eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها خمار آشفته ترکردم دهانم را بر استکان خود زدم باز استکانم را در خانه میمانم بدور از مردم صد رنگ وسعت نخواهم داد بعد از این جهانم را با این حسین منزوی بودن خوشم دیگر وقتی نمیجوید کسی نام و نشانم را دارایی م را دوستان بردند ،از دشمن گاهی گدایی میکنم هر سفره نانم را حتی سپاه مرگ هم در کشور جانم نفعی نمیبینند بستانند جانم را فرهاد از بی عرضه بودن بیستون را کند در شعر خالی میکنم تاب وتوانم را
آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است آنچه از عمر سبک‌رفتار می‌ماند به جا کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی در کف گلچین ز گلشن، خار می‌ماند به جا جسم خاکی مانع عمر سبک‌رفتار نیست پیش این سیلاب، کی دیوار می‌ماند به جا؟ هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست وقت آن کس خوش کزو آثار می‌ماند به جا زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل از شمار درهم و دینار می‌ماند به جا نیست از کردار ما بی‌حاصلان را بهره‌ای چون قلم از ما همین گفتار می‌ماند به جا عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور برگ صائب بیشتر از بار می‌ماند به جا
تنها یک چیز را از تو بیشتر دوست دارم اینکه تو را دوست دارم
‌ماه بر روی زمین آیینه گیر آورده است ‌ در تو هر شب می شود محو تماشای خودش!
کاسه ی آش که آورد در خانه ی ما قصه را تا نوه ی دختری خود خواندم
نشسته ام رمضان را کنار خوان رقیه منم گدای همین لطف بیکران رقیه اگرچه رانده شدم از همه ولی به امیدی رسانده ام سر خود را به آستان رقیه نمیزند لب خود را به لقمه ای که حرام است هر آنکه میخورد از رزق آب ونان رقیه خدا کند نزنم باز زیر قول وقرارم و سربلند بمانم در امتحان رقیه گره گشایی ما روضه های سوم ماه است که میهمان خدائیم و میهمان رقیه به ناله های منِ تحبس الدعا نظری کن به ناله ی ابتا، یاحسین جان رقیه نشسته ام سر سجاده واکند به دعایش زبان لال مرا لکنت زبان رقیه کمان شده قد من با گناههای زیادم مرا ببخش قسم بر قد کمان رقیه به خاک چادر زینب قسم که در صف محشر تمام گریه کنانند در امان رقیه خمیده راه اگر میرود بخاطر این است که خورده ضربِ لگدها به استخوان رقیه گرفته است چه محکم به دست معجر خود را رسیده آتش خیمه به گیسوان رقیه : روز سوم‌ آمد و یاد‌ رقیه‌ کرده‌ ام هدیه‌ کردم‌ روزه‌ام‌ را‌ من‌ به‌ بانوی‌ دمشق♥️ سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
پرسید خوبی خواستم آری بگویم چشمم دهان واکرد و اشکم شد جوابش
من هستم و دوباره دلی بی قرار تو این کوچه های خسته ی چشم انتظار تو منظومه ی بلند غزل های ناز من! خورشید هم ستاره شود در مدار تو زیبا ترین تغزل بارانی منی می بالد عاشقانه غزل در بهار تو عطری نجیب می وزد از واژه های من هرگز نبوده این همه شعرم دچار تو بخشیدم عاشقانه دلم را به چشمهات باشد که بی بهانه شود در کنار تو جایی که عشق نیز دچار تو می شود از من عجیب نیست شوم بی قرار تو رضا_قریشی_نژاد
اگر از کشته ی خود نام و نشان می پرسی عاشقی شیوه ما بود و جنون پیشه ما 💠 💠
استیکر گل نده غزل میسازم از شهد نخورده اش عسل میسازم از حسرت بوییدن مویت بانو اصلا سر خویش را کچل میسازم
به کجا کشانده ای تو؟ دلِ کافرِ پُر از عشق نه وضو نه قبله دارد، هوسِ نماز کرده....
زمان فرسود دیدم هرچه از عهد ازل دیدم زهی این عشق عاشق کش که عهد بی زمان دارد!
از خاطرِ آزرده‌ ام هرگز نخواهد رفت زخمی که از آن خنده‌ های بانمک خوردم!
میخواهی بمان میخواهی برو رفتن تو دل انگیز تر از آمدن دیگریست
به سومين سحر ماه بندگي سوگند دو چشم نوكرتان مات رقص پرچم توست ز نوكران قديم رقيه ساداتم(س) دلم اسير شب سوم محرم توست...
یاد سه ساله دختری که گفت : بابا رفتی ومن چشم انتظارم در فراقت...
وفاداری شبیه من به خواب خود نمیبینی چنان دیوانه‌ات بودم که بی‌تو، با تو بودم من...!
همدردی و هم دردی و درمان دل ما ای هرچه بلا هرچه جفا هرچه شفا تو... 😍
با ماجرای وصل، کنار آمدم...دریغ حالا فقط به دیدن آن ماه دلخوشم! بین هجوم خاطره ی یوسفی که نیست با اشک و دشت و پیرهن و چاه دلخوشم
خواستم تا پیش جانان پیشکش جان آورم پیش دستی کرد عشق وجانم اندر بربسوخت
روزه داران همه بر بام به او می نگرند من دیوانه کجا در پی رویت باشم؟
جانم از تنگی این دل به لب آمد بی‌تو با چنین دل غم عشق تو چه در می‌بایست؟
زمان فرسود دیدم هرچه از عهد ازل دیدم زهی این عشق عاشق کش که عهد بی زمان دارد!
من همان مست خراب و تو همان زاهد شهر ما دوتا تا به ابد دشمن هم می مانیم