eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یک تریلی شعر گفتم ماند در پستوی دل بی وفا یک بار یک شعر مرا از رو بخوان
یعقوب را که غصه ی یوسف شکست و تو داری برای چند نفر گریه می کنی ...؟! ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
پاییز در کنار تو یک چیز دیگریست حس قشنگ دیدن تو فصل بهتریست
هر گاه یک نگاه به بیگانه می‌کنی خون مرا دوباره به پیمانه می‌کنی ای آنکه دست بر سر من می‌کشی! بگو فردا دوباره موی که را شانه می‌کنی؟ گفتی به من نصیحت دیوانه‌گان مکن باشد، ولی نصیحت دیوانه می‌کنی ای عشق سنگدل که به آیینه سر زدی در سینه‌ی شکسته دلان خانه می‌کنی؟ بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت چون رنگ رخنه در پر پروانه می‌کنی عشق است و گفته‌اند که یک قصه بیش نیست این قصه را به مرگ خود افسانه می‌کنی
چه ڪردے مهربان من ڪه با طوفان نمی‌لرزد دلے ڪه پیش از این می‌شد تڪانش داد با آهی .
در کلاسِ چشم سید هرکه دانشجو شود ترمها را پاس خواهد کرد در هفتاد سال
شُکوه دارم و شِکوه از این جهان مثل چهل ستون شلوغی که از درون تنهاست در مسیر اصفهان جای شما خالی
فارغُ التحصیلِ چشمانت شُدن، شد آرزو روز دانشجوست امّا در دبستان مانده ام... سیدشهرام علیزاده
در آتش‌کَده‌یِ آذَر ،قلب‌ها هَرگز نمی‌سوزَد شُعله‌های عشق ،در اِنتهای پائیز یَخ می‌زَد
ای بر پدرت پاییز ، اینقدر نسوزانم از دوری و غم سرریز،اینقدر نسوزانم هی بارش بارانت هی داغ نبودن هاش از بی کسی ام لبریز ، اینقدر نسوزانم
بے‌ ڪیمیاے مستـــــے تبدیل ِ غم مــــحال است .... ےا مے حلال فرما یا غـــــــم حــــرام گـــــردان..❈
بر در دانشکده‌ای رفتم دوش ، دیدم دوهزار لیسانسه‌ی کوزه به دوش ! هر یک به زبان حال با من گفتند : این کوزه بگیر و مدرکت بنداز توش !