نمی دانم تو ملتفت شدهای یا نه که بعضی مردها از عمری که دارند، پیرترند...
📚 کلیدر
#محمود_دولت_آبادی
لطف کن لب های خود را بیش از
این"قرمز" نکن
رحم کن بر این دل ویران
استقلالی ام …
#کنعان_محمدی
دلِ او طالـــب ِ رفتــــن
:دل ِ مَــن طالب ِ وصـــل .....
اين وســط مانده خُدامان
ڪہ چه بايد بڪند.....!!!!
#محمد__شیخی
دل چاشنی گرفت از آن خنده های شور
آری! نمـــــک، لذیـذ نماید کبـاب را
#طالب_آملی
قــبلہ ام
دیوارِ ؏ـشـــق
و آیہ هــــایم
#نـامِ توســـت
خاطــرم
اندیــشہ ے " تو "
حاجتم دیدارِ توســــت
🕯🌺
مجنونِ من!برای تو لیلا نمی شوم
دل مرده ام به سادگی احیا نمی شوم
آه ای قطار مرگ مرا با خودت ببر
آماده ام،مزاحم دنیا نمی شوم
#مارال_افشون
ڪار قــلبم قبل تــو، تنها فقط پمپاژ بود
حال، جاے عقل مـــن ، دستور صادر میکند...!
#فاطمہ_رحمتی"
از من غزلی مانده و از
#تو
اثری نیست
در خانه ی تنهایی من،هیچ
دری نیست
"لیلا"شدنم دست خودم
بود عزیزم
جز من به خدا عاشق دیوانه تری
نیست
#لیلا_احمدی
ای که در دل جای داری بر سَر چشمم نشین
کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جایِ تو...
- #سعدی
گفتی نظر خطاست ، تو دل میبری رواست ؟
خود کرده جرم و خلق گنهکار میکنی ؟
#سعدی
تو میآیی و با سرانگشت تو
ورق میخورد سرنوشت جهان
تو در باغ آدینه گل میکنی
بهار عدالت، امام زمان!
#رضا_اسماعیلی
🍃
مـن اگـر جـای خـدا بـودم بـرای «ظـالـمـیــن»
خلق می کردم به نامت سرزمینی در بهشـت!
#کاظم_بهمنی
هر بلایی شد سرم آوردی ای دنیا ولی
می رسد روزی که کارت گیر باشد پیش ما
#محمد_شیخی
تـو همان عشق ِ نخستین ِ منے باورڪن
روح شایسته ے تحسین منے باورڪن
عشق رابردلم انداخته اےطاقت سوز!
چاڪ ِ پیراهن خونین منے باورڪن
مژده فال خوش خواجه ےشیراز شدے
ماه نو بـر لب پرچین منے باور ڪن
نبض من لحظه اے آرام نگیرد بےتو
مهر و ماه ِ سرِ بالین منے باورڪن
ڪافرم ڪرده اےازشعر فرارےبشوم
توڪه عصیانگر آیین منے باورڪن
زخم ڪارےبزن وچشم به چشمم واڪن
تـو خودت مایه ے تسڪین منے باورڪن
گاهی دلم برای خودم
تنگ می شود
دائم برای تو..
#محمد_علی_بهمنی
نِگاهَش در نِگاهم گِره خوردُ
اِنگار دِلَم بَندِ دلَش شد…
یک لحظه فقط بود ، وَلیکِن
فریاد از این دِل که در بَندِ دِلَش شد!♡
#لَیْل_شٰائٖقْ ♥️⛓️
-! نگاهتمۍکنمخاموشوخاموشۍزبان دارد!
زبانعاشقانچشماستوچشمازدلنشان دارد!
چگونه با لبِ خاموش، از تو دم بزنم؟
به روی آب،مگر می شود قدم بزنم؟
چقدر بغضِ فروخورده در گلو مانده!
چقدر باید از این ماجرا قلم بزنم؟
#نویدنیّرۍ
زحمت كشيده اي
حضرت معشوق بي وفا
اين روزها به لطف شما سيرِ غصه ايم...!
#عليرضا_فراهانی
شاعر شدم و سرودم از ابرویت
نقاش شدم با قلمی از مویت
خطاط شدم تا بنویسم از تو
القصه هنرمند شدم با رویت
#اسماعیلعلیخانی
چه اشتیاقی و شوری، که من چکاوک لالم
پر از چکامه ی نابم ولی چه جای مجالم
ترانه ام که نشستم در انتظار ترنّم
به رغم بی پر و بالی، هُمای اوج خیالم
تو را به خواهش خُنیای ناشنیده، نگاهی
که لا اقل دو سه آهی به جای نغمه بنالم
تو را به ناز مضامین ناسروده، صوابی
به قدر خرده جوابی به کاسه های سؤالم
الا مُقلّب الابصارِ والقلوب، چه می شد
تحوّلی بچشانی به حالِ رو به زوالم
چه زجرها "منِ" رامَم، کشید از "منِ" یاغی
چنانکه از "دل سنگم" بُرید "قلب زلالم"
زمانه عرصهٔ جنگ است، جنگ بین "من" و "من"
نبرد باطن"هند" و ضمیر "حمزه" خصالم
اگرچه روی سیاهم کِشد به صورت "وحشی"
قسم به "رحم محمّد" ، غلام حیدر و آلم
«محمدحسین رشیدی»
۱۷ فروردین ۱۴۰۰
تو را من دیده ام با او، بماند حال و احوالم
به هم میآمدید اما تو سهم قلب من بودی