کاش اینجا بودی!
همین کنار خودم...
و من یادم میرفت که؛
خسته ام
خرابم
ویرانم...
#سید_علی_صالحی
قصد جان میکند این عید و بهارم بیتو
این چه عیدی و بهاریست که دارم بیتو
گیرم این باغ، گُلاگُل بشکوفد رنگین
به چه کار آیدم ای گل! به چه کارم بیتو؟
با تو ترسم به جنونم بکشد کار، ای یار
من که در عشق چنین شیفتهوارم بیتو
به گل روی تواش در بگشایم، ورنه
نکند رخنه بهاری به حصارم بیتو
گیرم از هیمه زمرد به نفس رویاندهست
بازهم باز بهارش نشمارم بیتو
با غمت صبر سپردم به قراری که اگر
هم به دادم نرسی، جان بسپارم بیتو✋🏻
حسین_منزوی
🌾
هفت سینم" را چنین زیبا مهیا کرده ام
طرح اندام تو را در سفره ام جا کرده ام
سین اول؛ از "سرت"موی پریشان چیده ام
برسرش با باد و باران جنگ ودعواکرده ام
سین دوم؛ "سایبان"طاق ابروی تو را
بین سفره خط نستعلیق زیبا کرده ام
سین سوم؛ "سرمه" از چشمان تو آورده ام
ماه را با چشم زیبای تو رسوا کرده ام
سین چارم؛ "سیبی"از رخسار گندمگون تو
چیده ام تاهفت سینم را فریبا کرده ام
سین پنجم؛ "سرخی" لبهای شیرین تو را
مثل فرش قرمزی در سفره برپا کرده ام
سین ششم؛ "سوز" دستان تو در دستان من
مثل اینکه در زمستان دست خود "ها" کرده ام
سین هفتم؛ طرح "سیمای" تو را در چشم خود
جذر و مدی داده ام تا شکل دریا کرده ام
لذت "نوروز" امسالم دوچندان گشته است
چونکه با القاب زیبای تو غوغا کرده ام
مسعود_محمدپور
می سپارم گیسوانم را به باد دوره گرد
شعله شعله می وزد آتش بر این انبوه سرد
داغ تر از این نمی شد آتشی را حس کنی
هیچ کس اندازه ی من عشق را باور نکرد
در تنم هستی تو را حس میکنم هر روز و شب
تلخ تلخی _ دوستت دارم دقیقاً مثل درد
نی نی چشمان تو آهنگ رفتن کرده اند
شور دارم لطف کن از راه رفته برنگرد
برگ برگ زندگی از چشم من افتاده است
گرچه می رقصند با هم رو به رویم سرخ و زرد
❣
🖋️ فاطمه نوری
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
شب بود و ماه بود و خیابان و ... کاش تو
باران و عطر چایی و ایوان و ... کاش تو
━━━━💠🌸💠━━━━
#فاطمه_دشتی
پایان شب من باش چون جای درنگی نیست
جز عشق برای ما،پایان قشنـگی نیست...
#سید_مهدی_موسوی
بیا که مسئله بودن و نبودن نیست
حدیث عهد و وفا می رود نبرد اینجاست
بهار آن سوی دیوار ماند و یاد خوشش
هنوز با غم این برگ های زرد اینجاست
#هوشنگ_ابتهاج
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
خوش به حال بوته یاسی
که در ایوان توست
میتواند هر زمان دلتنگ شد بویت کند
━━━━💠🌸💠━━━━
#علیرضا_بدیع
زدم بر سیم آخر عزم خود را جزم کردم
اگر زلفت گذارد تا ببوسم گردنت را
#محمدفرخ_طلب_فومنی
سلام اے نوبهارِ گم شده در سطرِ دوران ها
سلام اے شسته تن را در زلالِ شعر باران ها
صفا آورده اے بنشین و یک دم خستگے در ڪن
در آغوشم بگیر امشب به رسمِ تازه مهمان ها
دلم خون است بانو ! از ڪجایِ قصه باید گفت ؟!
پریشانم از استیصالِ بے پایانِ انسان ها
از آن روزے ڪه رفتے برگهاے رازقے خشڪید
تمام باغ لِه شد زیر پاهاے زمستان ها
پرستوها ڪه ڪوچیدند ، آب برڪه هم خشڪید
عوض شد لحن باد و پاره شد قلب بیابان ها
بیا یک بارِ دیگر عشق را یادآورے ڪن تا ....
بپیچد عطر خوشبختے در ابعاد خیابان ها
به تن ڪن دامن گلدار خود را ، جلوه ڪن خانوم !
به منظورِ تماشاے تو صف بستند ایوان ها
در اینجا زندگے بر روے سر مانند آوار است
مرا بیرون بڪش از لابلاے سنگ و سیمان ها
#پروین_نوروزی