eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شبی کاش جانم به لب‌های تو می‌رسید..!
مثل شیرین که فرو خفته درآغوش کسی ناله ی تیشه ی بی حاصل یک فرهادم
من پذیرفتم شکست خویش را پندهای عقل دوراندیش را من پذیرفتم که عشق افسانه است... این دل درد آشنا دیوانه است  میروم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم  میروم از رفتن من شاد باش..  از عذاب دیدنم آزاد باش! گرچه تو تنهاتر از من می‌شوی آرزو دارم شبی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را.. تلخی برخوردهای سرد را...  آرزو دارم خدا شادت کند بعد شادی تشنه ی نامم کند!  آرزو دارم شبی سردت کند بعد آن شب همدم دردت کند تا بفهمی با دلم بد کرده ای(: با وجود احتیاج دست مرا رد کرده ای..(: می‌رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی... می‌رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی....! می رسد روزی که تنها در کنار عکس من...  نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی....!(:
شیوه‌ی خوش‌منظران، چهره نشان دادن است شیوه‌ی اهل نظر، دیدن و جان دادن است
بسیار دست و پا مزن ای دل به زلف یار تسلیم شو که رشته ی صیاد محکم است
ْْْ ْْْ شاید از آشفتگی های دلم یادش دهد ای صبا آشفته تر کن زلف محبوب مرا
با وجود آنکه آتش زد مرا در جان و دل دل نمی خواهد که سویش دود آهی بگذرد..
پلکی بزنی شعر مرا رزق دهی رزق خشکید همین یک هنرم پلک بزن پلک
سلاااااااام ظهرتون بخیر🌺🌺🌺🌺
چشمه‌ی شعرِ من از چشم تو سرچشمه گرفت دو سه بیتی ز غزل مانده، فقط پلک نــــــزن
به جانِ تو برای تو، به هر دری زدم، نشد قسم به آن خدای تو، به هر دری زدم، نشد چو مرغِ عاشقی که در قفس اسیر می شود همیشه در هوای تو، به هر دری زدم، نشد قسم به اشکهای من که می چکد ز دوریت به شوقِ خنده های تو، به هر دری زدم، نشد هزار بار آمدم به قصدِ دیدنِ رخت که دل کنم فدای تو، به هر دری زدم، نشد قسم به بغضِ مانده در گلوی شعرهای من به خاطرِ رضای تو، به هر دری زدم، نشد قرارشد ادا کنم وفای خویش را به تو به حرمتِ وفای تو، به هر دری زدم، نشد دلم گرفته از سکوتِ سرد خویش و آمدم که بشنوم صدای تو، به هر دری زدم، نشد دلی که در میانِ سینه می تپد، قرار شد فدا کنم به پای تو، به هر دری زدم، نشد دوباره راه عشق را ز نو شروع میکنم اگرچه از برای تو، به هر دری زدم، نشد ‌ ┅═•❃❤️❃•═┅
از دلم دوری نکن عاشق چشمان زیبایت منم کو به کو دنبال تو سرگشته و حیران منم همچو دیوانی پر از شعر های عاشقی لابه لای بیت هایش آن شاعر تنها منم چشم هایم تا سحر روح و دل من تا به صبح خالق رویای تو ، محکوم به بیداری منم تکه های قلب مرا جمع کن از زیر پا آنکه جان بعد تو ، جانِ جانانم منم