eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ماجرای من و تو، باور باورها نیست ماجراییست که در حافظه دنیا نیست نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست تو گمی درمن و من درتو گمم باورکن جز دراین شعر نشان و اثری ازما نیست من و تو ساحل و دریای همیم اما نه! ساحل اینقدر که درفاصله با دریا نیست!
جان چه باشد گر نباشد عاشق جان پروری دل چه ارزد گر نورزد مهر روی دلبری من چه بازم گر نبازم عشق یار نازکی باده نوشی جان فزائی دلبری مه پیکری
♡ ز بیقـراری ما فارغ اسـت خاطر یار....💜🌱👉
...❣... تو که باشی غزل ها را مهیا میکنم هرشب برایت قافیه در شعر ها جا میکنم هرشب کمی با موج هایم در غزل هایم فرو رفتم برای ساحل چشمت ، چه غوغا میکنم هرشب برای صخره، ماندن در کنار آب راحت نیسـت من این وابستگی را با تو دریا میکنم هرشب میان«ماندن» و «بودن»، تفاوت هاست،میدانی برای بودنت ، شب را چه تنها میکنم هر شب تو در اعماق این جان و درودن هر نفس هستی درون شیشه ی باران، تو را ها میکنم هر شب! ببین!یک شعر را با یاد تو در دفترم گفتم من این دیوان تنها را،چه زیبا میکنم هر شب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فکر کن دلتنگی و دردت دوا پیدا کند پای لنگی بعد مدت ها عصا پیدا کند مادرم با تو مخالف بود و حالا مانده است دختر زیبا تری از تو کجا پیدا کند؟ در دعا دیدم پدر را با همه کم حرفی اش از خدا می خواست فرزندش شفا پیدا کند رفته ای یک عکس دارم سفت مشت اش کرده ام ترس دارم، ترس دارم عکس پا پیدا کند کار مجنون تو از خانه به صحرا می کشد در دلت وقتی کسی جای مرا پیدا کند ..
ْْْ ْْْ درد دل گفتم تغافل کرد، خواری را ببین گریه کردم، خنده زد، بی‌اعتباری را ببین...
گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند! گفتند: نامه‌های تو را پاره می‌کند
غمین مباش که هر تیره شام ِ بدخویی به صبح می رسد آخر ، که نور پیروز است...
روزگاری "روحانی" باشيب ملايم همه اجناس گران شد هنگام غم و غصه وفرياد و فغان شد مستضعف بيچاره دگر تاب نياورد مرد و غم او برهمه كس فاش و عيان شد آن پير كه پولش به حساب است و به جيبش بشكن زد و رقصيد به يك لحظه جوان شد آن تازه جوان زير تورم كمرش رفت زاييد و دو صد شكر كه او نيز مامان شد شد بنز سوار ، جوجه ناهار ، آدم پولدار بر چهره ايتام فقط اشك روان شد هي نقد به دولت بزن و كن گره اي باز كي گفته مكن نقد كه وقت خفقان شد؟! هی خنده نما شیخ بر این وضع اسفبار تو مثل مغول حمله نمودی و همان شد بیچاره شدند مردم ایران به خدا شیخ تدبیر تو سرمایه ما نه... دگران شد ناگه بزدش داد پدر بر سر "عاصي" برخيز پسر شد سحر و وقت اذان شد "عاصی"
"چون شیشه‌ی عطری که درش گم شده باشد" بویت همه جا شبنم و گندم شده باشد هر جا بروی جمله‌ی مردم پیِ بویت انگار که سیبی ز سمیرم شده باشد بی رحم شدم ! وای اگر روی تو ببینند قطعاً غزلم لانه‌ی کژدم شده باشد ...
هیچ میدانی چرا جان را نثارت میکنم؟ تایقین گردد تورا میخواهم از جان بیشتر
یِک لَحظه کِنارِ مَن تَوَقُّـف کَردی  یِک عُـمـر دِلِ مَـرا تَصَـرُّف کَردی مَن اسب و سِپَر داشتَم و تیغ و زِره  امّـا تـو فَـقَـط سـیــب تَعـارُف کَردی