eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
کار قلبم قبل تو، تنها فقط پمپاژ بود حال، جای عقل من، دستور صادر میکند😩🤯😂
حضورِ چهار امامِ در بقیع و مادری یعنی؛ که بعد از مرگ هم باید که او ام البنین باشد
اگر چه مانده ام با ناله و آه اگر چه هست دستم از تو کوتاه همینکه کشته ی راهِ حسینی هزاران مرتبه الحمدلله
《تمام قافیه هایم فدای آمدنت》 گذشتم از سر و جانم، فدای آمدنت به شوق دیدن رویت دعای ندبه و عهد سحر که چله گرفتم، فدای آمدنت سلام اول صبح و ارادت شب‌ها تمام لحظه‌ی عمرم، فدای آمدنت زمانه آه و مرض های بی‌امان شده است بیا که عالم و آدم، فدای آمدنت نگاه ویژه‌ی تو درگذشته، زنده کند چو جان گرفته وجودم، فدای آمدنت
"ام البنین" پیش همه روضه خواند و گفت شرمنده ام "رباب"، پسرم  را حلال کن
ام_البنين بودی اگر تا قبل آن روز از بعد عاشورا دگر ام_الشهيدی …
دادم به حسین(ع) ماهِ دلبندم را پر کردم از اشکِ شوق لبخندم را آن لحظه که میخرید از من زهرا(س) در کرب و بلا چهار فرزندم را!
🌹🏴 یا حضرت امّ البنین سلام الله علیها🌹🏴 خِشتم، از معدن الماس سخن می گویم سنگم، از چشمه ی احساس سخن می گویم من مغیلانم و از یاس سخن میگویم یعنی از "مادر عبّاس" سخن می گویم اسوه ی عاطفه، اسطوره ی تقوا و یقین مادر شیر پسرهای علی، امّ بنین ای که خورشید، به دور قمرت گردیده قرص ماه، آینه دار پسرت گردیده سُرمه ی حور و ملک، خاک درت گردیده بال جبریل، گلیم گذرت گردیده جیره ی شاعر بی نان و نوا را برسان "چادرت را بتکان روزی ما را برسان" پی دل گشته و دیدیم که دلدار تویی معنی عارفه ی واصله ی یار تویی محرم بی کسی حیدر کرار تویی مرهم گریه ی مولا به شب تار تویی دیده ای از غم جانکاه، چه ها می گوید ضجّه هایش به دل چاه، چه ها می گوید جگرت پاره شد از آه جگر فرسایش قلبت آواره شد از ناله ی واویلایش مُردی از دیدن لرزیدن زانوهایش سوختی، با شرر نغمه ی یا زهرایش گشت هر بار علی از غم زهرا مدهـوش کُشته ی فاطمه را مهر تو آورد به هوش تو همانی که از اوّل شده شیدای حسین ضربان دلت آهنگ دل آرای حسین لای لایی اباالفضل تو آوای "حسین" عشقت این بود شود طفل تو سقای حسین عاقبت هم پسرت ساقی اربابش شد آب اما به خدا گوهــر نایابـش شد چه ابالفضل تو اوصاف نکویی دارد بحر جود است و به هر غمزده جویی دارد هر کسی با پسرت سرّ مگویــی دارد خوش به احوال سکینه چه عمویی دارد گرچه بُرده ست خودش از همه عالم دل را نقش ِ دل کرده فقط ، نام "ابوفاضل" را نیست جز عشق عمو، مایه ی آب و گل او مَشک خونین عمو ، بانی خون دل او آخرین خنده ی عباس بوَد قاتل او آه، از خاطره ی همّت بی حاصل او سینه اش از غم سقّای حرم آکنـده زیر لب زمزمه دارد که "عمو شرمنده" کاش آن بغض گلوگیر فرو می بردم عوض آب کمی خون جگر می خوردم قبل از آنی که به تو رو بزنم می مردم با نگاهم چقدر قلب تو را آزردم مطمئنم، نه عمود و نه سنان کشت تورا ترک روی لب دخترکان کشت تو را یاد داری قد بابای من از غم تا شد؟ آن زمانی که عمود آمد و فرقت وا شد؟ به زمین خوردی و بالای سرت بلوا شد سر انگشتر و خود و زرهت دعوا شد رفتی و لشکر بابای من از هم پاشید رفتی و حرمله بر غربت بابا خندید رفتی و عربده ی شمر به گوشم پیچید معجر از روی سرم خولی نامرد کشید لکّه ابر سیهی روی مرا پوشانده رد سیلی سنان بر رخ من جا مانده 🖍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا محتاج رحم این وآن کردی ملالی نیست توهم محتاج خواهی شد جهان دار مکافات است...
‌ ‌ ‌ام‌البنین شدن چه دردسر داشت تابوتش و معلوم نشد کی برگشت غریبیِ امروزش و نبینید ام‌البنین یه روز چهار پسر داشت همه‌ش می‌گفت: برام گلاب نیارید منو دیگه پیش رباب نیارید سر مزار من اگه اومدید هر چی میارید ولی آب نیارید ‌‌‌
در نجف مهمــــــــان مولا بود جمع مومنین خواست آنهــــــا را کند سیرابِ جام انگبین فــــاطمه برخواست از خوبان پذیرایی کند با شتاب آمد جلــــــــو بانوی جان ام البنین گفت بی بی جان مبـــادا باشم و دستان تو اخت باشد با سیـــــاهی یا سفیدی، نازنین! هستم اینجا خادم درگاهتان هر روز و شب جــــــان فدایت شاهبانوی زمان ماه زمین! هستی ام را داده ام در راه اهــــل بیت‌تان باز هـــــم قربانتــــــان دارایی این کمترین پس به من بسپار هر امری که داری و فقط صدر مجلس باش و کار خادم خود را ببین راستی آن مشک کــــــوثر را بده عباس من تا بگــــــــرداند به فرمــــــان امیرالمؤمنین
این نخل کهنسال ثمر داشته روزی منظومه ی او چند قمر داشته روزی این مادر بی کس که سر قبر نشسته در دامن خود چند پسر داشته روزی دنبال سر فاطمه تا سر حد جانش در بیت ولا سینه سپر داشته روزی هم فضه هم أسما اگر او بود نبودند این فاطمه از بسکه هنر داشته روزی یک فاطمه این است و یک فاطمه آن است آن هم ز همین کوچه گذر داشته روزی در بین همین کوچه ی غم موقع برگشت زهرای جوان درد کمر داشته روزی جز خدمت اولاد علی مادر عباس هیهات اگر میل دگر داشته روزی از شدت اشک عطر گل یاس گرفته در خانه ی خود روضه ی عباس گرفته عباس نگو ماه شبم تار شد و رفت در کرببلا حیدر کرار شد و رفت این خوش قدوبالا شدنش دردسرش شد ما بین دو صد تیر گرفتار شد و رفت گفتن عمودی به سرش خورد و زمین خورد گفتن که تیر سپری خار شد و رفت شرمنده ام از روی رباب و علی اصغر با هلهله حرمله بیدار شد و رفت از خیمه ی زنها خبر آمد به مدینه زینب دو سه جا راهی بازار شد و رفت
رنگین کمان تسبیح ام البنین است در دستِ آسمان
زنی ازیاس لبریز ازتمام مریمی ها سر زنی سرشار از عشق علی و سوره کوثر زنی مرهم شده بر زخمهای کهنه حیدر برای کودکان داغ دیده هست چون مادر نگاهش پشت درغمباد میگیرد درآن خانه غمش را کوه غیرت میکند با یاد ریحانه خودش را بین تقدیرش مجسم میکندچون کوه پسرمی آورد ام البنین چون لشکری انبوه همان لشکرکه می غُردبه جان دشمنی مکروه بجای فاطمه دستاس میگیرد، چه بااندوه همیشه روضه هارا در دلش آرام میخواند برای یاس، قدر و سوره انعام میخواند پسرها میروند ازشهر تا محکم شود مذهب مدینه شهرغم آتش به جانش میزند هرشب بشیر آمد خبر آورده از تنهایی زینب دو دستش میرود بالا وذکر یارب و یارب به آدابی مقید میکند احساس را هرروز وتمرین میکند شبهای بی عباس را هرروز @khatdl
ام‌البنین کنایه‌ای از شرم عاشقی است کز حجب، تاب نام دل‌آرای خود نداشت
دامَنَت‌ عَباس‌ پَروَر، هَمسَرَت‌ مولا علی مُرتَضی خو، فاطِمه رَفتار‌ یا اُم‌البَنین
ادب از شأنِ مقامِ تو چُنین گشته وزین فاطمه بودی ولی نامِ تو شد اُمّ بنین...
چه بگوید قلم از وصفِ تو ای مادرِ ماه ز تو که یک هنرت مادریِ "عباس" است
. مریدان عباسِ او در دو عالم به دنبال خیرات ام البنین اند
مادرم در گوش من خواندست:«یا ام البنین» ذکر من تا روز محشر هست:«یا ام البنین» ما همیشه محضر تو عرض حاجت کرده ایم... ...هرکجا خوردیم بر بن بست یا ام البنین! هفت پشتم را نظر کردم تماماً بوده اند نوکر عباس تو دربست یا ام البنین! در حمایت از غریب کربلا ، عباس تو دست داده تا بگیرد دست یا ام البنین! خون چکید از چشمهایش روی نیزه تا که دید دست زینب را کسی می بست یا ام البنین! بعد عباست برای غارت اهل حرم حرمله با شمر شد همدست یا ام البنین! گرچه قدّت تا شده از غصه ی زینب ولی حرمتت با کعب نی نشکست یا ام البنین! 💠
ادب از ذات تو سرازیر است مثلا : یک نمونه اش “عباس”
زبانحال حضرت ام البنین (سلام الله)   من گرد راه حضرت زهرا نمی شوم هرگز به جای ام ابیها نمی شوم   او دختر پیمبر و همتای حیدر است من جز کنیز دختر زهرا نمی شوم   هر خدمتی کنم به یتیمان فاطمه مادر برای زینب کبری نمی شوم   چون بوسه می زنم به قدم های زینبین بی اذن زینب از قدمش پا نمی شوم   او روح امتحان شده ی قبل خلقت است بی امتحان عشق که حورا نمی شوم   ضربه نخورده ام که کنم سینه را سپر دیوار و در ندیده مهیّا نمی شوم   دین را ز پشت در نفس تازه می دمید صاحب نفس نگشته مسیحا نمی شوم   بی پهلوی شکسته نگردم امین وحی سیلی نخورده سرور زن ها نمی شوم   آقا بیا و نام مرا فاطمه مخوان با اسم گل شبیه مسمّا نمی شوم   وقتی حسن به صوت حزین ناله می کند بنشینم از فغان و ز جا پا نمی شوم   دیگر توان زمزمه از دست می دهم وقتی حریف هق هق مولا نمی شوم   اشک حسین اوج گرفتاری من است مرهم برای این همه غم ها نمی شوم   عباس من غلام عزیزان فاطمه ست بی دست او که حامی طاها نمی شوم   این دست ها به درد علم می خورد حسین هر چند یار بازوی زهرا نمی شوم   این با ادب ترین پسرم نذر کوثر است من بی شهید علقمه معنا نمی شوم   تا کربلا فدا ندهم جان نمی دهم بی چشم تیر خورده من احیا نمی شوم   از بس حدیث عشق تو لبریز شد حسین من بیش از این حریف پسرها نمی شوم   دیگر مرا خطاب به ام البنین نکن بعد از حسین مادر سقا نمی شوم   مثل رباب کنج بقیع خیمه می زنم سایه نشین گنبد خضرا نمی شوم   من با فرات قهرم و شاکی ز علقمه دیگر انیس ساحل دریا نمی شوم   باور نمی کنم که حسینم شهید شد بعد از حسین ساکن دنیا نمی شوم   محمود ژولیده
عاشق شدم که از همه بهتر بخوانی ام عاشق که مثل یاس، معطر بخوانی ام من از قبیله های بزرگم که آمدم خدمتگذار خاکی این در بخوانی ام دارم چقدر چله و دارم چقدر نذر تا خاک پای حضرت حیدر بخوانی ام پر پر زدم به عشق تو در آسمان شهر شاید کرم کنی و کبوتر بخوانی ام باور کن ای همیشه گل ای مهربان پسر ام البنین شدم که تو! مادر بخوانی ام جان می دهم به لذت "یُمّاه" گفتنت اما به شرط اینکه مکرر بخوانی ام عباس را فدای تو کردم به این امید تا ظهر داغ، برادر بخوانی اش... " السلامُ علیكِ یا ٱمّ البُدور السّواطع "🥀
بی قرارِ عشق را جز در وِصال آرام نیست...
مرو ای دوست، که ما بی تو نخواهیم نشست مبُر ای یار، که ما از تو نخواهیم بُرید.