eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه شاعران آواره ی شعرند اما من به دنبال توام!وقتی تو باشی شعر می آید...
از شفای درد پشت پنجره فهمیده ام نرم شد از اشک زائرها دل فولادها
شمس تبریزی ، اگر در دل مولانا بود در دل ما به جز از « شمس خراسانی (ع) » نیست 🤚❤️
شعری که "دوست" نشنوَدَش عاشقانه نیست عمری گرفته ایم فقط، وقت "عشق" را...
اول تو ببین حالم بعداً برو افشا کن یا عذر بخواه از من یا یکسره حاشا کن ایول به تو ای بانو این سهم من از شب هاست تنها شده ام تنها برخیز و تماشا کن یک قصهٔ غمگینم یک غصهٔ سربسته چون کشور عثمانی تعبیر به پاشا کن خندید به اشعارم من بغض و غم و آهم این شعر و غزل ها را یک دفتر انشا کن
صد ازرق شامی را کردی به درک واصل از رقه و درعا ها تا حمص و حلب موصل آزاد شود روزی هر شهر فلسطینی گفتی بخدا حرفت روزی بشود حاصل هم قاسم عاشورا هم قاسم کرمانی کردند شجاعت ها رفتند به مِیدانی از امر ولی باید طاعت سر طاعت کرد در راه حسینی و در مکتب ایمانی اسلام شود حاکم در کشور جمهوری با مرد خمینی یا با یار خراسانی ادامه دارد....
صد نامه نوشتم من یک نامه نمیخوانی گفتم که بمان در دل گفتی که نمی مانی گر میل بریدن داری بال پریدن هست چون هد هد زیبایی در ملک سلیمانی بیهوده نمان اینجا پرواز نما آزاد تفسیر که میخوانی از آیه چه میدانی
گیرم که طول زندگی ات را ابد کنی ‏خود را وحید و واحد و فرد و احد کنی ‏هفت آسمان و اوج فلک را که رد کنی ‏قَدَّت نمیرسد که علی را رصد کنی..✋ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾•
گفتم : چه خبر؟! حافظ افسرده به من گفت: ریپورتم و با هیچ کسم میل سخن نیست😫
آشیانِ منِ بیچاره اگر سوخت چه باک؟ فکرِ ویران شدنِ خانه‌ی صیاد کنید...
صد نامه نوشتم من یک نامه نمیخوانی گفتم که بمان در دل گفتی که نمی مانی گر میل بریدن داری بال پریدن هست چون هد هد زیبایی در ملک سلیمانی بیهوده نمان اینجا پرواز نما آزاد در قلب خراب من یک عمر به زندانی زرتشت و مسیحی یا در دین کلیمی ها دنبال حقیقت رو دنبال مسلمانی والیل اذا تغشی شب هم قسمی دارد تفسیر نمیخوانم از آیه چه میدانی هم سرد و غم انگیزم هم آذر پاییزم یکرنگ سفید و یخ چون برف زمستانی
ابر بی‌تابم در اوج آسمانِ بی‌کسی شوق دیدار تو را دارم که می‌شوم...
دلتنگ‌ترين منظره در عالم پرواز ‏مرغی‌ست که در کنج قفس بال گشوده‌ست ‏
فراموشم مکن، هرچند می‌دانم پس از مردن قفس از یاد خواهد برد آواز قناری را...
زهرا نرو که حاجت یک طایفه رواست اصلا علی بدون شما لشکرش کجاست؟
. سودای عشق خوبان از سربدر کن، ای دل در کوی نیک نامی لختی گذر کن، ای دل دنیی و دین و دانش در کار عشق کردی زین کار غصه بینی، کار دگر کن، ای دل...
آشفتگان عشقت، گیرم که جمع گردند جمع ازکجا توان کرد، دل‌‌های پاره‌‌پاره؟ ‌
گفتم به بلبلی که علاج فراق چیست؟ از شاخ گل به خاک فتاد و تپید و مرد..
ما مشٖقِ غمِ عشقِ تو را خوش ننوشتیم اما تـو بکـش خـط بـه خـطای همه ی ما فاضل نظری
گفتند این قبیــلہ گره باز مۍڪنند چہ باز ڪردنۍ ڪہ گرفتارتر شدیمـ؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت حتی به قدر ِ نیم نگاهی ببینمت تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت ای کاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود در راهِ جمکران،سرِ راهی ببینمت یا که مُحَرَمی شود و بین کوچه‌ای در حالِ کار ِ نصبِ سیاهی ببینمت آقا خدا نیاوَرَد آن روز را که من سرگرم میشوم به گناهی ببینمت دارم یقین که روز ِ وصالِ تو میرسد ذکر ِ لبم شده که الهی ببینمت 😭😭😭
عجیب خستہ ام از روزهای غرق گناه سه شنبہ ها دل من حالِ جمکران دارد
از شکست ما صدای شکوه نتوان یافتن شیشه اینجا می‌گشاید لب به تحسین ، سنگ را
دانا نبود از هنر خویش برومند از میوه ی خود بهر محال است شجر را
از همان جاکه رسد درد همان جاست دوا
خنده بر بخت زنم یا به وفاداریِ دوست ؟ گریه بر خویش کنم یا به گرفتاریِ دل ؟
ناز -با لحن زیر و بم- داری باز گفتی که دوستم داری از سر سادگی ندانستم سر جور و سر ستم داری تو هم آری دل مرا بشکن مگر از دیگران چه کم داری تو بیا و سر از تنم بردار بیش از این حق به گردنم داری! من سراسیمه می شوم تو بخند تا تو داری مرا، چه غم داری؟ راستی چیز حیرت انگیزی است این دل آدمی... تو هم داری؟!  
. محبوبِ من!- دریغ- نمی دانی هرگز مرا به سوی تو راهی نیست حاصل ز بیقراری و مشتاقی غیر از نگاه ِ گاه به گاهی نیست
آمدن در خواب و ماندن در خیالم آیه نیست آمدی ای با وفا اما چرا یک سایه نیست در کنارت آدمی را دیده ام تأیید کن این پسر هرگز همان همسایه نیست پس چرا ساکت شدی حرفی بزن آرام جان پس بگو این فکرها در ذهن من بی پایه نیست با کنایات و عبارات قصارت آشنام خوب میدانی تو هم این عشق چون آرایه نیست منصرف گشتم نخواهم گفت شعرِ دیگری این غزل سرمایه ام گفتی غزل سرمایه نیست پاره های پیکری پیر و پر از پروانه گفت سادگی در زندگی بی نقش و بی پیرایه نیست