eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
من خودم میدانم این شب های پُر غم آخرش ناگهان یک شب از این شب ها دلم را میکُشد
ساکت شدن نه اینکه نشان رضایت است گاهی سکوت قطع امید از مخاطب است🙂
من دِلِ نفرین ندارم! پس دعایت میکنم بعدِ من دلداده‌ی یاری شوی مثل خودت..!🌝
هر ڪه را مسخره کردیم رسیدیم بـه او؛ مگࢪ آنها که بـه خوشبختی‌شان خندیدیم! 🙃🙂
آری بخند مسخــره کن گریــه ی مرا اَبرم درست !‌..عاملِ باران تو نیستی؟
یک نفر، از وسط کوچه صدا کرد مرا...! "بازی مسخره ای بود" رها کرد مرا...!
بعضی شب ها یک شب نیستند هزار سالند نمی دانم چند ساله ام منی که از این شب ها کم نداشته ام...
دردا و دریغا که در این بازی خونین بازیچه‌ی ایام دلِ آدمیان است
چالِ گونه،خالِ لب ابرو کشیده، دست نرم این‌همه ابزار قتاله به یک جا لازم است؟؟
یار من طفل است ، تا دل را به دستش می دهم گوی می پندارد و مشغول بازی می شود
گفتی:دعایم میکنی؟؟ گفتم:خدا میخواهمش گفتی نمیخواهد توهم،با این عبادت کردنت 😉
پاسخی در خور پیچیدگی موی تو نیست می کشد کار من از فکر تو آخر به جنون
. و کسی هست، بوی زمستان که میرسد، برایش اولین نرگس را بخری؟
به خشم و ناز مرا ناامید نتوان کرد به شیوه های غریب تو آشناست دلم...
من فقط عاشقم و هیچ ندارم ایمان از خدا نیست نهان از تو چه پنهان باشد ‌‌‌‌
ای آرزوی گمشده، مهمان کیستی؟ درد منی؛ بگو که درمان کیستی؟ دامانِ من به اشکِ ندامت، پُر آتش است ای نوگلِ شکفته، به دامان کیستی؟ 🍃😒
خدا کوتاه سازد عمر ایام جدایی را...
گفتم که تو منظور من از این همه شعری مغرور، نگاهی به من انداخت که منظور؟!
بر خیز که دلتنگم... معشوقه مَداری کن!
قلب من افتاده زیر پات و هی با خودت این پا و اون پا میکنی
گُفتَم که هَمیـن عِشـق نِجاتَم دهَد امّا حالا چه کَسی می‌دهَد از عِشق نِجاتَم
سوگند به نامت که در سینه نشستی ای آنکه گـذشتی و ندیدی که شکستم...
ای بی وفـای سـَنگ دلِ قدر ناشِناس از مَن همین که دست کشیدی ، تو را سپـاس
کنار بسترم بنشین ودستم را بگیر ای عشق برای آخرین سوگندها وقت زیادی نیست
من برایت یک بغل گل های پونه چیده ام زیر باران من تو را با چتر رنگی دیده ام من تو را دیدم چو پروانه میانِ باغ ِ گل من به دورَت عاشقانه چون نسیم چرخیده ام تا که سویَت آمدم موهای خیست دیده ام دست خود را روی موی خیس تو کشیده ام زیر باران، شانه لرزان، من خودم هم بوده ام دست خود را چون لحافی دور تو پیچیده ام تا سرت را روی شانه تو نهادی بی قرار تا به خود من آمدم دیدم تو را بوسیده ام🙈