eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
«به غیر از من اگر آمد کسی و عشق تعارف کرد بگو اسم مرا.. یعنی: گدای بهتری دارم» حامد عسکری
خنده‌های عیش ما جز خودفراموشی نبود این هم از مستی که فرمودی، بگو شادی کجاست؟ ...
بایست! قوت زانوی دیگران مطلب به غیر بازوی خویش از کسی امان مطلب!
دل بیچاره‌ے ما خواست دخیلے باشد بر ضریحے ڪه پُر از پنجره بود؛ اما نیست
رقصان و سبکبار، نسیمی شاید؟ باغ گل یاس خوش شمیمی شاید؟ خندانی و شادی و غم نانت نیست خوشبختی طهران قدیمی شاید؟
گرگ است نه والله که یک روبه گیج است با اینکه رخ موز گرفته است هویج است حرفی نزد از نطفه مولای خودش چون یک شهر در آن واقعه شوم بسیج است
گرگ گیجی روی منبر می رود ذات بد شد آشکار از لطف حق
با آل علی (ع)..... هرکس به رهِ حق نسپارد هنرش را زود است به بیراهه ببیند ضررش را آنکس که به ناحق بکندقامت خود راست آماده کند بهر شکستن کمرش را هرکس که به حقانیت حق بکند شک توضیح دهد ذات پر اما اگرش را از پوزه ی سگ لطمه به دریا نرسد هیچ کاهش ندهد قیمت در و گهرش را این گرگ شده گیج چو مانند امامش دنبال پدر چرخ زده دور و برش را تا بین کسانی که نمودند تجاوز شاید بشناسد به طریقی پدرش را «با آل علی هرکه درافتاد ور افتاد» هرچند کسی هیچ ندارد جگرش را آنکس که به یاوه دهن خویش کند باز زود است سفیری برساندخبرش را احمدرفیعی وردنجانی
حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست آه از این درد که جز مرگ منش درمان نیست این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر انتظار مددی از کرم باران نیست به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت آن خطا را به حقیقت کم از این تاوان نیست این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست رنج دیرینه انسان به مداوا نرسید علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست صبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد هر تنک حوصله را طاقت این طوفان نیست سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست...
 ‌ از فتوحاتت بگویم: شهرها، اقلیم ها پر شد از وابسته ها، درمانده ها، تسلیم ها شاعران توصیف ها کردند از چشمت، ولی آنچه من دیدم فراتر بوده از تفهیم ها دل ببندم، دین و دنیایم؛ نبندم، هستی ام شیخ صنعانم که می ترسم از این تصمیم ها سهمم از زیبایی‌ات تنها تماشا کردن است کشوری هستم که گیرافتاده در تحریم‌ها کُندی ساعات تنهایی برایم کافی است دیگر از جانم چه می‌خواهند این تقویم ها؟! ‌ حسین دهلوی
چو تو آمدی، مرا بس که حدیث خویش گفتم چو تو ایستاده باشی، ادب آن که من بیفتم تو اگر چنین لطیف از در بوستان درآیی، گل سرخ شرم دارد که "چرا همی‌شکفتم؟!" چو به منتها رسد گل، برود قرار بلبل همه خلق را خبر شد غم دل که می‌نهفتم به امید آن که جایی قدمی نهاده باشی، همه خاک‌های شیراز به دیدگان برفتم ز هزار خون سعدی بحلند بندگانت تو بگوی تا بریزند و بگو که "من نگفتم!"
کجا جدا شوم از تو که بعد از آن تو نباشی کسی که داده مرا از خودم امان، تو نباشی کجای زندگیم دست می دهد که به تلخی گریزم از تو وآغوش مهربان، تو نباشی کجای گریه بخندم، کجای خنده بگریم که پشت گریه و لبخند، توامان تو نباشی کدام قصه بسازم که بی تو رنگ نبازد کدام شعر بخوانم که در دهان تو نباشی به رغم عشق من و تو، سپاه بد دلی و شک هزار جهد بکردند در جهان، تو نباشی تو را اگر چه نمی یابمت ، هنوز برآنم که در مکان تو نگنجی که در زمان تو نباشی هزار چشم تو از هر کجاست خیره به سویم کجا نگاه کنم من که این و آن تو نباشی