دلم، از بوسهات،،، گلپونهی خرداد میخواهد
ز خورشیدِ تنت،،گرمایِ چون مرداد میخواهد
دو چشمم مستِ از چشمت،،نگاهم گرمِ ابرویت
دلم نوشیده از پیمانهات،،،، فریاد میخواهد
نفس دلتنگو بغضآلوده،چشمم خیره بر دفتر
قلم،،، بغضِ گلو را از قفس آزاد میخواهد
سر انگشتِ خیال از سازهای تار گیسویت
دف و تار و رباب و نغمههایی شاد میخواهد
نفسهایم،،، لبم، چشمم، نگاهم،،،آه،،،آغوشم
تو را در دستهایم،،،هر چه بادا باد میخواهد
دلم لرزیده از غم،، سقف و دیوارش ترک خورده
ولی در کشورش عشق تو را آباد میخواهد
تو سهمم نیستی، میدانم اما بعد مرگم،،دل
دمی یا لحظهای از خاطراتت، یاد میخواهد
#مجتبے_خوش زبان
بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود؛
ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیده ام...
| #حميدرضا_برقعى |
میان سینهی ما آتشی به نام دل است
که یادگار گرانمایهای ز دلبر ماست!...
#مشیری
یک لب بده به من که لبم تیر میکشد
عشقت مرا به آتش و زنجیر میکشد
یک لب بده دوباره که در حسرت لبت
تب آتشی براین دل غمگیر می کشد
چون آهویی که از همه مردم گریخته
خود را به زیر سایهی یک شیر می کشد
این بوسه ها که می چشی از قندهار لب
آخر تو را به قله ی پامیر می کشد
این لحظه های داغ هوس خیز عاشقی
ما را به یک جنون نفس گیر می کشد
بر روی بوم نرم تنم دست های تو
یک چشمه زلال سرازیر می کشد
حاشا که شیخ، از شب ما با خبر شود
کار من و تو باز به تعزیر می کشد...
خوشی یعنی که معشوقت خودش اهل قلم باشد
وکیل و قاضی شعرت، و گاهی متهم باشد
طبیب قلب بیمارت دوای درد بی درمان
صدای خنده هایش پاد زهر هرچه سم باشد
بگویی خسته ام ،میل زیارت کرده ام امشب
بگوید پایه ام عشقم، قرار ما حرم باشد
بگویی دوستت دارم،بگوید بیشتر، یک آن
بغل وا کرده وپاییز در باران نم باشد
تصور کن بهشتی را که وصفش رفته در قرآن
میان چشم و آغوش و لبانش گرد هم باشد
چه می خواهد از این دنیا به غیر از ساغری از می
کسی که همدمش زیبا و پاک و هم قسم باشد
#محمدجواد_منوچهری
به مهمانی ما هرگاه آمد صبحدم شادی
شبیخون زد شباهنگام غم در جشن دامادی
به گرگستان گذار روستا افتاد یا انگار
به جای بره آن شب گرگ می زایید آبادی
صدای ضجه ی ما را ده بالا نمی فهمد
گلوی پاره را آخر کجا یارای فریادی؟
گرفتاریم در سلول تنهایی و می جنگیم
به نام عشق در اندیشه و رویای آزادی
شبان مست و دِه در خون و پاییزی چنین نکبت
کجا!؟ کی!؟ کعبه ی آمال ما برداشت ایرادی
سراغ از حال ما باید بگیری عشق و می دانم
تو آخر می رسی از راه و در راه است آبادی
#محمدجواد_منوچهری
هی می رویم و جاده به جایی نمیرسد
قولی که عشق داده به جایی نمیرسد!
#حسین_طاهری♥️
لبخند تو عشق است ولی با همگان نه ...
با ما به از این باش ولی با دگران نه ...!
رسوایی راز دلت از چشم تو پیداست ...
خواندم ز دلت آری و گفتی به زبان نه ...
زیبایی هر عشق ؛ به بی نام و نشانیست
ما طالب عشقیم ؛ ولی نام و نشان نه ...
میخواستم آتش بزنم شهر غزل را ...
وقتی سخن عشق تو آمد به میان نه ...
حالا که قرار است به دست تو بمیرم ...
خنجر بزن ای دوست ؛ ولی زخم زبان نه......🌹🌹
چه اشتیاقی و شوری، که من چکاوک لالم
پر از چکامه ی نابم ولی چه جای مجالم
ترانه ام که نشستم در انتظار ترنّم
به رغم بی پر و بالی، هُمای اوج خیالم
تو را به خواهش خُنیای ناشنیده، نگاهی
که لا اقل دو سه آهی به جای نغمه بنالم
تو را به ناز مضامین ناسروده، صوابی
به قدر خرده جوابی به کاسه های سؤالم
الا مُقلّب الابصارِ والقلوب، چه می شد
تحوّلی بچشانی به حالِ رو به زوالم
چه زجرها "منِ" رامَم، کشید از "منِ" یاغی
چنانکه از "دل سنگم" بُرید "قلب زلالم"
زمانه عرصهٔ جنگ است، جنگ بین "من" و "من"
نبرد باطن"هند" و ضمیر "حمزه" خصالم
اگرچه روی سیاهم کِشد به صورت "وحشی"
قسم به "رحم محمّد" ، غلام حیدر و آلم
«محمدحسین رشیدی»
۱۷ فروردین ۱۴۰۰
؏ـاشق ڪہ شـدۍ ؛
شـعر شود خنجر تیزۍ ..
گـٰاهـے بدرد ،
گـٰاهـے شِڪافد جگـرٺ را ! ؛🌿''
اصلاً چرا دروغ؟ همین پیش پای تو
گفتم که یک غزل بنویسم برای تو
احساس میکنم که کمی پیرتر شدم
احساس میکنم که شدم مبتلای تو
برگرد و هرچقدر دلت خواست، بد بگو
دل میدهم دوباره به طعم صدای تو
از قول من بگو به دلت نرمتر شود
بیفایدهست اینهمه دوری، فدای تو!
دریای من! به ابر سپردم بیاورد
یک آسمان بهانهی باران برای تو
ناقابل است، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو...
#ناصر_حامدی
رفته ام گرچه دلم منتظر «برگرد» ست
چقدَر صبر از این زاویه اش نامرد ست
دست های تو زده طعنه به دیواری كه
هر چه كردم بشود گرم كماكان سرد ست
موی مشكی تو را دیده ام و بعد از آن
همه جا صحبت از این شبزده ی شبگرد ست
عشق در دامنه ی عقل نمی گنجد چون
آنچه در دامن دل رشد كند پر درد ست
دست بردم به قلم تا كه بگویم با تو:
رفته ام گرچه دلم منتظر «برگرد» ست
#محمد_عزیزی
این مثل های قدیمی هم به بخت من نساخت
من تو را " می خواستم " اما " توانستن" نشد
.
🖇🌱
یادشهمھجاهسٺخودشنوشِشما(:
ایننگبراومرگبرآغوشَشما(:
#علیرضا_آذر
#هممرگ
جیب کم عمق پسر راه به جایی نبرد.
دختران از پی هم تند زبان میریزند...
#علیرضا_آذر
بیا که میرود این شهر رو به ویرانی ...
بیا که صاف شود این هـوای بارانی!
#قیصر_امینپۅر
🖇🌱
از خدای خود فقط بی دردی دوران مخواه
قندِ خالی را چه لطفی؟! چای تلخی بایدش
#محمدحسین_رشیدی
برای پشت بی صاحب، دوباره خنجر آورده
به هرکس بال و پر دادم برایم دُم در آورده
تنفر دارم از عشقی که جای بوسه و لبخند
برایم ارمغان همواره چشمانی تر آورده
جدایی بهترین کارست وقتی حد و مرزی نیست
همین عشق دو روزه با خودش کلی شر آورده
چه راحت می شود تعویض، مرد آرزوهایش...!!!
شنیدم رو به سمت قبله گاهِ دیگر آورده
قرارش جای دیگر بود و دائم بی قرارش من...
مبارک باشد انگاری گل و انگشتر آورده...
خیالی نیست دارد می رود...اما نمی داند...
خدا هرچیز را ازمن گرفته بهتر آورده...
#محمدجواد_منوچهری
چشمم به جمال گنبدش تا افتاد
یا حیدر کرار به لبها افتاد
پا بال در آورد پرد سمت حرم
قلب از طپش زیاد از پا افتاد...
#محمدجواد_منوچهری
@shapark1🦋🌺🦋
درد دل با کس نمیگویم،
به غیر از یار خویش ...
کشته را بنگر، شکایت نزد قاتل میبـرد!!
#صراف_تبریزی