eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش قناری های این اطراف را بی بال و پر کرده صدای نازک برخورد چینی با النگویش مضاعف میکند زیباییش را گوشوار آنسان که در باغی درختی مهربان را آلبالویش کسوف ماه رخ داده ست یا بالا بلای من به روی چهره پاشیده ست از ابریشم مویش؟ تو را از من جدا کردند هرباری به ترفندی یکی با خنده ی تلخش یکی با برق چاقویش رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش
قلب میگوید بمان و عشق میگوید برو میکشم دندان عقلی را که منعم میکند!
باغبان جاروب و ما خمیازه و گُل انتظار هر کسی چیزی به یادت در گلستان می‌کشد
دلم در دام گیسویش همان ستارخانی شد که جان می داد بلکه انقلابش را نگه دارد
یا رب به خودت قسم دلم را برده! این ذکرِ قنوتِ رکعت پنجم بود
این شعر محشره👌👌👇👇 . . آقا حساب ما چه شد؟ یک دل شکستیم -خانم برو مهمان من، قابل ندارد..
آسمان ابری است از آفاق چشمانم بپرس ابر، بارانی است از اشک چو بارانم بپرس تخته دل در کف امواج غم خواهد شکست نکته را از سینه سرشار توفانم بپرس در همه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست آنچه را می‌گویم از آیینه جانم بپرس آتش عشقت به خاکستر بدل کرد آخرم گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس پرده در پرده همه خنیاگر عشق توام شور و شوقم را از آوازی که می‌خوانم بپرس در تب عشق تو می‌سوزد چراغ هستی‌ام سوزشم را اینک از اشعار سوزانم بپرس جز خیالت هیچ شمعی در شبستانم نسوخت باری از شعر ار نپرسی از شبستانم بپرس حسین منزوی
همانند بُتی مغرور و زیبایی تو ای دختر من ابراهیم می گردم! شکستت میدهم آخر!
همیشه انتخاب من تو بوده‌ای عـزیز من دگر رها نمی‌شود دل از حـــضور نام تـو
نازِ معشوق گـران است، خریدن بلدی؟ غزل از غـم بنـویسند... شنیـدن بلدی؟
دو سه دیوان غزل از عشق سرودیم ولی درد بالاتر از این نیست که معشوقی نیست
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق 🌱
‏دستم از تنگیِ دل وقف گریبان شده‌ است یاد آن روز که در گردنِ جانانم بود...
تاوانی ازین بیشتر از عشق که دیده شاعر شدن شیخ محل در تب چشمت
گفتند با زبان خوش از شهر ما برو ساک سفر که بست مسافر زیاد شد
لکنت گرفتم تا تو را دیدم کنارم گفتم سلام اما سلامم ، هفت سین داشت!...
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد 👌👌
کاش میشد که حرف هایش را رو به روی تو مو به مو بزنم تا که آزرده خاطرت نکنم باز باید به شعر رو بزنم
تحقیق کن ببین که در این مدت فراق جز با خیال تو به کسی آشنا شدم؟
از عشق چه میباشد تعریف تو را گفتم لب بست ز صحبت او یک سیب تعارف کرد
چیزی نداردآنکه دررزقش سحرنیست چیزی نداردآنکه چشمش،چشم تر نیست باید بسوزم در میان گریه کن ها چون شمع،چون پروانه ای که فکرپر نیست با دست خالی آمدم دستم بگیری گرچه بها و ارزش من اینقدر نیست حاجت نده که بیشتر آواره باشم چون مثل توبخشنده ای ازهرنظر نیست از چشم زهرا و علی حتماً میافتد شبهای جمعه هرگدایی دربدر نیست یک السلام ارباب می گویم بخر باز روزیِ من شش گوشه ی آقامگر نیست؟ شرمنده ی خیرات و احسان حسینم درکسب وکارنوکری اصلاً ضرر نیست دنبال نیزه می روند اشرار کوفه دیگرکسی درکربلا، دنبال سر نیست تنهاست زینب،دورواطرافش شلوغ است یک زن حریف دادوقال صدنفر نیست از نان و خرما دادن مردم بفهمید اصلاًمسلمانی دراین کوی وگذر نیست معجر سرهرکس که بوده نیست دیگر عباس،ازاین ماجراها بی خبر نیست : 💔 یک مصرع است حاصل عمری که داشتم یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
به رَهَت نشسته بودم که نظر کنی به‌حالم نزنند سائلی را که دَری دگر نباشد...
صبح یعنے شعلہ ے عشقت نوازشگرشود صبح یعنے چشم توآیینه اي دیگرشود صبح یعنے درگلستان غزل بامن بمان صبح یعني لب بہ نامت مست ورامشگرشود ســلام صبحتون بشااادی عزیزان
. " دل رُبایانه دِڪَر بر سرِ ناز آمده‌ا‌‌ ے.... از دلِ ما چه به جا مانده ڪه باز آمده‌ا‌ے...!؟ ࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─
در قیامت عابدی را دوزخش انداختند هرچه فریادش جوابش را نمی‌پرداختند داد می‌زد خوانده‌ام هفتاد سال هرشب نماز پس چه شد اینک ثواب آن همه راز و نیاز یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات تا شود این‌گونه حالت این جهنم خانه ات گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا کن رحمتی آن ندا گفتا همآنکس که زدی تهمت براو جملگی هفتاد سال جمع کرده بودش ابرو