "عاصی" 🌹💔
گونه و ناز چال تو ، آن لب بی مثال تو خواب من است تا به صبح عشق تو و وصال تو گر چه ندیده ام تو را دست مرا گرفته است... آن نفس بهشتی و چهره چون خیال تو بوسه من به هر لبت داغ تر از مس مذاب منتظرم که بشنوم از دو لب تو حال تو "عاصی" 🌹❤️
گر با غم عشــــق سازگار آید دل بر مرکب آرزو ســـوار آید دل گر دل نبود کجا وطن سازد عشق ور عشــق نباشد به چه کار آید دل
جان، بی‌جمالِ جانان ميل جهان ندارد... 🌸 🌸 🍂🌸🍃
یک مرحله از سیر جنون نیز خموشی‌ست بگذار بگویند که مجنون تو لال است...
از مشهد الرضا به نجف می‌توان رسید وقتی نگاه ضامن آهو مدد کند..
با لطف رضا همیشه درمان شده ام از کفر در آمده مسلمان شده ام جز دست محبتش مرا دارو نیست عمریست گرفتار خراسان شده ام
در خراباتِ دلم خانه ی آبادی هست تا که بر روی زمین صحن گوهرشادی هست
ها کرد و نوشت روی شیشه: مقصد گنبد...گنبد...همیشه ...گنبد...گنبد غصـّه... یعنی قطارِ مشهد_تهران شادی... یعنی قطارِ تهران_مشهد
. چاره‌ی من کن و مگذار که بیچاره شوم سرِ خود گیرم و از کوی تو آواره شوم
منم كه ديده به ديدار دوست كردم باز چه شكر گويمت ای كارساز بنده نواز
حالم چنان بد است که تنها علاج من در نسخه های پنجره فولاد مشهد است
دلم هواے حرم ڪرده اسٺ ميدانے ... دلم هواے دو رڪعٺ نماز بالا سر ... دلتنڳ_حریمـ_رضا ☘🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
پروانه پرش سوخت ولی آبرویش شد ما هم دلمان سوخته،این کم خبری نیست
یڪباره دلم رفت خراسان آقا در صحن پر از دعا و باران آقا باید بزنم دست توسّل به جواد یادم بڪند به حقٌ قرآن " آقا"
بنشین رفیق تا کمی درد دل کنیم
یک قطره اشک گرم به صد دل برابرست
تو پیشم هستی اما من، به دنبال تو می گردم تویی دارو، تویی درمان، تویی آرامش دردم نگاهت را نگیر از کلبه ی احساس من هرگز که بی تو برف می بارد، نباشی می شود سردم صدایم کن که برگردم، بگو همواره اینجایم تمام لحظه هایم را، برای تو دعا کردم اگر رفتم نگو باید خودش چون رفته برگردد نوازش کن، بیا تا با غرورم ، باز برگردم برایت هدیه آوردم، همه دار و ندارم را برای تو، دلم را عاشق و دیوانه آوردم
هزاران بیت نذری در میان عاشقان دم کن و با ذکر غزل از حجم این دلشوره ها کم کن بخوان امن یجیب و چشم هایت را ببند آرام خودت را رو به ایوانِ طلای او مجسم کن
چپ را به راست می برد و راست را به چپ آیینه هم چو پاک ببینی منافق است
الحذر از ساز و آوازی که باشد بی اثر ساز باید ناخنی بر دل زند آواز هم ...
گرمی لبخند از آواز بنان برداشته چشم از فیروزه‌های اصفهان برداشته حس معصوم نگاه غرق در اعجاز را از دعاهای مفاتیح الجنان برداشته بعدها هرکس بخواند نقلی از زیباییش از غزل‌های من آتش به جان برداشته عشق مدت‌هاست این روح سراسر درد را برده بر بام جنون و نردبان برداشته فکر کن گنجشک باشی و ببینی گردباد جفت معصوم تو را از آشیان برداشته بشکند دستش گلم هرکس تو را از من گرفت کیسه باروت از ستارخان برداشته
«تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد» ابرِ چشمِ ترِ عاشق ز چه رو میبارد؟ میزند حلقه به در پستچی بیچاره وه که عشق تو برای همه گل می‌کارد بین هر شعر جدیدم دو هجا فاصله است چون قلم؛ عشق تو را قافیه می پندارد عقل و دل بر سر جنگند و جدال؛ از آنکه عقل اینبار تو را معرکه می انگارد قلب بیچاره که هنگیده و مبهوت شده لنگ خود را جلوی عقل کجا بگذارد؟؟!! آخر شعر پر از پرت و پلا میگردد تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی به مردان در خانه ات به آن زن ذلیلان فرزانه ات... شعرخوانی در محضر حضرت عشق