eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
این دل دیوانه و یادت میان جزوه‌ها عاقبت منجر به یک اُفت معدل می‌شود 😔
مـــهر خـوبان دل و ديــن از همه بـی‌پروا برد  رخ شــــطرنج نبرد آن‌چه رخ زيبا بـــــرد تو مـــپندار که مجنون سَرِ خود مجنون گـشت از ســمک تا به سماکش کِشش ليـــلی بــرد من به سـرچـشمه‌ی خورشيد نه خود بـردم راه ذره‌ای بــــــودم و مــهر تو مـــرا بالا بـــرد من خسی بی‌ســر و پایم که به سيل افــــتادم او که مـی‌رفـــــــت مرا هم به دل دريا بـرد جام صهبا ز کــجا بـود؟ مگر دســت کــه بود که به يک جلوه، دل و دين ز همه يک جا برد خم ابــــروی تو بود و کــف ميــــنوی تو بود که دريـــــن بزم بـــگرديد و دل شيدا بـرد خودت آموختی‌ام مهر و خودت سوخـــتی‌ام با برافروخـــــته رویی که قرار از ما بــــرد همه ياران به ســـــر راه تـــو بوديم ولــی غــــم روی تو مرا ديد و ز مــن يــغما بــرد همه دل باخته بوديم و پريشان که غمت همه را پشت ســر انداخت مرا تنــها برد
سحر آمدم به کويت که ببينمت نهانی " أرِنی" نگفته، گفتی دو هزار " لَن تَرانی"
نازچشمت سورہ‌ی اخلاص وشرمش ربنا در رَہ عشقش خدا،" ثَبِّت لَنـ ا أقدامَنا "
آشفته دلان را هوس خواب نباشد شوری که به دریاست به مرداب نباشد هرگز مژه برهم ننهد عاشق صادق آنرا که به دل عشق بود خواب نباشد در پیش قدت کیست که از پا ننشیند یا زلف تو را بیند و بیتاب نباشد چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست نرگس شود افسرده چو در آب نباشد گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد
صد مرتبه آن چادر، جذاب ترش می‌کرد خود کشف حجابی بود، چادر که سرش می‌کرد
❤️ جنــابِ شعر های من حواست هست دلتنگم؟! ... ❤️❤️❤️
تا کسی رخ ننماید نبرد دل ز کسی دل‌بر ما دل ما برد و به ما رخ ننمود
پرنده‌ها همه در باد، تار و مار شدند نگاه‌ها همه از اشک، جویبار شدند مرا ببخش اگر واژه‌های معصومم خبررسان خبرهای ناگوار شدند مرا ببخش اگر روزنامه‌ها امروز گریستند و غریبانه سوگوار شدند کسی مرا برساند به آخرین پرواز رسیده‌ها همه رفتند و ماندگار شدند رسیده‌ و نرسیده هزار واژه‌ی تلخ برای مرثیه‌ای آتشین، قطار شدند بیا بنفشه بکاریم دسته‌دسته کبود برای باغچه‌هایی که بی‌بهار شدند خبر درشت، خبر سنگ‌دل، خبر این بود پرنده‌ها همه در آسمان غبار شدند
﷽ ━━━━━💠🌸💠━━━━━ آدم یک تو را کنارِ خودش داشته باشد و چای بنوشد ━━━━━💠🌸💠━━━━━
لبخند بزن حوصله‌ی ناز ندارم نازک‌دلم و جز تو هم‌آواز ندارم یک عمر نشستم که سرانجام بیایی بی تو، هوس لحظه‌ی آغاز ندارم تا اوج رسیدن به تو، آرام گرفتم با بودن تو، حسرت پرواز ندارم در صفحه‌ی شطرنج دلم مات تو گشتم فرمان بده از هول تو، سرباز ندارم شورید خیالم، به تمنای تو رقصید ای وای که من مانده‌ام و ساز ندارم نقطه سر خط، عشق از آغاز غلط بود پیغمبر احساسم و اعجاز ندارم ❤️